آیا دوباره میتوانیم عادی زندگی کنیم؟
تقریبا روزی نیست که در ساختمان پزشکان محل کار ما برق قطع نشود. داشتن برق بدون قطعی در تمام طول روز حالا برای ما به خاطرهای دور و فراموششده تبدیل شده است. انگار نه انگار که همین چند سال پیش، ساعات خاموشی نقطهای از اعراب نداشت و داشتن برق مداوم، یک حق بدیهی بود.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
علی مرسلی
تقریبا روزی نیست که در ساختمان پزشکان محل کار ما برق قطع نشود. داشتن برق بدون قطعی در تمام طول روز حالا برای ما به خاطرهای دور و فراموششده تبدیل شده است. انگار نه انگار که همین چند سال پیش، ساعات خاموشی نقطهای از اعراب نداشت و داشتن برق مداوم، یک حق بدیهی بود.
امروز، ساعات خاموشی -بهویژه در شهرهای خارج از پایتخت- به بخشی از «عادی تازه» یا همان new normal زندگی ما ایرانیها بدل شده است.
در مکالمات روزمره، مردم اغلب زمان را با ارجاع به وقایع بزرگ تقسیم میکنند: «قبل و بعد از جنگ»، «قبل و بعد از کرونا» یا «قبل و بعد از انقلاب». این نوع زمانبندی عجیب به نظر نمیرسد؛ چراکه تاریخنگاری انسان همیشه مبتنی بر وقایع مهم بوده است؛ همانطورکه تاریخ هجری با هجرت پیامبر اسلام و تاریخ میلادی با تولد مسیح آغاز میشود.
اما هر رویداد تاریخی که تبدیل به مبنای زمانی ذهنی یا رسمی ما شود، بهطور طبیعی تغییرات عمیقی در زندگی ما ایجاد میکند. ما، چه بخواهیم چه نخواهیم، با این تغییرات زندگی میکنیم و همه چیز به مرور «عادی» به نظر میرسد. به این وضعیت تازه، در ادبیات معاصر مفهومی به نام «عادی تازه» یا new normal گفته میشود. در زندگی روزمره ما در ایران، چنین «عادی تازه»ای رخ داده است. ما پس از جنگ و با تبعات و مقتضیات پساجنگ، ظاهرا به شکل عادی زندگی میکنیم. اما واقعیت این است که جنگ، هیچگاه یک امر عادی نبوده و نخواهد بود؛ بنابراین «عادی تازه»ای که بر مبنای جنگ شکل گرفته، نمیتواند واقعا عادی باشد، بهویژه وقتی سایه تهدید و ترس از جنگ همچنان بر سر جامعه وجود دارد.
از سوی دیگر، این «عادی تازه» برای ما دیگر چندان تازه هم نیست. ما سالهاست که در مورد احتمال جنگ، از تریبونهای رسمی تا گفتوگوهای خانوادگی سر سفره شام، صحبت میکنیم. از مارس ۲۰۰۳ (زمان حمله آمریکا به عراق) تا امروز، ما در فضای انتظار دائمی برای جنگ یا تحریمها زندگی کردهایم و همین فضای اضطراب، بر مناسبات اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی ما تأثیر گذاشته است.
شاید نام این وضعیت را new normal یا هر اصطلاح دیگری بگذاریم، اما حقیقت آن است که ما هیچوقت در شرایط «عادی» نبودهایم که حالا با یک «عادی تازه» روبهرو باشیم. عادت ما به وضعیتهای غیرعادی قدیمی (old unnormal) همچنان ادامه دارد.
ما در سازگاری با «نُرمهای تازه» مهارت زیادی داریم. همانطورکه آلودگی هوا، خودروهای بیکیفیت داخلی، تورم لجامگسیخته، بیبرقی، بیآبی و بینظمی را پذیرفتهایم و با آنها زندگی میکنیم. کسی دقیق به یاد نمیآورد از چه زمانی بیبرقی یا آلودگی هوا در بیشتر روزهای سال شروع شد، اما همه ما روزانه با آنها دستوپنجه نرم میکنیم. این مشکلات، درد و رنج ما را کم نمیکنند؛ فقط یاد گرفتهایم آنها را به عنوان پسزمینه زندگی «ظاهرا عادی» خود بپذیریم.
اما این عادیسازی، واقعیت غیرعادی و ناعادی زندگی ما را تغییر نمیدهد. اتفاقا استمرار این روند، ما را از زیست واقعیمان، از ارزشها، از روابط انسانی و از خودِ درونیمان بیگانهتر میکند.
وقتی یک وضعیت تازه بهتدریج «عادی» میشود، ارزشها و باورهای قدیمی ما آرامآرام رنگ میبازند. شاید آزادی، محبت یا جمعشدن دور یک میز برای ما حیاتی باشد، اما وقتی بحرانهای بزرگ (مانند جنگ یا پاندمی کرونا) از راه میرسند، ترس، تنهایی یا فاصلهگذاری به وضعیت جدید ما بدل میشوند.
در ظاهر، ما با این وضعیت کنار میآییم؛ اما در عمق روان و زیست روزمرهمان، زخمهایی بهجا میماند. آیا روح و روان ما، پس از این همه سال زندگی در «عادی تازه»، روزی روزگاری حتی اگر همه چیز عادی شود، میتواند دوباره به زندگی عادی بازگردد؟ آیا ما میتوانیم دوباره آدمهای عادی و نرمالی شویم یا اینکه ما و حداقل نسل ما برای همیشه قابلیت زیست عادی خود را حتی در شرایط محال عادی از دست داده است؟
*دندانپزشک
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.