گزارش میدانی «شرق» از نقشآفرینی سگهای تجسس هلالاحمر؛ روایت مربیان و جزئیات مرگ دو سگ جستوجوگر در عملیات
انسانها میکشتند، آنها نجات میدادند
مرتضی تاجدار، مربی یکی از سگهای تجسس قربانیشده، میگوید همان روزی که برای امداد به تهران اعزام شد، خبر رسید همسرش سقط جنین کرده است و در جریان عملیات هم «چارلی» را از دست داد، جنگ جان 2 فرزندش را گرفت
«انسانها میکشتند و آنها نجات میدادند»؛ این جان کلام فعالیت سگهای زندهیاب در جریان 12 روز جنگ اسرائیل علیه ایران است. حالا دیگر کمتر شهروند ایرانی است که نام «چارلی» و «آلوین»، دو قربانی کوچک این جنگ ناخواسته را نشنیده باشد؛ دو سگ تیم تجسس هلالاحمر که در صحنه امدادرسانی به انسانهای حادثهدیده از این حملات، قلبهای کوچکشان برای همیشه از تپش افتاد.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
«انسانها میکشتند و آنها نجات میدادند»؛ این جان کلام فعالیت سگهای زندهیاب در جریان 12 روز جنگ اسرائیل علیه ایران است. حالا دیگر کمتر شهروند ایرانی است که نام «چارلی» و «آلوین»، دو قربانی کوچک این جنگ ناخواسته را نشنیده باشد؛ دو سگ تیم تجسس هلالاحمر که در صحنه امدادرسانی به انسانهای حادثهدیده از این حملات، قلبهای کوچکشان برای همیشه از تپش افتاد. مرگ تلخ این امدادگران برای مربیان آنها هم ضربهای سنگین بود. آنها در گفتوگو با «شرق» شرح میدهند که این دو سگ امدادگر چگونه در میان آوارها برای نجات جانهای زنده از زیر آوار یا یافتن ردی از پیکر جانباختگان تلاش کردند. مرگ آنها نهتنها برای مربیانشان، بلکه برای جامعه ایران ناگوار بود. مربیان تیمهای آنست (آمادگی و نگهداری از سگهای تجسس) تهران و شهریار به «شرق» توضیح میدهند همتیمیهایشان با وجود سختی و استرس بسیار در طول هر شبانهروز در چندین عملیات شرکت میکردند؛ همتیمیهای وفاداری که مربی خود را تنها نمیگذاشتند، مگر به وقت مرگ درست مانند «چارلی» و «آلوین». روی آوارهای داغ و بدبو و در هیاهوی موشک و انفجار همه تلاش این امدادگران متوجه نجات زندگان و شناسایی پیکرها بود. تلاش این نجاتگران برای امدادرسانی به حدی بود که به گفته رضا مؤمنی، رئیس اداره عملیات جستوجو و آنست سازمان امداد و نجات جمعیت هلالاحمر، سگهای تجسس در جریان این جنگ، 15 نفر را نجات داده و پیکر 188 شهید دیگر را شناسایی کردند. او به «شرق» توضیح میدهد که تعدادی از این سگها در صحنه امداد دچار جراحات جزئی شدند، اما خبر خوش اینکه هیچیک از آنها جراحت جدی ندیدند. خبرنگار «شرق» برای یادآوری زحمات تیمهای تجسس به یکی از مراکز آنست (آموزش و نگهداری سگهای تجسس) استان تهران رفت و دقایقی بعد گروه آنست یکی از واحدهای شهرستان شهریار نیز به این گروه ملحق شدند تا مربیان در کنار همتیمیهایشان از روزهای سخت امداد بگویند. اما مربیان «چارلی» و «آلوین»، به استان خود بازگشته بودند و گفتوگو با آنها به صورت تلفنی انجام شد.
قهرمان کوچک
«چارلی» سگ امدادگری است که بعد از سه روز کار ممتد و به دنبال دومین اصابت موشک به «زندان اوین» قلب کوچکش طاقت نیاورد و در مسیر نجات جان انسانها برای همیشه از تپش ایستاد. مرتضی تاجدار، مربی «چارلی»، به «شرق» میگوید: «کمر من بعد از این عملیات خم شد». تاجدار و «چارلی» عضو تیم تجسس استان خراسان جنوبی بودند و برای کمک به عملیات امداد و نجات تهران عازم پایتخت شدند؛ مأموریتی که سرنوشتی تلخ برای هر دو آنها رقم زد: «همان روزی که برای امداد به تهران اعزام شدم، خبر رسید که همسرم سقط جنین کرده است؛ جنینی 15روزه که نه همسرم و نه من از وجودش خبر نداشتیم. اما شرایط زمانی سختتر شد که «چارلی» را هم از دست دادم. واقعیت این است که در طول زمان، سگ برای مربی مانند یک عضو خانواده و حتی مانند فرزند میشود. من دو فرزند را در این مأموریت از دست دادم. وقتی به شهرم برگشتم، چند ساعت گریه کردم». «چارلی» هفتساله بود و از سه سال پیش تاکنون مسئولیت مربیگری او به تاجدار سپرده شد: «چارلی در زلزله افغانستان و حوادث دیگر حضوری موفق داشت. وقتی برای امدادرسانی به تهران اعزام شدیم، او در سلامت کامل بود. یک روز قبل از جانباختنش با وجود فعالیت زیاد مشکل خاصی نداشت. روز حادثه، روی آوارهای اداره برق در حال جستوجو بود، من ناراحتی خاصی در او ندیدم، حتی وقتی دستور اعزام به زندان اوین صادر شد، «چارلی» را روی شانههایم گذاشتم و سه طبقه را پایین آمدم تا او خسته نشود». او ادامه میدهد: «قبل از شروع عملیات در زندان اوین، بنا بر روال معمول او را ریکاوری کردم، به دست و صورتش آب زدم و اقدامات لازم را انجام دادم، اما وقتی روی آوارهای زندان قرار گرفت و دستور جستوجو دادم، تنها پنج، شش متر از من دور شد و بعد شروع به نفسنفسزدن کرد؛ به نحوی که فکر کردم از ناحیه ریه دچار آسیب شده است». درست زمانی که تاجدار سعی میکرد به «چارلی» کمک کند، دومین حمله موشکی به زندان صورت میگیرد و صدای انفجار سگ امدادگر را بهشدت ترساند و حالش را وخیمتر کرد: «قلادهاش را باز کردم اما شرایطش بهتر نشد. آدرس یک کلینیک دامپزشکی در همان حوالی را به من دادند. تهران را نمیشناختم و مسیریابها هم قطع شده بود. بهسختی کلینیک را پیدا کردم و «چارلی» را به دامپزشک سپردم. با توجه به اینکه زبان «چارلی» کبود شده بود، درمان را بهسرعت شروع کردند، اکوی قلب نشان داد که در این ناحیه دچار مشکل شده، نظر پزشک این بود که «چارلی» سکته کرده است». بعد از ساعتی شرایط «چارلی» بهتر شد و مرخصش کردند. پزشک تأکید کرد دوره فعالیت حرفهای او تمام شده: «یکربع بعد از حرکت خودرو به سمت استقرار تیم آنست، حالش بد شد و استفراغ کرد. ماشین را متوقف و دهانش را تخلیه کردیم. اما یکربع بعد بار دیگر حال «چارلی» بد شد، دستوپایی زد و نفسش رفت. به او تنفس دادم و عملیات سیپیآر انجام دادم اما «چارلی» برنگشت. سعی کردیم کلینیک دیگری در همان نزدیکی پیدا کنیم اما همه تعطیل بودند. وقتی به محل استقرارمان رسیدیم «چارلی» همانجا و در آغوش من نالهای کرد و جانش رفت». این قهرمان کوچک در پایگاه شرق خراسان جنوبی و در محوطه مرکز تیم آنست به خاک سپرده شد.
مرگ بعد از نجات یک انسان
«آلوین» هم یکی دیگر از سگهای نجاتدهندهای است که در جریان امدادرسانی به حادثهدیدگان جنگ جانش را از دست داد. مربی او «محمدامین شاهکویی»، مسئول مرکز جستوجو و نجات استان سمنان، در گفتوگو با «شرق» تأکید میکند که «آلوین» اگر زنده بود، هشت روز دیگر هشتساله میشد. او سال 1396 وارد تیم شد و بعد از گذراندن دو سال دوره آموزشی وارد مرحله عملیات تجسس و زندهیابی شد. «آلوین» چند ساعت بعد از آغاز حملات اسرائیل همراه با مربی خود از سمنان راهی تهران شد: «ساعت 9ونیم صبح به تهران رسیدیم، اولین مأموریت هم مربوط به محله نارمک بود. در عملیات جستوجوی مجتمع کوی اساتید سرو هم «آلوین» قطعاتی از پیکر را شناسایی و پیدا کرد که برای انجام آزمایشهای لازم به آتشنشانی سپرده شد». شاهکویی درباره جانباختن «آلوین» میگوید: «ظهر 26 خرداد و در سومین روز حملات به خیابان صابونچی اعزام شدیم. ساعت 17 بعدازظهر عملیات جستوجو را شروع کردیم. چند ساعت در شرایط شلوغی، حجم زیاد دود و غبار و... عملیات را ادامه دادیم. حتی «آلوین» و یکی دیگر از سگهای تجسس در همان منطقه یک فرد زنده را که زیر آوار مانده بود، شناسایی کرده و نجات دادند. ساعت 11 شب پایان عملیات ما را اعلام کردند. ما به محل استقرارمان رفتیم. «آلوین» غذایش را خورد و رسیدگیهای لازم را هم دریافت کرد. حدود ساعت 2:30 بامداد بود که خیابانهای اطراف محل استقرار ما مورد حمله قرار گرفت. آن شب صدای انفجار زیاد بود و این موضوع باعث شد «آلوین» بعد از انجام یک عملیات سنگین و در زمان استراحت با استرس شدیدی مواجه شود». صبح زود یکی از مربیان برای رسیدگی به «آلوین» و آمادهسازی او برای انجام عملیات بعدی سراغش رفت، اما با پیکر بیجان او مواجه شد، درحالیکه از گوش و دهان او خون بیرون زده بود: «دامپزشک درباره علت مرگ «آلوین» دو احتمال را در نظر گرفت؛ مرگ بر اثر استنشاق گاز سمی در صحنه حادثه یا سکته بر اثر شوک و استرس بیش از حد تحملش».
«ژیرو» پیکر 3 شهید را شناسایی کرد
کیانوش فلاحی، عضو تیم آنست هلالاحمر منطقه 22 شهر تهران هم مربیگری «ژیرو» را بر عهده دارد. سگ نر یک سال و دوماههای که از 45روزگی همراه فلاحی بوده است. «ژیرو» از همان دقایق ابتدایی حضور گروه خبری «شرق»، سرش را از پنجره اتاقش بیرون آورده بود و با کنجکاوی و اشتیاق به ملاقاتکنندگان نگاه میکرد. او مهربان و سخاوتمندانه به واکنشها پاسخ میداد، بدون اینکه نشانهای از آشفتگی ناشی از 12 روز عملیات سخت و طاقتفرسا داشته باشد. به گفته فلاحی، تیم او و «ژیرو» از همان دقایق ابتدایی آغاز حملات سفر امدادگرانه خود را به نقاط مختلف تهران آغاز میکنند.
«ژیرو» موفق میشود پیکر سه شهید را در طول روزهای حمله پیدا کند: «او در صحنههای مختلف آوار و تخریب موفق شد قطعاتی از پیکرهای جانباختگان را هم بیابد تا برای انجام آزمایش دیانای به مراجع مربوطه داده شوند». «ژیرو» البته روزهای سختی را پشت سر میگذارد، وقتی صداهای انفجار در گوش حساس او میپیچد و استرس هولناکی بر او وارد میکند: «سگها طول موج بالاتری را دریافت میکنند. در یکی از مأموریتها صدای انفجار باعث شد ژیرو از صحنه فرار کند با این حال وقتی او را صدا کردم دوباره برگشت. اما در حال حاضر استرس ژیرو بهبود یافته و شرایطش متعادل شده است». او توضیح میدهد که خودش هم در طول حملات دچار آسیب در ناحیه پا شده است: «روز 26 خرداد، من و «ژیرو» برای انجام عملیات تجسس و نجات به شهرک شهید باقری اعزام شده و در حال امدادرسانی بودیم که بار دیگر حملات شروع شد. او را به یکی از همکاران سپرده و از منطقه دور کردم اما خودم برای امدادرسانی همراه سایر همکارانم رفتم. حین امدادرسانی آمبولانس ما هدف قرار گرفت. دوست و همکارم «مجتبی ملکی» به شهادت رسید، موج انفجار من را هم گرفت، به گوشهای پرت شدم و از ناحیه زانو آسیب دیدم. در حال حاضر هم دوره درمان را طی میکنم». کیانوش با وجود پارگی «مینیسک زانو» تا سه روز بعد از آتشبس در عملیات جستوجو مشارکت کرده و توصیه مدیران برای آغاز دوره درمانی را نپذیرفته است.
جانمایی پیکر دو کودک خردسال
«ابوالفضل مناقبیپور» مربی سگهای تجسس هلال احمر استان تهران، مربیگری «اسکات» دوساله را بر عهده دارد. «اسکات» آرام و مهربان کنار مربیاش مینشیند و با دقت به توضیحات او گوش میدهد. دستمالگردنی که با آرم هلال احمر بر گردن دارد هم هدیهای است که به مناسب روز تولدش به گردن او بستهاند. مناقبیپور درباره فعالیتهای «اسکات» در روزهای حمله توضیح میدهد: «با توجه به حجم آوارها «اسکات»، نتوانست فرد زندهای را زیر آوارها شناسایی کند اما موفق شد محل قرارگرفتن پیکر شش شهید و همچنین چند مورد از اعضای بدن جانباختگان را جانمایی کند». به گفته او دو نفر از پیکرهایی که توسط «اسکات» شناسایی شدهاند متعلق به دو کودک خردسال بوده است: «وقتی این دو پیکر را شناسایی کردیم یکی از مأموران حاضر در صحنه او را در آغوش کشید، گریه میکرد و میگفت تو یک فرشتهای». او ادامه میدهد: «ما تقریبا به صورت شبانهروزی درگیر عملیات بودیم. در بسیاری موارد «اسکات» یا سگهای دیگر بعد از بازگشت به محل استقرار خود، بسیار خسته میشدند و توان راهرفتن نداشتند در حالی که به محض ورود به مرکز ریکاوری میرفتند. سازمان امداد و نجات برای بهبود شرایط سگها پنج، شش روز بعد از پایان عملیات سگها را به طور ویژه بررسی کرد، آنها سرمتراپی و ریکاوری شدند و داروهای تقویتی گرفتند».
تجسس موفق سگ بازنشسته
19سالی میشود که «محمد آقاجانلو»، مربیگری سگهای تجسس شهرستان شهریار را بر عهده دارد؛ سگی که او مربیگریاش را تا پیش از آغاز حملات به عهده داشته، حالا روزهای بازنشستگیاش را سپری میکند: «اسمیت، هفتساله به دلیل ابتلا به ضعف عضلانی وارد دوران بازنشستگی شده، اما وقتی منزل دکتر طهرانچی در کوی اساتید سعادتآباد مورد حمله قرار گرفت، من و او به صحنه حادثه اعزام شدیم. به طبقه بالای ساختمان رفته بودیم که او شروع کرد به نشاندادن علائمی. در نهایت با اشارههای او پیکر یکی از شهدا شناسایی شد. با این حال وقتی به مأموریت دوم اعزام شدیم، متوجه شدم که پاهایش میلرزد و توان عبور از روی آوارها را ندارد. با توجه به این موضوع و با وجود یک روز تلاش موفق در عملیات تجسس اما او را از چرخه مأموریت خارج کردیم».
«سزار» مسنترین سگ تجسس شهر تهران
«سزار» تقریبا هشتساله است و میتوان عنوان مسنترین و باتجربهترین سگ تیم آنست منطقه 22 تهران را به او اطلاق کرد. او در انتهای اتاقک خود در وضعیت استراحت قرار دارد که تیم خبری «شرق» از راه میرسد. سگ، برخلاف همسایههایش نسبت به این ملاقاتکنندگان پرهیاهو کنجکاو نیست. نیمنگاهی به تازهواردها میاندازد و سرش را دوباره روی دستش میگذارد. شاید 12 روز کار بیوقفه و حضور در هیاهوی هولناک انسانی او را خسته کرده و حوصله این مزاحمت را ندارد. مربی او، «علی نظری» است؛ امدادگری که سرمربی مراکز آنست استان تهران و مربی عملیاتی تیم تجسس شهر تهران هم هست. این امدادگر به «شرق» میگوید: «سزار، در بسیاری از عملیاتهای امداد و نجات مشارکت داشته، از جمله در حادثه بالگرد رئیسجمهور سابق در ورزقان». او درباره فعالیت سزار در طول حملات میگوید: «سزار، یک سگ جستوجوگر باتجربه است و به دلیل شرکت در عملیاتهای مختلف از او بیش از سگهای جوان میتوانیم انتظار داشته باشیم. او بدون هراس از آوار به صحنه حوادث میرفت و با زبان بدن خود مانند کندن خاک یا پارسکردن اعلام وضعیت میکرد. وقتی سگهای تجسس آلارم میدهند، امدادگران در ناحیهای که آنها مشخص میکنند اقدام به آواربرداری و جستوجو کرده و فرد زنده یا پیکر فرد جانباخته را پیدا میکنند». سرمربی مراکز آنست استان تهران به این موضوع اشاره میکند که در عملیات تجسس مربیها و سگها هر دو در معرض خطر و حادثه قرار دارند: «بعد از پایان هر عملیات سگ را چکاپ میکنیم تا مطمئن شویم آسیب ندیده است. اما با توجه به اینکه آوارها اغلب از جنس بتن هستند و داخل آنها اشیای برنده و میلگرد هم وجود دارد، بیشتر مربیان از جمله من از ناحیه پا دچار مصدومیت شدیم. مثلا در عملیات منطقه «دوکوهه» یکی از مربیان را موج انفجار گرفت و در حال حاضر تحت دارودرمانی قرار دارد. سگ زندهیاب و مربیاش، تیم قدرتمندی را تشکیل میدهند. از دست دادن سگ برای مربی ضربه روحی بزرگی است». او به نقش نفسگیر سگهای زندهیاب و مربیان آنها در امدادرسانی به قربانیان حملات 12روزه اسرائیل به کشور اشاره میکند: «شرایط جنگی با حوادث رخداده در شرایط عادی متفاوت است. در شرایط جنگ از یک سو بوی ناشی از مواد منفجره باعث آزار سگها و حتی مربیان آنها میشد و از طرف دیگر احتمال وقوع حملههای بعدی مشکلساز بود. در برخی مأموریتها بوی این مواد بر حس بویایی سگ تأثیر منفی میگذاشت و مربی چارهای نداشت جز اینکه در پایان عملیات جستوجو سگ را به مرکز آورده تا مدتی استراحت کند و رسیدگیهای لازم را بگیرد و بعد دوباره وارد صحنه حادثه و عملیات جستوجو شود. با این حال در هر عملیات هم سگها و هم مربیان آنها با جان و دل تا پایان کار و پاکسازی کامل محل حادثه حضور فعال داشتند».
تعداد کم سگها نسبت به حجم آوارها
به گفته نظری، تعداد سگهای تهران نسبت به حجم آوارهای بهجامانده از این حوادث کم بود: «استان تهران در حال حاضر 16 قلاده سگ دارد که 12 قلاده آن عملیاتی و آماده مواجهه با هرگونه حادثه هستند. سازمان امداد و نجات اما از استانهای همجوار تهران و استانهایی که کمتر مورد حمله قرار گرفته بودند کمک گرفت. به مدد یاری این استانها کمبودها جبران شد و ما توانستیم همه پهنههای تهران را پوشش دهیم و در همه نقاط سگ تجسس داشتیم». او درباره سرنوشت سگهای تجسس بعد از رسیدن به سن بازنشستگی هم تأکید میکند که این سگها به صورت عرفی به مربیان خود که آنها را از دوران تولگی بزرگ کرده و آموزش دادهاند سپرده میشوند تا سالهای پایانی عمر خود را در کنار آنها سپری کنند.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.