|

اسرائیل و «فاشیسم ابدی» اومبرتو اکو

فاشیسم را به خاطر بسپار!

«در سرمنشأ فاشیسم وسواس توطئه و ترجیحاً توطئۀ جهانی جای دارد. پیروان باید احساس کنند که محاصره شده‌اند. ساده‌ترین راه برای نشان دادن توطئه توسل به بیگانه‌هراسی است». وقتی اومبرتو اکو1 مفهومِ «فاشیسم ابدی» را مطرح کرد، به تمام اَشکال فاشیسم و نه‌تنها نمود تاریخیِ آن در ایتالیای دوره موسولینی اشاره داشت. ناسیونالیسمِ افراطی که می‌تواند به فاشیسم منتهی شود اینک در خاورمیانه، همین دور و اطراف ما، دست به کار شده است.

فاشیسم را به خاطر بسپار!
شیما بهره‌مند دبیر گروه فرهنگ‌

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

«در سرمنشأ فاشیسم وسواس توطئه و ترجیحاً توطئۀ جهانی جای دارد. پیروان باید احساس کنند که محاصره شده‌اند. ساده‌ترین راه برای نشان دادن توطئه توسل به بیگانه‌هراسی است». وقتی اومبرتو اکو1 مفهومِ «فاشیسم ابدی» را مطرح کرد، به تمام اَشکال فاشیسم و نه‌تنها نمود تاریخیِ آن در ایتالیای دوره موسولینی اشاره داشت. ناسیونالیسمِ افراطی که می‌تواند به فاشیسم منتهی شود اینک در خاورمیانه، همین دور و اطراف ما، دست به کار شده است. بیراه نبود که اکو در سه دهه پیش نوشت: «ما باید مراقب باشیم که معنای این کلمه‌ها [فاشیسم] دوباره فراموش نشود. فاشیسم هنوز در دور و اطراف ما است». اکو معتقد است فاشیسم می‌تواند نظامی باشد و گاهی می‌تواند لباس غیرنظامی به تن کند، و به نام آزادی و رهایی به صحنه بیاید. «فاشیسم هنوز می‌تواند بازگردد. وظیفه ماست که نقاب از چهره‌اش برداریم و هریک از شکل‌های جدیدش را افشا کنیم -هر روز در هر کجای جهان». اکو شاهد مدعایش را از جایی فرامی‌خواند که اینک نوفاشیسم از آن سر بر‌آورده است؛ می‌گوید رشتۀ کلام را به روزولت می‌سپارم: «به‌جرأت می‌گویم اگر دموکراسی آمریکایی به‌مثابه نیروی زنده‌ای که شب و روز می‌کوشد تا با ابزارهای مسالمت‌آمیز وضعیت شهروندان‌مان را بهبود بخشد به راه خود ادامه ندهد، قدرت فاشیسم در کشور ما رشد خواهد کرد». انزو تراورسو در مقالۀ «فاشیسم قرن بیست‌ویکم: جایی که ما هستیم»2 جهان را در آستانۀ اوج‌گیری فزایندۀ جنبش‌های راست افراطی می‌داند و معتقد است: «ارواح دهۀ 1930 بار دیگر در حال بیدار‌شدن هستند و موجی نو/پسافاشیستی، سایه‌اش را بر چندین قاره گسترانیده است. بین سال‌های 2016 تا 2018 با انتخابات ترامپ و بولسونارو در ایالات متحده و برزیل، و رویارویی مارین لوپن و امانوئل مکرون در فرانسه، این موج به اوج خود رسید». علاوه بر این، بسیاری از احزاب راست افراطی دولت‌های اروپایی را به دست گرفتند و «دولت‌های اقتدارگرا، ملی‌گرا و بیگانه‌هراس در همه‌جا پیدا شد؛ جهان در حال تاریک‌شدن بود: نوفاشیسم، پسافاشیسم، پوپولیسم جناح راست؟». تراورسو می‌گوید بحث بر سر اینکه چه نامی به آنها بدهیم کماکان باز است، اما همه دیگر دریافته‌اند که اکنون فاشیسم بیش از یک قلمروی مطالعات تاریخی است. بنابراین واکاویِ این پدیدۀ متأخر با تبار تاریخی می‌تواند همچنان دستور کار معاصر قلمداد شود. اگرچه جنبش‌های راست افراطی ممکن است در بستر وضعیت‌های استثنایی چرخش‌های اقتدارگرایانه را پدید آورند، اما هیچ صلاحیت درخوری برای مدیریت چرخش زیست‌سیاست ارائه نمی‌دهند. تراورسو باور دارد که این موقعیت در دوران همه‌گیری کووید خود را نشان داد که دولت‌ها کنترل خود را به‌شدت بر جمعیت‌ها توسعه دادند تا از زندگی شهروندان یا به معنای دقیق کلمه، از بدن کالبدی آنان به‌عنوان ابژه‌های زیست‌شناختی مراقبت کنند. اما بُعد مسئله‌زای دیگر این بود که دولت‌ها شهروندان را به‌عنوان سوژه‌های حقوقی و سیاسی تحت تأثیر قرار می‌دهند. این بُعد دیگر از دیدِ تراورسو «چرخش بالقوۀ اقتدارگرایانه» است و «در چنین بستری جنبش‌های راست افراطی ممکن است به‌عنوان نامزدهای خوبی برای هدایت چرخش اقتدارگرایانه به‌سمت وضعیت استثنایی پدیدار شوند...»؛ اما ترامپ، بولسونارو، مودی، لوپن و سالوینی به‌عنوان «شبان نیکو» اصلاً اعتباری ندارند. این تفاوت مهمِ جنبش‌های راست افراطی مستقر و فاشیسمِ کلاسیک است و از زبان فوکو می‌توان گفت که هیچ‌کس به آنها به‌عنوان تجسم یک قدرت معنویِ مؤثر نگاه نمی‌کند. از طرف دیگر، فاشیسم کلاسیک یک عمل خشونت‌آمیز سیاسی، یک ضد کمونیسم ستیزه‌جو، و نابودگر کامل دموکراسی بود؛ خشونت شکلِ ممتاز کنش سیاسی‌اش بود و هرجا به قدرت می‌رسید، دموکراسی را نابود می‌کرد. از این منظر اما، جنبش‌های جدید راست افراطی یا همان نوفاشیست‌ها، رابطه‌ای متفاوت با دموکراسی و خشونت دارند: آنان به دفاع از مردم و برقراری نظم سیاسی جدید تظاهر می‌کنند اما بدون برقراری نظم تازه، تنها تمایلات خودکامه و بیگانه‌هراسانه خود را بدون دگرگونیِ ساختارها و چارچوب‌های نهادی پیش می‌برند. اگر در دهه 1930، فاشیسم به‌عنوان راه‌حلی برای بحران‌های سیاسیِ بومی و سپری در برابر بلشویسم بود، امروزه فاشیسم کنونی حول محور حمایت از نولیبرالیسم تعریف می‌شود. از این‌روست که تراورسو معتقد است در صورتی که چپ نتواند بدیلی برای جنبش‌های راست افراطی ترسیم کند، احتمال ایجاد یک «عصر جدید پسافاشیستی» همچنان به قوت خود باقی است. اومبرتو اکو در جستاری با عنوانِ «ما اروپایی هستیم» به مردم غرب هشدار می‌دهد که مبادا از پسِ سرگذشت تلخ مردمان قرن بیستم، باز به هاویۀ فاشیسم درغلتند. ظهور و گسترش احزاب دست‌راستیِ تندرو با انگاره‌های ملی‌گرایانه، نژادپرستانه، ضدمهاجر و ضد انسان و طبیعت، آشکار کرد که همچنان فاشیسم به‌عنوان پیامد سرمایه‌داری متأخر،‌ در کمین است و با همه پیچیدگی‌ها و تمایزاتش با فاشیسم کلاسیک، مدام می‌تواند خود را بازتولید کرده و در مناسبات اجتماعی و سیاسی زمانه رخنه کند. اکو می‌گوید باید واقع‌بین باشیم و بپذیریم که «جنگ و نفرت و تعصب از داخل مرزهای اروپا برخاست، باید آگاه باشیم که اَشکال تازه تعارض ذهن ما را به خودشان مشغول خواهند داشت؛ حتی اگر درک‌مان به بزرگی و خطیری‌شان قد ندهد». نشست اخیر اتحادیه اروپا بعد از حمله اسرائیل به ایران و موضع‌گیری محتاطانه و سکوت سران اروپا در برابر نقض آشکار منشور ملل متحد و تلاش آشکار رژیم اسرائیل برای تخریب مسیر مذاکرات دیپلماتیک میان ایران و آمریکا، مؤیدِ «پتانسیل ظهور فاشیسم در شکل دیگر» است: همان ایدۀ پیشگویانۀ اکو که ضرورتِ سخن گفتن از فاشیسم را نه به‌عنوانِ امری تاریخی بلکه به‌مثابهِ «جنگ جمعی» علیه هرگونه تعصب که به خشونت راه می‌برد، آشکار می‌کند. فرایند «ابداع دشمن»3 از دیگر مواردی است که اکو به آن اشاره می‌کند: اینکه «دشمن‌داشتن نه‌تنها برای هویت‌یابی اهمیت دارد، بلکه از این نظر هم مهم است که مانعی درست می‌کند تا بتوانیم نظام ارزشی‌مان را با آن بسنجیم و در راهِ غلبه بر آن، ارزش خود را نشان بدهیم. پس وقتی دشمنی در کار نیست، باید آن را ابداع کرد». ابداع دشمن، چه در سیاست داخلی و چه در سطح جهانی، قابل ردیابی است. ابراز اینکه کشوری به‌عنوان خطر بالقوه یا تهدیدی وجودی در منطقه محسوب می‌شود، پس باید ویران شود؛ همان تئوری ابداع دشمن است که اسرائیل آن را به‌ قصد ساخت خاورمیانه جدید پیگیری می‌کند. اکو با ارجاع به «گزارش آیرن ماون‌تِین: درباره امکان و مطلوبیت صلح» در آمریکا که به‌ وضوح جزوه‌ای ضد جنگ یا دست‌کم مرثیه‌ای بدبینانه در باب ناگزیری جنگ است؛ نشان می‌دهد که اگر جنگ ناگزیر باشد، شناسایی یا ابداع دشمن نیز ناگزیر است. تبارِ ابداع دشمن توسط صهیونیست‌ها به سال‌های دور بازمی‌گردد؛ به زمانی که با رویکردی استعماری سرزمین فلسطینیان را برای انکار «آوارگیِ قوم یهود» اشغال کرد تا امروز که با حملات مرگبار و هولناک به غزه «دیگریِ» فلسطینی را در قامت ابنای بشر انکار می‌کند، و تا اینک که آتش جنگ را بر وطن ما ایران گشوده است.

1، 3. «ابداع دشمن/فاشیسم ابدی» اومبرتو اکو، ترجمه محمد نبوی، نشر بی‌گاه

2. «فاشیسم قرن بیست‌ویکم: جایی که ما هستیم» انزو تراورسو، ترجمه مانی روحانی، نقد اقتصاد سیاسی

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.