فقر و نابرابریهای اجتماعی در داستانهای ابراهیم رهبر
ابراهیم رهبر و ادبیات اقلیمی شمال
از میان نویسندگانی که در «بازار، ویژه هنر و ادبیات» مینوشتند، ابراهیم رهبر که اردیبهشتماه امسال درگذشت، یکی از معدود داستاننویسانی بود که بعدتر به شهرت رسید. رهبر در سال 1317 متولد شده بود و با همان داستانهای اولیهاش بارقههایی از ظهور داستاننویسی ماهر نشان داد.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
پیام حیدرقزوینی
از میان نویسندگانی که در «بازار، ویژه هنر و ادبیات» مینوشتند، ابراهیم رهبر که اردیبهشتماه امسال درگذشت، یکی از معدود داستاننویسانی بود که بعدتر به شهرت رسید. رهبر در سال 1317 متولد شده بود و با همان داستانهای اولیهاش بارقههایی از ظهور داستاننویسی ماهر نشان داد. رهبر در شهر صومعهسرا متولد شد و پس از تحصیلات متوسطه برای ادامه تحصیل در دانشگاه و در رشته زمینشناسی وارد دانشگاه تهران شد. او همزمان با تحصیل بهعنوان معلم مشغول به کار شد و یکی از نویسندگانی بود که اولین داستانهایش را در سالهای دهه 40 در نشریات مختلف نظیر «سخن»، «آرش»، «نگین» و «هنر و اندیشه» منتشر کرد.
داستان «مرغزار» که در سال 1343 در «طرفه» منتشر شد، نقطه شروع کار رهبر بود. او در این داستان، به سراغ مضمونی رفته است که در آثار دیگر نویسندگان ادبیات اقلیمی شمال هم دیده میشود. حسن میرعابدینی در «صد سال داستاننویسی ایران»، پرداختن به واقعیت زندگی روستایی، تلاش ماهیگیران برای بقا و مقابله با سیستم استثماری حاکم در قالب درگیری با گشتیهای شیلات و مسائل تاریخی نهضت جنگل را از مهمترین مضامین داستانهای ادبیات اقلیمی شمال میداند. در داستان «مرغزار» نیز شرحی از وضعیت سربازانی که برای مقابله با مجاهدان جنگل به گیلان آمدهاند، به دست داده شده است.
پس از «مرغزار»، در اردیبهشت 1344 مجله «اندیشه و هنر» داستان «چهار جهت اصلی» ابراهیم رهبر را منتشر کرد. این داستانی است موجز که فضایی «عصبی و سوررئال» دارد و وجوه دیگری از توانایی رهبر را در قصهنویسی نشان میدهد. میرعابدینی درباره این داستان نوشته: «زنانی هراسان، انگار در چنبر گردبادی مهیب گرفتار شده باشند، به خانه دکتر هجوم میآورند و کمک میطلبند. نویسنده با جملههای کوتاه و شتابزده، موقعیت هیجانی داستان را با موفقیت القا میکند. دکتر از بیماری آنان سردرنمیآورد و سردرگم و آشفته، این بیماران جامعه شبزده را از خانهاش میراند: هوا ورم کرده بود. جسد داشت میپوسید و تجزیه میشد. شب در بیرون آهسته پاس میداد. صبح دور بود».
اما نخستین کتابی که از ابراهیم رهبر منتشر شد، «مهربانان و سه نمایشنامه دیگر» نام داشت. رهبر در همه آثارش به مسائل اجتماعی آن دوران توجه کرده و فقر و نابرابریهای اجتماعی را در داستانهایش برجسته کرده است. رهبر یکی از داستاننویسان آن دوره ادبیات ایران است که در آثارشان تصویری از اعماق جامعه به دست دادهاند. او در مجموعه داستان «سوگواران» که در سال 1353 منتشر شد، به فرهنگ عامه توجه کرده و از داستان به قصد توصیفهای فولکلوریک استفاده کرده است. او در «سوگواران» شرحی از مراسمهای عزاداری در ماه محرم در شهرهای گیلان داده و نشان داده که جایگاه طبقاتی افراد چگونه حتی در برگزاری این مراسمها هم نمایان است. او در برخی دیگر از داستانهایش نیز به کودکان خانوادههای فرودست، کارگران و جامعه روستایی توجه کرده است. برای مثال داستانهایی که در مجموعه «دود» منتشر شدهاند، بهروشنی تصویری از جغرافیای شمال به دست دادهاند.
رهبر در یکی دیگر از مجموعه داستانهایش با نام «من در تهرانم» که در سال 1352 منتشر شد، به سراغ توصیف فضای شهری در دهه پنجاه رفته است. داستانهای این مجموعه تصویری برخلاف کلیشه جعلی که در سالهای اخیر از دوره پهلوی ساخته شده، به دست میدهند. داستانهای این مجموعه فروپاشی بخشهایی از جامعه را در روند نوسازی یکسویه آن دوره نمایش دادهاند. میرعابدینی درباره این مجموعه نوشته که در این داستانها از دید یک شهرستانی سرگردان در جوّ دلمرده پایتخت، آشفتگی زندگی در تهران بهعنوان نمونهای از بینظمی اجتماعی و روحی بازتاب یافته و چشمانداز تاریکی از شهر بزرگ ترسیم شده است: «این زندگی به دلیل بیگانگی آدمها از هم، فقدان مفهوم واقعی زیست و تنهایی آدمها در حصارهای آهنی و سمانی، پوچ و زهرآلود به نظر میرسد. احساس بطالت به آرزوی نابودی همه چیز میانجامد.
کارمندان به صورت عکسهایی درمیآیند که در پروندهها خاک میخورند. و ذرات خاکستری تشویش، بیهودگی و ملال آرامآرام نابودشان میکند». در داستان «درگیری» از این مجموعه، به واسطه شرحی از وضعیت یک کارمند بانک و روند بیکارشدنش، به مسئله سلطه بیگانگان بر جامعه ایران در آن دوره توجه شده است. در یکی دیگر از داستانهای این کتاب، شخصیت داستان که در شهر سرگردان شده، آرزوی نابودی شهر را میکند: «دلم میخواست باد بود. باد و توفانی شدید و بنیانکن که زمین را به آسمان میپاشید، همه چیز را به هم میریخت، درختها را ریشهکن میکرد و ساختمانها را واژگون. آدمی مثل من و در موقعیت من و با این زندگی و در این دنیایی که من در آن هستم، دلش جز این چه میتوانست بخواهد؟». در همین داستان میتوان تضادهای شهری و کنار هم قرارگرفتن ثروت و محرومیت را در بناهای شهری مشاهده کرد: «این دیگر کجاست؟ بیابانی است خلوت. یک طرف آلونکها قوزکرده و چسبیده به هم. و طرف دیگر ساختمانهای چندطبقه نوساز از زمین روییده. و یک چادر با هندوانههای زیرش و مرد خوابیدهای کنار هندوانهها. و دو، سه تا اتوبوس سرگردان در اینجا و آنجا».
ابراهیم رهبر همچنین از اعضای اولیه کانون نویسندگان ایران هم بود و از سال 1349 با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری کرد. او در سال 1352 به دلیل فعالیتهای سیاسی با گرایش چپ دستگیر و زندانی شد و در سالهای اخیر نیز در انزوا به سر میبرد.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.