• ایمالز جستجوگر کالا
  • |

    بیگانه؛ نمود بخش مهمی از تاریخ سینما

    از دهه 70 که ریدلی اسکات اولین فیلم سری بیگانه را با بازی سیگورنی ویور ساخت، تا امروز در هر دهه حداقل یک فیلم بیگانه ساخته شده. چیزی که بیگانه را به نمونه‌ای نادر و ارزشمند تبدیل کرده، این است که با وجود داشتن موتیف‌ها و قواعد محکم برای جهان سینمایی خودش، همچنان پتانسیل بالایی هم برای انعطاف‌پذیری در استتیک فیلم وجود دارد.

    بیگانه؛ نمود بخش مهمی  از  تاریخ سینما

    مبین عدلی میشامندانی: از دهه 70 که ریدلی اسکات اولین فیلم سری بیگانه را با بازی سیگورنی ویور ساخت، تا امروز در هر دهه حداقل یک فیلم بیگانه ساخته شده. چیزی که بیگانه را به نمونه‌ای نادر و ارزشمند تبدیل کرده، این است که با وجود داشتن موتیف‌ها و قواعد محکم برای جهان سینمایی خودش، همچنان پتانسیل بالایی هم برای انعطاف‌پذیری در استتیک فیلم وجود دارد. چیزی که در بین فرانچایزهای دیگر تاریخ سینما شاید فقط با مجموعه فیلم‌های جیمز باند یا جهانی سینمایی که پیرامون کاراکتر شرلوک هولمز در سینما شکل گرفته، قابل مقایسه باشد. این انعطاف‌پذیری فرمیک و استتیک که گفتم، در دو جنبه بیشترین نمود پیدا می‌کنند: اول در زمینه تغییر‌کردن بیگانه با تغییر دوره‌های سینما و دوم با تغییر‌کردن بیگانه همراه با اندیشه کارگردان‌هایش (مؤلف‌هایش).

    بیگانه‌ها و دوره‌ها

    هر‌یک از فیلم‌های جهان داستانی بیگانه در هر دوره‌ای که ساخته شده باشند، به یک نمونه مثال‌زدنی از سینمای آن دوره تبدیل شده‌اند. در این زمینه سه فیلم اول نمونه‌هایی حتی بهتر هستند. فیلم اول به کارگردانی ریدلی اسکات در دهه افسانه‌ای 70 ساخته شد. دوره‌ای که در کنار شکل‌گیری موج نوی هالیوود با ظهور غول‌هایی مانند کاپولا و اسکورسیزی و اسپیلبرگ و دیگران، دوره آغاز یک رنسانس در ژانر وحشت نیز بود. فیلم‌هایی مثل جن‌گیر، طالع نحس، مرد حصیری، آرواره‌ها و کشتار با اره برقی در تگزاس و خیلی فیلم‌های مهم دیگر همه از محصولات دهه 70 هستند. بیگانه ریدلی اسکات اگرچه تأثیرات آشکاری از ادیسه‌ فضایی کوبریک از دهه 60 دارد اما به‌وضوح در هر دوی گروه‌هایی که سینمای دهه 70 هالیوود را شکل دادند، قرار می‌گیرد.

    اگرچه این‌طور هم می‌توان گفت که آن نوزایی در ژانر وحشت، خود امتدادی از موج نوی هالیوود بوده است. دومین فیلم به کارگردانی جیمز کامرون در دهه 80 ساخته می‌شود. دهه 80 را اوج شکوفایی و خلاقیت ژانر وحشت و به‌ویژه ساب‌ژانر اسلشر می‌دانند. اما تقریبا هم‌زمان فیلم‌های اکشن اغراق‌شده معروفی هم در این دهه ساخته شدند که اغلب بر پاپ‌کالچر جهانی نیز تأثیر گذاشتند: رمبو، غارتگر، ترمیناتور، روبوکاپ و خلاصه خیلی از فیلم‌هایی که قهرمانان‌شان مردانی با عضلات و تفنگ‌هایی بزرگ ولی با مغزهای کوچک بودند، در این دهه ساخته شدند. فیلم کامرون با وجود تمام ضعف‌های ساختاری و روایی اما با آن اسلحه‌های خیلی‌خیلی بزرگ، ربات‌ها و ابزارهای رباتیک نخراشیده و جنگجویان خشن و خیسِ عرق و دستمال به سرش، کاملا نماینده دهه‌ای از سینماست که در آن ساخته شده.

    فیلم سوم به کارگردانی دیوید فینچر اولین فیلم مجموعه در دهه 90 است. دهه‌ای که به دهه طلایی سینما شهرت دارد. فینچر از فیلم اعلام برائت کرد و عملا آن را گردن نگرفت. معروف است که روند ساخت بیگانه3 به‌شدت فرسایشی و عذاب‌آور بوده. برای همه و به‌ویژه برای کارگردان آن روزها تازه‌کار و کمتر شناخته‌شده‌ای مثل فینچر جوان. اما با تمام این اوصاف به نظرم فیلم فینچر از نظر درک جهان بیگانه و ارتباط‌گرفتن با آن و خلاقانه برخورد‌کردن با امکانات روایی و سینمایی فیلم شانه به شانه فیلم اول و خیلی بالاتر از مضحکه فیلم جیمز کامرون می‌ایستد. رنگ‌بندی خاص فینچر در کنار تزریق آن میزان از ناامیدی و تاریکی به فضای فیلم، در کنار متمایزکردن فیلم از تمام فیلم‌های دیگر فرانچایز، نمودی از یک دوره تاریخی هم هست. دوره پس از پایان جنگ سرد، افسردگی بعد از پیروزی و البته دستِ باز برای انتقاد صریح از جهان سرمایه‌داری. انتقادی که قبل از این هم بود اما در لفافه که حالا آشکارتر و خشن‌تر شده بود. برای اولین بار دوربین‌های جدید به جهان بیگانه وارد می‌شوند تا بافت تصویری و کیفیت متفاوتی را شاهد باشیم و پیشرفت جلوه‌های ویژه در کنار قواعد همچنان محکم روایی به ساخت فیلمی منجر می‌شود که برای من بعد از فیلم ریدلی اسکات، محبوب‌ترین فیلم مجموعه است.

    در دیگر فیلم‌های مجموعه هم کم‌وبیش این همراهی با دوره‌های سینما را می‌توانید ببینید. فقط من حوصله نوشتنش را ندارم. خودتان ببینید و پیگیری کنید. ارزشش را دارد.

    بیگانه؛ چرک‌نویس نابغه‌ها

    یک فکت جادویی درباره فیلم‌های بیگانه وجود دارد. هر کارگردانی که فیلمی از مجموعه بیگانه را ساخته، بعد از ساختن بیگانه دست به ساختن فیلمی زده که یا بهترین فیلم کارنامه‌اش است یا اولین فیلم مهم کارنامه‌اش. ریدلی اسکات بعد از بیگانه بلید رانر را می‌سازد، جیمز کامرون، ترمیناتور دو را، دیوید فینچر se7en را و ژان پیر ژونه، سرنوشت شگفت‌انگیز امیلی پولن را.

    انگار آزادی‌ای که امکانات جهان این فرانچایز برای تجربه‌کردن و شخصی‌سازی در اختیار کارگردان‌های جوان می‌گذارد، در ادامه به شکوفایی آنها منجر می‌شود. نمونه بارز آن بیگانه3 است. به‌وضوح در رنگ‌بندی و فضای داستان بیگانه3 می‌توانید اتود زدن‌های فینچر برای خلق شاهکارش، se7en را ببینید.

    باید دید که فیلم بعدی فده آلوارز، کارگردان جدیدترین فیلم بیگانه Alien: Romulus (2024) این روند تاریخی را ادامه می‌دهد یا نه. مشتاقانه منتظریم.

    بیگانه و الهیات

    موقع تماشای هرکدام از فیلم‌های بیگانه به‌ویژه سه فیلم ریدلی اسکات و فیلم فینچر، چیزی که باید همیشه در گوشه‌ای از ذهنتان نگه دارید، الهیات است.

    شکل فلسفی این دغدغه‌ها را گاهی حتی به صورتی گل‌درشت در دو فیلمی که ریدلی اسکات در 2012 و 2017 در ادامه اولین فیلمش ساخت، می‌بینیم. مفهومی که در سینمای ریدلی اسکات سابقه هم داشته است. به طور خاص بلید رانر. خیلی از آن مفاهیمی که تاکنون اشاره کردم، درباره بلید رانر هم صدق می‌کند. مخلوق‌بودن و کنارآمدن با تبعاتش درون‌مایه غالب بلید رانر نیز هست. دراین‌بین نگاه فینچر بیشتر از رنگ فلسفی داشتن و نگاهی فلسفی به الهیات، در پی تبیینی زمینی از مذهب و به‌ویژه مسیحیت است. جهانی که فینچر خلق می‌کند، به‌شدت تم الهیات مسیحی دارد. از گناه نخستین و مویه و ریاضت برای بخشیده‌شدن تا نیاز به منجی و در آخر هم مصلوب و قربانی‌شدن این منجی برای بخشیده‌شدن و ادامه حیات بشر (صحنه پایانی سیگورنی ویور). حتی در یکی از صحنه‌هایی که زندانیان با هم برای مقابله با بیگانه جلسه‌ای تعیین‌کننده دارند، چیدمان دکور و میزانسن و زاویه دوربین، تلاش موفقی در راستای تداعی معماری کلیسایی دارد. ولی پیشنهاد اکید می‌کنم حتما این کلیدواژه الهیات را موقع تماشای فیلم‌ها در پس ذهن‌تان نگه دارید، زیرا تجربه سینمایی‌تان را خیلی‌خیلی عمیق‌تر می‌کند.

    کارکرد موتیف‌ها در بیگانه‌

    کارکرد موتیف برای فرانچایزهایی مثل بیگانه، نشانه آشنایی است. اینکه وقتی فیلم‌های یک فرانچایز در یک برهه زمانی بیش از 40ساله ساخته شده‌اند، چه چیزی باعث می‌شود این فیلم‌ها با هم یک واحد را ایجاد کنند؟ چه چیزی این اشخاص منفرد را به اعضای یک خانواده تبدیل می‌کند؟ یک خانواده سینمایی؟

    جواب در موتیف‌هاست. این عناصر تکرار‌شونده در فیلم‌های مختلف بیگانه سبب می‌شوند تا کسی که از اولین فیلم شروع کرده تا همین فیلم اخیر، به دیدن این مجموعه ادامه دهد و مشتاق باشد. مهم‌ترین موتیف فیلم‌های بیگانه طبیعتا خود موجود بیگانه، «زینومورف»، است. موجودی که اساس شکل‌گیری تمام این جهان سینمایی بوده و در این مقال نمی‌گنجد تا درباره‌اش حرف بزنیم و خودش مطلبی جداگانه می‌خواهد. از بین موتیف‌های دیگر فرانچایز شاید این موارد مهم‌ترین‌ها باشند، دست‌کم از نظر من:

    عناصر تکرار‌شونده در جهان سینمایی Alien

    قهرمان زن قدرتمند: اعضای کالت فیلم بیگانه بدون‌‌شک با شنیدن این عبارت به یاد یک اسم می‌افتند؛ سیگورنی ویور. سیگورنی ویور برای همیشه تصویر قهرمان در فیلم‌ها، تصویر زن در فیلم‌ها و حتی معنای اروتیسم را تغییر داد.

    شاید کار سختی نباشد که در هر فیلم بیگانه‌ای کمی بگردی و به‌زودی به تصویر زنی در یک زیرپوش ساده‌‌ سفید چرک برسی که خیس خون و عرق است و با چشمانِ از وحشت بازش، در انتظار هجوم موجودی قدرتمند و بی‌رحم، ماتش برده؛ چیزی که در سینمای وحشت دهه ۸۰ به مفهوم final girl تبدیل شد، اما فقط چهارتا از این زن‌ها سیگورنی ویور بودند. حالا هر دلیلی که داشته، پس از خداحافظی سیگورنی ویور از مجموعه اگرچه هنوز تمام فیلم‌ها شخصیت زن مرکزی خود را به‌‌عنوان شاید یک سنت حفظ می‌کنند، اما دیگر این قهرمان به آن قدرت و عمق شخصیتی که انتظارش را داشتیم، نیست. شاید این موتیف عمرش تمام شده بود یا شاید فقط کسی به اندازه کافی دنبال جانشین سیگورنی ویور نگشت، اما هرچه بود، این موتیف مرکزی فرانچایز بیگانه از آن به بعد صرفا به یک سنت فرمالیته تبدیل شد. به شخصیت‌های زنی ضعیف و سطحی که فقط از جهت تفاوت 180 درجه‌ای‌شان با سیگورنی ویور ما را به یاد او می‌اندازند.

    ربات: کاراکتر ربات در همه فیلم‌های بیگانه به جز نسخه دیوید فینچر وجود دارد و نقشی اساسی در مجموعه بازی می‌کند. ربات‌های مجموعه بیگانه بازیگرانی مختلف با کاراکترها و کارکردهای مختلف داستانی به خود دیده‌اند. گاهی خوب، گاهی شیطانی و گاهی صرفا فرمان‌بردار بوده‌اند. اما بی‌شک بهترین ربات مجموعه از نظر کاراکتر و نقش داستانی و حتی بازی در کل مجموعه، مایکل فاسبندر در دو بیگانه آخر ریدلی اسکات بوده است. در قسمت قبل گفتم آن قهرمان زن قدرتمند پس از سیگورنی ویور در حد یک شمایل دم‌دستی سقوط می‌کند اما در عوض جایگاه مرکزی را در فیلم پنجم به طور نسبی و در فیلم ششم به طور کامل، دیوید با بازی مایکل فاسبندر به دست می‌آورد تا در فیلم مستقل هفتم که داستانی مستقل‌تر دارد، دوباره یک قهرمان زن بازمی‌گردد تا دوباره برای‌مان یادآور سیگورنی ویور باشد، هرچند در ابعادی کوچک‌تر و توانایی‌هایی متفاوت. هرچند در این قسمت هم هنوز تأثیر شخصیت قدرتمند دیوید از دو فیلم قبلی در رباتی که برادر قهرمان فیلم است، کاملا دیده می‌شود. برای من شخصا بعد از تماشای Alien: Covenant (2017)، مایکل فاسبندر به یکی از شخصیت‌های مورد علاقه‌ام در جهان فیلم‌های علمی‌-تخیلی تبدیل شد.

     

    آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.