مروری بر «سینگورینگ» علی خدایی
چمدانی از خاطرات
کتاب «سینگورینگ» علی خدایی در قالب مجموعهای از خردهخاطرات غیرداستانی نوشته شده است و روایتی غیرخطی از خاطرات نویسنده است که بخش قابلتوجهی از آن در اصفهان، شهر محبوب او، میگذرد. در این اثر، خاطرات دوران کودکی و نوجوانی و سالهای بعدی علی خدایی در اصفهان و تهران بهشکلی تکهتکه ارائه میشود. هر فصل یا یادداشت، تصویری مستقل از یک تجربه یا مکان است؛ درست مانند قطعههایی از نوار کاست که وقتی با هم پخش میشوند خاطرهای جامع شکل میدهند.


متین نوروزی: کتاب «سینگورینگ» علی خدایی در قالب مجموعهای از خردهخاطرات غیرداستانی نوشته شده است و روایتی غیرخطی از خاطرات نویسنده است که بخش قابلتوجهی از آن در اصفهان، شهر محبوب او، میگذرد. در این اثر، خاطرات دوران کودکی و نوجوانی و سالهای بعدی علی خدایی در اصفهان و تهران بهشکلی تکهتکه ارائه میشود. هر فصل یا یادداشت، تصویری مستقل از یک تجربه یا مکان است؛ درست مانند قطعههایی از نوار کاست که وقتی با هم پخش میشوند خاطرهای جامع شکل میدهند.
«سینگورینگ» خط زمانی مشخصی ندارد و بین گذشته و حال جابهجا میشود. این باعث میشود داستانی یکپارچه مانند رمان سنتی پیش نرود. ضعف عامدانه پیرنگ کلاسیک یکی از ویژگیهای «سینگورینگ» است. کتاب فاقد سیر داستانی واحد و تعلیق یکدست است و اغلب تصویرهایی مستقل از خاطرات را کنار هم قرار میدهد و چون هر فصل گزارشی از خاطرهای مستقل است، یک نمودار دراماتیک واحد در آن دیده نمیشود در نتیجه کتاب پیچش داستانی واضحی ندارد. به عبارت دیگر، حوادث و صحنهها از نظر زمانی پشتِ سر هم روایت نمیشوند. یکی از ویژگیهای روایت غیرخطی این است که میتواند سازوکار حافظه را شبیهسازی کند؛ یعنی همانطور که خاطرات در ذهن آدمی گاه با تداعی تصادفی بازمیگردند، چنین روایتی از زمان صرف پیروی نمیکند. در سینگورینگ نیز همین شیوه به چشم میخورد: نویسنده عمدتاً پرده پرده خاطراتش را جلو میآورد و گاه حتی دههها جابهجا میشود، درست مانند ردگیری خاطرهای با عنصری خاص که با دیگری پیوند خورده است. روایت خدایی سرشار از خاطرات شخصی و شرح لحظات واقعی است و تمرکز آن روی تصویرسازیهای نوستالژیک و نه پیرنگ داستانی کلاسیک است.
آثار خدایی «در مرز داستان و خاطره» قرار دارند و او در این کتاب نیز «واقعیتهای تجربه زیسته» خود را با بهکارگیری عناصر داستانی روایت و بازآفرینی کرده است و در این میان جهان خود را برای خواننده میسازد. میتوان گفت این سبک نوشتار خدایی مزایا و معایبی دارد. نکته مثبت آن این است که انسجام مصنوعی خط داستانی به شیوه مرسوم کنار گذاشته میشود و روایت بیش از آنکه ساختاریافته باشد، همچون تابلو نقاشی از گذشته به نظر میرسد که هر گوشه آن دربردارنده جزییات بسیار است که میتوان ساعتها در آن غوطهور شد. به این ترتیب، خواننده کمتر با کشمکشهای داستانی سروکار دارد و بیشتر در فضای خاطرات سیر میکند. خود نویسنده نیز تأکید کرده که در معرفی شخصیتها و واقعهها «دوست دارم آن فرد یا رخداد را تکهتکه معرفی یا روایت کنم و به این صورت، در ذهن مخاطب خاطرهسازی کنم». به بیان دیگر، ریتم روایت به گونهای است که خواننده گاهی در تصویری دقیق و آرام مستقر میشود و گاهی ناگهان به نقطهای دیگر پرتاب میشود.
یکی دیگر از ویژگیهای جذاب روایت خدایی در «سینگورینگ» ریتم خاص روایتهاست. در «سینگورینگ» وقایع سرعت ثابتی ندارند. چند پاراگراف میتواند صرف توصیف یک حس خاص یا صحنهای ساده شود و سپس پریدن ناگهان از دهه شصت به دهه نود رخ دهد. برای نمونه، شرح طنزآمیز نویسنده از چهارباغ در سالهای دهه شصت و سوغاتیهای خوراکی آن زمان در یک بخش جای میگیرد و در بخشی دیگر تصویری متفاوت از اصفهان مدرن و کارخانههایش را میخوانیم. به این ترتیب، روایت فاقد پیرنگ مشخص است و هر قطعه بیش از آنکه به دنبال پرداخت حادثه باشد، بیشتر به ثبت جزییات زندگی روزمره میپردازد. همین مسئله تأثیر ویژهای بر بازآفرینی حافظه جمعی دارد. در قسمتی که از آرایش تصاویر شهر و صدا و رایحههای معین یاد میشود، انگار نویسنده دارد خاطره خود را در دل شهر مینشاند. او نهفقط خاطرات شخصیاش را نقل میکند، بلکه با اشاره به آهنگها، فیلمها و جاهای نامآشنا، شکلی معنادار به دفترچه خیال جمعی میبخشد و به آن عمق میدهد و به همین دلیل «سینگورینگ» ریتمی متغیر دارد. خدایی با جزئینگری همیشگی خود مثلاً شرح عطر قهوه، جلوههای چهارباغ و حس حضور پیرزنها صحنهها را زنده میکند و این دقت در روایت گاهی به کندشدن ضرباهنگ میانجامد و همزمان در بخشهای دیگر جهشهای زمانی یا مکانی را تندتر میکند.
در پایان باید گفت «سینگورینگ» با بیتوجهی عامدانه به درنگهای مرسوم داستاننویسی و سبک مینیمال روایت میتواند هر خوانندهای را راضی نکند. با این حال، اثر از نظر استحاله خردهپردههای خاطره به درون یک ساختار کلی موفق عمل میکند و شبیه خواب قیلوله در یک بعدازظهر گرم تابستان به دل مینشیند و جزییاتش در ذهن میماند و درست همانطور که هدف نویسنده بوده و بیان کرده: «اکنون در شصتوهفت سالگی در ذهنم یک چمدان بزرگ از خاطرات دارم. این خاطرات را بهمرور در آثارم بیان خواهم کرد تا در ذهن و اندیشه خوانندگانم به یادگار بمانند».