|

تحلیلی از یک موج اجتماعی در دفاع از نام خلیج فارس

وحدت ملی و تئوری یک آزمایش اجتماعی

در اردیبهشت ۱۴۰4، هم‌زمان با انتشار گزارشی مبنی بر تغییر نام خلیج فارس توسط دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، فضای رسانه‌های اجتماعی فارسی‌زبان شاهد موجی گسترده و کم‌سابقه از واکنش‌های کاربران شد. این مقاله با تکیه بر داده‌کاوی شبکه اجتماعی ایکس (توییتر سابق)، تحلیل گراف تعاملات کاربران و ارجاع به نظریه‌های جامعه‌شناسی سیاسی و احساسات، تلاش دارد تا ابعاد نمادین، عاطفی و احتمالا مهندسی‌شده این واقعه را بررسی کند.

وحدت ملی و تئوری یک آزمایش اجتماعی

محمدعلی دادگسترنیا-پژوهشگر رسانه‌های اجتماعی: در اردیبهشت ۱۴۰4، هم‌زمان با انتشار گزارشی مبنی بر تغییر نام خلیج فارس توسط دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، فضای رسانه‌های اجتماعی فارسی‌زبان شاهد موجی گسترده و کم‌سابقه از واکنش‌های کاربران شد. این مقاله با تکیه بر داده‌کاوی شبکه اجتماعی ایکس (توییتر سابق)، تحلیل گراف تعاملات کاربران و ارجاع به نظریه‌های جامعه‌شناسی سیاسی و احساسات، تلاش دارد تا ابعاد نمادین، عاطفی و احتمالا مهندسی‌شده این واقعه را بررسی کند.

 

همچنین فرضیه «آزمایش اجتماعی» به‌عنوان یک سناریوی محتمل از منظر تحلیل گفتمان قدرت-دانش بررسی خواهد شد. نام «خلیج فارس» نه تنها یک برچسب جغرافیایی، بلکه نمادی تاریخی، فرهنگی و سیاسی است که ریشه در حافظه جمعی ایرانیان دارد. نام «خلیج فارس» بیش از دو هزار سال در متون جغرافیایی، تاریخی و سیاسی جهان به همین عنوان ثبت شده است. از بطلمیوس، جغرافی‌دان یونانی، گرفته تا نقشه‌های دوره اسلامی و اسناد سازمان ملل متحد، همگی از این پهنه آبی به عنوان Sinus Persicus یا «الخلیج الفارسی» یاد کرده‌اند. اما مناقشه بر سر این نام از دهه ۱۹۶۰ میلادی، پس از اوج‌گیری پان‌عربیسم در جهان عرب و تحت تأثیر ایدئولوژی‌های ناسیونالیستی جمال عبدالناصر به شکل جدی آغاز شد.

 

در این دوره، بسیاری از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی، با انگیزه‌های سیاسی و رقابت‌های منطقه‌ای، تلاش کردند عنوان جعلی «خلیج عربی» را به جای نام تاریخی خلیج فارس جا بیندازند. این تلاش‌ها در رسانه‌های عرب‌زبان، برخی اسناد رسمی و حتی برخی نهادهای بین‌المللی بازتاب یافت. دولت‌های مختلف از زمان پهلوی تا جمهوری اسلامی ایران همواره به این اقدام‌ها واکنش شدید نشان داده و آن را نوعی جعل تاریخی و تهدید علیه هویت و حاکمیت فرهنگی ایران قلمداد کرده‌اند.

 

در دهه‌های اخیر، به‌ویژه با توسعه فناوری‌های اطلاعاتی و شبکه‌های اجتماعی، این مناقشه از سطح دیپلماتیک به سطح افکار عمومی نیز کشیده شده است. کاربران ایرانی در موارد متعددی، از‌جمله در واکنش به نقشه‌ها یا اظهارات نهادهای غربی (مانند CNN، گوگل یا برخی مسابقات بین‌المللی)، کارزارهای گسترده‌ای برای دفاع از نام «خلیج فارس» راه‌اندازی کرده‌اند. این مقاومت نشان می‌دهد نام خلیج فارس تنها یک برچسب جغرافیایی نیست، بلکه بخشی از حافظه ملی و غرور تاریخی ایرانیان به‌شمار می‌رود. در اردیبهشت ۱۴۰4، خبر انتشار گزارش آسوشیتدپرس مبنی بر اقدام احتمالی ترامپ به تغییر این نام، منجر به شکل‌گیری موج گسترده‌ای از واکنش‌ها در رسانه‌های اجتماعی شد.

 

نکته جالب این رویداد، نه‌تنها شدت واکنش، بلکه هم‌صدایی کم‌نظیر میان کاربران از گرایش‌های سیاسی متضاد بود. این پدیده می‌تواند زمینه‌ساز بررسی تحلیلی-انتقادی از نوعی آزمایش اجتماعی باشد که طی آن قدرت‌های جهانی، واکنش افکار عمومی را نسبت به تهدیدات نمادین ارزیابی می‌کنند. در بررسی امکان‌پذیری «آزمایش اجتماعی» در فضای سیاسی-رسانه‌ای، مرور نمونه‌های تاریخی می‌تواند به‌خوبی نشان دهد چنین رویکردهایی نه‌تنها ممکن، بلکه در بسیاری موارد اثبات‌شده و مستند هستند.

 

یکی از معروف‌ترین نمونه‌ها، پروژه موسوم به MK-Ultra بود که از دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ توسط سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) اجرا شد. این پروژه به‌ دنبال آن بود تا از طریق آزمایش‌هایی بر روی ذهن انسان، تکنیک‌هایی برای «کنترل روان» توسعه دهد. در این برنامه که به‌طور مخفیانه بر روی زندانیان، بیماران روانی و حتی شهروندان عادی انجام شد، افراد در معرض مواد روان‌گردان مانند LSD و شکنجه‌های روانی قرار گرفتند تا واکنش‌هایشان به بحران و تحریکات روانی ارزیابی شود. افشای این پروژه در دهه ۷۰ میلادی، یکی از رسواترین پرونده‌های تاریخ سازمان‌های اطلاعاتی را رقم زد. نمونه‌ای دیگر، آزمایش توسوگیگی بود که از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۷۲ در ایالات متحده بر روی صدها مرد سیاهپوست مبتلا به سیفلیس صورت گرفت.

 

آنها در حالی که تصور می‌کردند تحت درمان‌اند، عملا تنها سوژه آزمایشی بودند تا پیامدهای بیماری در صورت عدم درمان مورد بررسی قرار گیرد. این مطالعه که کاملا بدون رضایت آگاهانه انجام شد، نمونه‌ای دردناک از پیوند تبعیض نژادی و آزمایش‌های اجتماعی دولتی است. در سال‌های اخیر نیز با گسترش شبکه‌های اجتماعی، شرکت‌هایی مانند فیس‌بوک (اکنون متا) وارد عرصه آزمون‌های احساسی کاربران شده‌اند. در یکی از جنجالی‌ترین موارد، فیس‌بوک در سال ۲۰۱۴ بدون اطلاع کاربران، محتوای مثبت یا منفی را در تایم‌لاین حدود ۷۰۰ هزار نفر به‌طور هدفمند افزایش یا کاهش داد تا واکنش احساسی آنها را بررسی کند.

 

این مطالعه نشان داد که احساسات قابلیت انتشار الگوریتمی دارند، اما هم‌زمان موجی از نقدهای اخلاقی را نیز علیه این شرکت برانگیخت. از سوی دیگر، اطلاعات منتشرشده توسط ادوارد اسنودن نشان می‌دهد که برخی نهادهای اطلاعاتی غربی، مانند سازمان امنیت ارتباطات بریتانیا (GCHQ) اقدام به انتشار هدفمند اطلاعات نادرست در فضای مجازی کرده‌اند تا از این طریق، نحوه شکل‌گیری یا تحریک افکار عمومی در بحران‌های سیاسی سنجیده شود. این پروژه‌ها که بخشی از «عملیات‌های اطلاعات نشت‌پذیر» (leaky ops) تلقی می‌شوند، با هدف مهندسی روانی جوامع هدف طراحی می‌شدند.

 

نمونه دیگری از کاربرد چنین تکنیک‌هایی را می‌توان در بحران کوبا و عملیات خلیج خوک‌ها در اوایل دهه ۶۰ میلادی مشاهده کرد. در این عملیات، سازمان سیا تلاش کرد با تزریق اطلاعات جعلی و شایعه‌سازی در داخل کوبا، ببیند آیا مردم آمادگی شورش علیه رژیم کاسترو را دارند یا خیر. اگرچه این تلاش شکست خورد، اما بخشی از هدف آن، نه اقدام نظامی، بلکه ارزیابی واکنش اجتماعی به تهدیدهای ساختگی بود. مرور این موارد نشان می‌دهد که بازیگران قدرت در سطوح مختلف، همواره علاقه‌مند بوده‌اند تا ظرفیت‌های جمعی و عاطفی جوامع را در مواجهه با تهدیدهای نمادین یا اطلاعاتی مورد سنجش قرار دهند. از این منظر، واقعه اخیر درباره نام خلیج فارس نیز می‌تواند در چارچوب چنین «stress test»‌هایی تفسیر شود؛

 

نوعی آزمایش برای بررسی همبستگی، حساسیت و توان کنشگری کاربران ایرانی در برابر تهدیدی نمادین که خود می‌تواند داده‌ مهمی برای سنجش گزینه‌های دیپلماتیک یا حتی فراتر از آن باشد. شواهد و قرائن آنچه این رویداد را مشکوک‌تر می‌کند، منبع اولیه انتشار خبر است. تحلیل داده‌ها نشان می‌دهد اولین بار گزارش آسوشیتدپرس در ششم می‌ ۲۰۲۴ به نقل از منابعی «ناشناس» این موضوع را مطرح کرد و به‌سرعت در رسانه‌های فارسی‌زبان بازنشر یافت. اما در اقدامی غافلگیرکننده، ترامپ در ۱۲ می‌ (یعنی شش روز بعد)، مجددا بر «راهکارهای دیپلماتیک» تأکید کرد. این عقب‌نشینی، این فرضیه را تقویت می‌کند که انتشار اولیه خبر، بخشی از یک آزمون افکار عمومی بوده است.

 

پژوهشگرانی همچون شوشانا زوبوف در کتاب «عصر سرمایه‌داری نظارتی» و همچنین مانوئل کاستلز در «قدرت ارتباطات»، به چگونگی مهندسی هیجانات عمومی از طریق پلتفرم‌های دیجیتال پرداخته‌اند. از این منظر، انتشار هدفمند یک خبر حساس می‌تواند به‌مثابه «stress test» برای سنجش ظرفیت اعتراض، همبستگی یا حتی امکان‌سنجی مداخلات نظامی تعبیر شود. از سوی دیگر، هر ملتی دارای نوعی «حافظه عاطفی» است که در بزنگاه‌های نمادین‌ فعال می‌شود. جیمز جاسپر، در نظریه «احساسات در کنش سیاسی»، بر اهمیت خاطره‌های احساسی و تجربه‌های مشترک عاطفی تأکید دارد. واکنش شدید به تهدید نام خلیج فارس، نوعی بازتولید این خاطره جمعی بود.

 

موج اجتماعی در دفاع از خلیج فارس، رخدادی صرفا احساسی یا واکنشی نبود، بلکه در دل خود حامل نشانه‌هایی از بازگشت امر ملی به میدان اجتماعی دیجیتال و نیز احتمالاتی از مهندسی افکار عمومی بود. تحلیل این واقعه نشان می‌دهد که حتی در جامعه‌ای با شکاف‌های ایدئولوژیک عمیق، نمادهای هویتی توان پیونددهی فراگفتمانی دارند.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.