گفتوگو با احسان معجونی و شاهین افشردی درباره نمایش «باغ عدن»
وقتی از روزمرگیها حرف میزنیم
نمایش «باغ عدن» درباره رابطه روزمره دختر و پسری است که تلاش میکنند با فرار از زبان روزمره، به ایده جدیدتری در رابطه خود دست یابند. نمایشی که شکل و ایده اجرایی خاص خودش را دارد و در مدت اجرا بازخوردهای مختلفی میان مخاطبانش داشته است.


نمایش «باغ عدن» درباره رابطه روزمره دختر و پسری است که تلاش میکنند با فرار از زبان روزمره، به ایده جدیدتری در رابطه خود دست یابند. نمایشی که شکل و ایده اجرایی خاص خودش را دارد و در مدت اجرا بازخوردهای مختلفی میان مخاطبانش داشته است.
احسان معجونی، نویسنده و بازیگر نمایش «باغ عدن»، درباره چرایی و چگونگی به صحنه بردن این نمایش به «شرق» گفت: «نمایش «باغ عدن» زمانی نوشته شد که خودم بهعنوان نویسنده، دچار چالشهای روزمرگی بودم و عدم ارتباط موضوع جالبی برایم شد؛ با توجه به مسائل فرهنگی و در گسستها، حفرهها و جاهای خالی که واقعا نمیدانم چطور ممکن است با دیالوگکردن پر شود. ایده اصلی متن از همینجا و از روزمرگی شکل گرفت. جایی که ما تصمیم گرفتیم صحبت نکنیم، گفتوگو نکنیم یا حتی گفتوگوکردن ما به واسطه زبانمان، به هیچ جا نمیرسید و مدام دچار سوءتفاهمها و سوءتعبیر میشدیم.
متن این نمایش درباره زبان و ساختار زبان و اینکه چطور بتوانیم در روزمره از این ملال فرار کنیم، نوشته شده است. متن دقیقا دست میگذارد روی روزمرگیها؛ چیزی که احتمالا همه ما به نوعی یا به شکلی تجربهاش کردهایم و با آن روبهرو شدهایم و هرکدام از ما احتمالا یک مواجهه متفاوت نسبت به دیگری با این موضوع داریم. اما باید این را در نظر گرفت که همه ما در یک اجتماع هستیم و یک جمع بلاتکلیف، دیگر اشتیاق و میلی برای گفتوگوکردن ندارد؛ چراکه اصلا خود آن زبان هم خیلی ایدهمند نیست که چیزی را دوباره خلق کند و در بستر خودش راکد مانده است و انگار دیگر هیچ چیز پیش نمیرود».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «در این نمایشنامه دو شخصیت وجود دارند؛ یک شخصیت پسر و یک شخصیت دختر که در کتابخانهای سعی میکنند یک زبان جدید را خلق کنند؛ ولی خود آن زبان جدید هم دچار گسستها و روزمرگی است که تأثیرش را در رابطه دختر و پسر میگذارد. این رابطه انگار خیلی وقت است تمام شده و همه اینها در روزمرگی این دو انسان خلاصه میشود. توضیحات من درباره شرایط نگارشی خود متن است و اینکه چطور میتوانیم این روزمرگی را ایدهمند کنیم که نزدیکی مستقیم با آدمهایی پیدا کند که در جامعه میبینیم و زیستشان میکنیم و میفهمیم یا اصلا خودمان هستیم. یعنی من بهعنوان کسی که مینویسم، احتملا تجربهای از این روزمره داشتم و فقدانها و ناتوانایی داشتم که نمیتوانستم آنها را بروز بدهم و حتی راجع به آنها صحبت کنم که چرا اینقدر دچار تأویلهای متفاوت میشویم».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «در شیوه اجرا هم باید بگویم چون من نویسنده هستم و کارگردانی را شاهین انجام میدهد، فکر میکنم کارگردان میتواند توضیح بهتری درباره چگونگی اجرا بدهد. ما گروهی هستیم که از دانشگاه با هم تئاتر کار میکردیم و بعد از سالها کماکان کار میکنیم و همواره این نگاه تجربهگرا در کارهای ما وجود دارد. خیلی چیزها برای ما در گروه خلاصه میشود؛ در اتاق فکرها و در زیستهای ما و در شناختمان، در آگاهی و تجربههای زیستی که با هم گذراندیم و تجربههای جمعی که با هم مشاهده کردیم و چالشهای اینچنینی در خود کار هم وجود دارد. شیوه کار ما به این شکل نیست که صفر و صد معین باشد؛ سعی میکنیم ابتدا بستر کار را فراهم کنیم و به مرور روی متن که پایه ابتدایی کار ماست، به موارد دیگر فکر میکنیم. مثل اینکه چگونه یک متن را عملیاتی کنیم و تئوری متن را فعال کنیم. به معنای بهتر کنشمند شود و بتوانیم بهتر ببینیم متن را به چه شکل اجرا کنیم».
معجونی در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «ما هم بالطبع با چالشهایی روبهرو بودیم. گسستهای فرهنگی که در ابتدا درباره آن صحبت کردم، از همان ابتدا خودش را نمایان کرد. اینکه چطور میتوانیم اشتیاق و میلی برای کارکردن پیدا کنیم و اینکه چطور آن را امتداد بدهیم و ادامهدار شود؛ چراکه ما در جایی زندگی میکنیم که مدام در حال تجربه اتفاقهای مداوم هستیم. اینقدر رخدادها در این کشور، بهخصوص منطقه خاورمیانه، زیاد است که ناخودآگاه ما هم درگیر این رخدادها و حوادث میشویم و اصلا در این آبوتاب کارکردن بزرگترین چالش است. از نظر اقتصادی هم به صحنه بردن یک نمایش چالشهای خاص خودش را دارد. بارها به شیوه اجرایی نمایش فکر کردیم؛ تنها چیزی که به نظرمان رسید میتواند شکل مشترکی بین اجراگر و مخاطب وجود داشته باشد، همین روزمرگی است. چیزی که فرد به فردمان تجربهاش کردیم و وقتی از سالن بیرون آمدیم، به این مسئله طور دیگری نگاه میکنیم؛ اینکه چطور با این روزمرگی و ملال دستوپنجه نرم کنیم».
این نمایشنامهنویس ادامه داد: «شخصیتهای نمایش ما از دل روزمره بیرون آمدهاند. هر دو خاکستری هستند و نمیتوانیم آنان را قضاوت کنیم. در این نمایش، گویی همه شخصیتها حق دارند که نتوانند حرف بزنند. آنان مشغول تمرین زبان هستند، ولی نه زبان ما بلکه زبانی دیگر که البته از دل زبان ما برآمده است». او در ادامه گفت: «اولین تلاش ما این است که کمی بتوانیم نسبت به شرایط بیرونی و نیز شرایط خودمان آگاه شویم. تلاش میکنیم این اجرا را طوری پیش ببریم که نسبت به مخاطب و خود اجرا ایدهای پیدا کنیم و بعد درباره چگونگی ادامه اجرا به تصمیم برسیم. این موضوع به شرایط خود گروه هم وابسته است و دنبال یک ویژگی هستیم که تا وقتی خود را نمایان نکند، کار را با صبر و طمأنینه جلو میبریم».
شاهین افشردی، کارگردان نمایش «باغ عدن» نیز درباره شیوه اجرای این نمایش به «شرق» گفت: «متن نمایش را احسان معجونی حدود سه، چهار سال پیش نوشت و تصمیم گرفتیم آن را اجرا ببریم. از آن زمان تا به امروز تغییرات زیادی در متن و شکل اجرا داشتیم و نسبت به سالهایی که پشت سر گذاشتیم و ایدههایی که داشتیم، شکل کار و شیوه کارگردانی آن هم تغییر کرده است. این نمایش بیش از هرچیز درباره ارتباطگرفتن آدمها و روزمرگی آنهاست.
همچنین در مورد زبان و شکل ارتباط آدمهاست و ما سعی کردیم در شکل اجرایی کار، به ویژگیهای زبانی و به گسستهای زبانی توجه کنیم و این عدم ارتباط بین دو نفر یا چندین نفر را در شکل و فرم اجرایی نمایش هم پیدا کنیم و این ارتباطنداشتن که ما را به فضایی سرد و خاکستری هدایت میکند، در شکل اجرایی خودمان پیدا کنیم. درواقع ما در حین تمرین هیچ خط مستقیم و ثابتی را انتخاب نکردیم و در جلسات اول با خوانش متن شروع کردیم و سعی کردیم آزمون و خطاها را لحاظ کنیم تا به یکسری ایدههای تقریبا نامتعارف برسیم. از این جهت، ترسی به خودمان راه ندادیم و هر بار وارد تمرین میشدیم، به ایدههای جدید متنی و کارگردانی فکر میکردیم». او ادامه داد: «برای اجرا بردن این نمایش، بیشتر سعی کردیم شجاعت برخورد با ایدهها را داشته باشیم و ترسی که از ایدههای نامتعارف به وجود میآید، به دلمان راه ندهیم و حقیقتا به چیزهای جدید فکر کنیم و خودمان را در مسیر خلق قرار بدهیم».