بینالنهرین در معرض نابودی و نیستی
«هورالعظیم»؛ وقتی باغ عدن میسوزد
غروبهای رُفیعِِ، روستایی در نزدیکی هویزه، در مرز ایران و عراق، پردهای از جهنم است. آن سوی مرز، در خاک عراق، هیولای آتش هورالعظیم شعله میکشد و دود و سیاهیاش به این سمت میآید؛ مصیبتی تازه بر مصائب هورالعظیم.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
مهدی افشارنیک
غروبهای رُفیعِِ، روستایی در نزدیکی هویزه، در مرز ایران و عراق، پردهای از جهنم است. آن سوی مرز، در خاک عراق، هیولای آتش هورالعظیم شعله میکشد و دود و سیاهیاش به این سمت میآید؛ مصیبتی تازه بر مصائب هورالعظیم.
رحمان بوعذار میگوید: «عادت کردهایم». به جهنم چگونه میشود عادت کرد؟ ترکیب آتش و غروب خورشید و سیاهی دود، رنگینکمانی از درد ساخته که در صدای رحمان موج میزند. این مرد زخمی است؛ زخمی بر قلبش، بر کلامش. حریف بغضش نمیشود. وقتی میخواهد از خودش بگوید، به داستان طفل خردسالش گریز میزند که با نارسایی قلبی زیر تیغ جراحی رفته است. پزشکان گفتهاند کمبود اکسیژن عامل درد کودک بوده.
این مرد گریه و ته حرفش هم سرفهای شدید میکند. خودش هم گرفتار است، اما درد فرزند، درد خودش را بیمعنا کرده. از این دست مردان اینجا بسیارند. روایت رحمان روایت یک نفر نیست؛ حتی یک روستا یا یک شهر هم نه؛ از خرمشهر و آبادان تا بستان و هویزه، از اهواز تا سوسنگرد، از بصره تا العماره تا کربلا همه درگیر هورالعظیم و هورالهویزهاند. آتش این روزها شعلهای ناگهانی نیست؛ میراث دههها بیتدبیری است. خشکی ناشی از سدسازی، توسعه نفتی و کشاورزیهای بیحساب، همان آتشی است که امروز در نیزارهای هور زبانه میکشد. هور در واقع در آتش بیخردی میسوزد. اینجا بینالنهرین، سرچشمه اولین تمدن بشری است. امروز اما این میراث کهن در معرض نیستشدن است.
پروژه گاپ و روایت وقتی که آب نیست
اگر پای درددل مردم هورنشین بنشینیم، همه میگویند «آب نیست». آتش این روزهای هور از سمت عراق هم از خشکی زمین و هواست. واقعا آب نیست؟ ماجرا کمبود آب نیست. شاید آب باشد، اما بیشتر یک نگاه انحصارطلب و به سیاست کشاندن آب در میان است. هورالعظیم در دهههای اخیر قربانی تصمیمهایی شده که هرکدام رگی از این تالاب بریدهاند. اولین تیغ، سدسازی بود. در بالادست، چه ایران، چه عراق و چه ترکیه اما بیشتر از همه ترکیه که با پروژه عظیم گاپ روی دجله و فرات مخازنی ساخته که حجمشان حتی از آورد سالانه این رودها بیشتر است؛ یعنی آب را گروگان گرفته است تا عراق و ایران برای هر قطره وابسته بمانند. در پاییندست، عراق و سوریه هم سهم خود را با سد و انحراف جریان آب برداشتند. در ایران نیز سد کرخه در سال ۱۳۸۰ آبگیری شد و ضربهای جدی زد. حقابه زیستمحیطی تالاب را فقط یکمیلیاردو 400 میلیون مترمکعب در سال تعیین کردند؛ رقمی که در برابر آورد شش میلیارد مترمکعبی کرخه، برکهای بیش نیست. ضمن اینکه 10 سال بعد، با ساخت دایک مرزی، بخش ایرانی از عراق جدا شد و کرخه به تنها شریان هور ایرانی بدل شد. بدتر از آن جریان طبیعی مهندسی آب تالاب را دستکاری کردیم و هور پارهپاره شد.
مصوبه مسئلهدار شورای امنیت ملی
اما سدها فقط نیمه ماجرا هستند. نیمه دیگر در دل تالاب رخ داد: نفت. توسعه میادین آزادگان، یاران در ایران و مجنون در عراق، جادهها و خاکریزهایی ساخت که هور را به پنج مخزن تکهتکه کرد. لایههای نفتی روی سطح آب، نشت هیدروکربنها و فلزات سنگین و آلودگیهای صنعتی آنقدر گسترده است که کارشناسان میگویند بخش ایرانی هور بیش از تشنگی، از آلودگی میمیرد. آن سوی مرز، در هورالهویزه، تالاب بیشتر از شوری و افت اکسیژن محلول رنج میبرد. احمدرضا لاهیجانزاده، معاون پیشین محیط زیست دریایی اما فاش کرد شورای عالی امنیت ملی در سال ۱۳۸۹ یک مجوز مسئلهدار صادر کرد که شرکت نفتی چینی بخشی از هور را خشک کند. ژاپنیها پیشنهاد داده بودند با فناوری پیشرفته، بدون آسیب به تالاب، بهرهبرداری کنند. اما چینیها به خاطر هزینه کمتر پیشنهاد «خشکاندن تالاب» را دادند و به خاطر نیاز ایران به همراهی چین در شورای امنیت و نزاع هستهای این گزینه تأیید شد.
یک واقعیت دیگر هم این است که عراقیها پیش از ایران پای نفت را به دل هور باز کردند. میدان مجنون در دهه ۱۹۷۰ به بهرهبرداری رسید و درست در قلب نیزارها جاده و خاکریز کشیده شد. در دهه ۱۹۸۰ همزمان با جنگ، حفاری در هورالحمار و هورالهویزه شدت گرفت. این توسعه بیضابطه همان پیامدی را داشت که بعدها در آزادگان و یاران ایرانی دیدیم؛ تخریب زیستگاه، آلودگی و مرگ هزاران ماهی و پرنده و... . تصاویر ماهوارهای نشان میدهد بخشهایی از هورالهویزه که محل چاههای نفتی بودند، سریعتر خشک شدند. امروز هم بسیاری از تالابنشینان عراق میگویند نهفقط سدهای ترکیه و بستن کرخه در ایران، بلکه همین چاههای مجنون و هورالحمار زندگیشان را نابود کردهاند. مردم در العماره عراق بیشتر از هرکسی پیامدهای این نوع توسعه را درک میکنند. شهری در مجاورت هور و عاصی از قهر طبیعت. چه روزهای متمادی العماره غبارهای شدیدی دارد و چه غمهایی مردم دارند از آبرفتن روزبهروز دجله که از میانه شهر میگذرد.
بحرانی به اندازه همه بحرانها
نحیفشدن هور چه در ایران و چه عراق درست در روزگاری رخ داد که تغییر اقلیم بارشها را کم و تبخیر را بیشتر کرده است. امروز، براساس آمار رسمی، بیش از ۶۷ درصد آب هورالعظیم از دست رفته است؛ مساحت مناطق پرآب از ۳۰۷ هزار هکتار در گذشته به حدود ۱۰۲ هزار هکتار رسیده. هرچند روایتها متفاوت است. دانشگاه شهید بهشتی میگوید مساحت هور از ۱۲۴ هزار به ۶۰ هزار هکتار کاهش یافته است. ناسا گزارش داده پهنه آبی هور ایرانی از ۶۴ هزار هکتار در دهه ۱۹۷۰ به کمتر از
۳۰ هزار هکتار در سال ۲۰۰۰ سقوط کرده است. یک مطالعه آمریکایی (USACE) هم دو سناریو ارائه میدهد: از ۳۲۷ هزار هکتار تا ۱۶۱ هزار هکتار. اینکه دقیقا هور کجا بوده و امروز کجاست، محل مناقشه است؛ اما نکته مهم تفاوت عددها نیست، بلکه حقیقتی است که همه آنها تأیید میکنند: بیش از نیمی از هورالعظیم نابود شده است.
باز همان دعوای تکراری؛ مقصر کیست؟
هر وقت بحث هورالعظیم پیش میآید، نزاع سر مقصر بالا میگیرد؛ ایران، عراق یا ترکیه؟ در داخل ایران هم دعوا میان وزارت نیرو و وزارت نفت ادامه دارد. فعالان محیط زیست میگویند توسعه نفتی بیضابطه تالاب را تکهتکه کرده و با نشت مواد هیدروکربنی نفسش را گرفته است. در آن سو، وزارت نیرو همواره تأکید کرده کرخه فقط ۱۰ درصد در تأمین آب هور نقش دارد و اولویت با کشاورزی و آب شرب است. حقابهای که برای تالاب تصویب شد -یک میلیاردو 400 میلیون مترمکعب- روی کاغذ ماند. نیروییها میگویند شرب اهواز و خوزستان از گاومیشهای هور مهمتر است. فعالانی مثل محمد درویش بارها گفتهاند «این حقابه هیچوقت کامل رهاسازی نشده است و عدم توجه به زیست طبیعی هورالعظیم تبعات سنگینی بر زیست آتی خوزستان دارد». هشدارهایی که امروز دیگر لباس واقعیت به تن کردهاند. تحقیقات عباس محمدی نشان میدهد از سال ۱۳۸۰ به بعد، حتی در سیلابهای بزرگ هم آبی از کرخه به هور نرسید که نتیجه همان مهار سیلاب در سد بود. اما وزارت نیرو همچنان میگوید مسئولیتش تأمین نان و آب مردم است، نه حفظ تالاب.
آتش بر هور و استیصال مردم
هورالهویزه در عراق ادامه طبیعی هورالعظیم است، اما سرنوشتش با سیاستهای بغداد گره خورده است. اوایل دهه ۹۰ میلادی، صدام حسین برای تنبیه شیعیان جنوب دستور داد آب تالابها را منحرف کنند و آنها را عمدا خشکاند. هزاران خانواده عرب تالابنشین مجبور به کوچ شدند و روستاها و نیزارها سوختند. بعد از سقوط صدام در ۲۰۰۳، فعالان محیط زیست و سازمانهای بینالمللی کوشیدند تالاب را احیا کنند. بخشی دوباره جان گرفت و حتی در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شد. اما سدهای ترکیه، خشکسالی و سوءمدیریت داخلی دوباره همه چیز را نیمهکاره گذاشت. امروز تنها ۳۰ تا ۴۰ درصد آب طبیعی گذشته در هورهای جنوبی عراق جریان دارد و بخش بزرگی از هورالحمار و هورالهویزه به زمینهای نمکی بدل شده است. به این بحران، ناامنی و حضور گروههای مسلح هم اضافه شد. در سالهای اخیر بخشی از تالاب به محل درگیری تبدیل شده و نبود نظارت دولتی راه را برای صید بیرویه و برداشت بیضابطه باز گذاشته است. پژوهشها میگویند بیش از شوری و تبخیر، «جنگ و سیاست» زندگی تالاب در عراق را نابود کرده است.
کشاورزی و تغییر اقلیم؛ فشار مضاعف
تحقیقات نشان میدهد از سال ۱۹۸۵ تا ۲۰۱۵ بیش از ۱۵۰ هزار هکتار از تالابهای عراق از بین رفت. بعد از سقوط صدام، حدود ۵۰ تا ۷۵ درصد دوباره احیا شدند، اما روند خشکسالی و سدسازیهای جدید دوباره آن را عقب راندند. امروز تنها حدود ۵۸ درصد از وسعت پیشین زیر آب است. در خوزستان و جنوب عراق، کشاورزی سنتی هم فشار مضاعف ایجاد کرده است. برنجکاری، نخلستانها و آبیاری سیلابی مستقیم از رودخانهها و تالاب تغذیه میشدند. اما با کاهش ورودی آب و مصرف بیرویه، فشار بر هور بیشتر شد. پس از صدام، هزاران هکتار از بستر خشکشده تالاب به زمین کشاورزی تبدیل شد؛ زمینهایی که شور شدند و بیابانزایی را سرعت بخشیدند. همزمان بارشها کاهش یافت، تابستانها داغتر شد و تبخیر شدت گرفت. به گفته نسترن مرزبانپناه و براساس دادههای ناسا و UNEP، در دو دهه اخیر دمای جنوب عراق و خوزستان بهشدت بالا رفته و همین عامل، خشکی تالاب را تشدید کرده است. حتی اگر سدها و نفت نبودند، تغییر اقلیم بهتنهایی میتوانست تالاب را به بحران بکشاند. این پژوهش تخمین زده ورودی آب به عراق در آینده نزدیک ممکن است تا ۸۰ درصد کاهش یابد.
دریاچهسازی و کانالهای مصنوعی
بخش دیگری از ماجرا، سیاستهای آبی بغداد است. از دهه ۱۹۷۰، دولت عراق به جای بازگرداندن آب به تالابها، سدها و دریاچههایی مصنوعی ساخت؛ ثرثار، رزازه و حبانیه نمونههای شناختهشدهاند. آب دجله و فرات به این مخازن منتقل شد و زیر آفتاب تبخیر شد. در دهه ۹۰، صدام «نهر صدام» را حفر کرد تا آب دجله را دور از تالابها، مستقیم به شطالعرب و خلیج فارس ببرد. هدف روشن بود: خشکاندن هورها و آوارهکردن مردمان شیعیان جنوب. یونسکو گزارش میدهد همین اقدام باعث شد ۹۰ درصد تالابهای میانرودان در یک دهه نابود شود.
ایران؛ متهم افکار عمومی عراق
خشکی هور تنها یک بحران محیطزیستی نیست؛ زخمی سیاسی هم هست. در بغداد، هر بار که سطح آب پایین میآید، انگشت اتهام به سمت ایران و ترکیه گرفته میشود. ترکیه به خاطر پروژههای گاپ و ایلیسو که دجله و فرات را گروگان گرفتهاند و ایران به خاطر سد کرخه و دایک مرزی که بخش ایرانی هور را از بخش عراقی جدا کرد.
ایران و عراق بارها توافق کردهاند؛ از کنوانسیون رامسر تا کمیسیونهای مشترک اقتصادی و زیستمحیطی که با هم فعالیت مشترکی در احیای هور به کار گیرند اما این تفاهمنامهها هیچگاه ضمانت اجرائی نداشتند. پژوهش مرزبان نشان میدهد کارگروههای مشترک بیشتر جنبه تشریفاتی داشتند. محمدی نیز تأکید میکند ایران اگر میخواهد سهم تاریخیاش را از دجله و فرات بگیرد، باید ابتدا تصویر خود را در بغداد ترمیم کند: با رهاسازی واقعی حقابه کرخه و شفافسازی سیاستهای آبی. وزارت نیروی ایران بهشدت از طرف عراقی شاکی است و این نظریه را یک انحراف در افکار عمومی عراق میداند.
محمد درویش نیز معتقد است: حقابه هور از کرخه یکمیلیاردو 400 است و از دجله 2.5 میلیارد. عراقیها هم حقابه هور را نمیدهند، این فقط ایران نیست که حقابه را کامل نمیدهد». سازمانهای بینالمللی، از یونسکو تا برنامه محیط زیست سازمان ملل، بارها هشدار دادهاند که بدون همکاری فرامرزی هورالعظیم و هورالهویزه آیندهای ندارند. اما در عمل، هر کشور آب را ملک شخصی میبیند: ترکیه برای کشاورزی، ایران برای شرب و زراعت، عراق برای جبران عقبماندگی توسعه. نتیجه روشن است: تالابی که باید میراث مشترک باشد، قربانی بیصدا شده. اگر این روند ادامه یابد، در پنج سال آینده جنوب شرقی عراق و جنوب غربی ایران بهسختی سکونتپذیر خواهد بود. هماکنون ارتباط با عراقیها درباره هورالعظیم از سوی وزارت نیرو است که تقابل سنگینی با عراقیها دارند. به نظر میرسد جای وزارت خارجه و سازمان محیط زیست خالی است تا این تقابل را به همکاری بدل کنند.
باغ عدن کجایی؟
هورالعظیم روزگاری باغ عدن نامیده میشد؛ جایی که اولین چشمههای تمدنی بشر، سومر و بینالنهرین اینجا شکل گرفتند، و امروز در معرض نابودی هستند. بنا بر سنت پایداری این منطقه گاومیشها در آب خنک میشدند و پرندگان مهاجر آسمانش را پر میکردند. امروز پایداری و تابآوری به هم خورده است و رحمانها در عذاباند و دود آتش نیزارها آسمان را سیاه کرده است. نیها میسوزند و با خود تاریخ و تمدن کهن این سرزمین را به نیستی میبرند. تالاب امروز بیشتر به کارگاهی متروک میماند: برکههای راکد، لکههای نفتی و جادههایی که مثل زخم بر تنش ماندهاند. همه مقصرند؛ از سدهای ترکیه گرفته تا دکلهای نفتی ایران و عراق، از سیاست صدام تا مصوبههای امنیتی تهران. اما پرسش همچنان بیپاسخ است: وقتی آخرین پرنده پرواز کند و آخرین گاومیش در خاک ترکخورده فروبیفتد، کدام دولت خواهد گفت: «هور را ما کشتیم؟».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.