|

در ستایش دقت

آیا ذهن تأویلی ما، مانع توسعه است؟

فرهنگ ما سرشار از معناست؛ نه از نوع روشن و خطی، بلکه پر از ایهام، رمز و تأویل. متونی که با آنها بزرگ شده‌ایم -از شعر حافظ تا مثنوی مولوی- کمتر به «گفتن» و بیشتر به «اشاره» متعهدند. همین نگاه، طی قرن‌ها به ساختار ذهنی ما راه یافته: جهان را نه از طریق تحلیل مستقیم، بلکه از طریق لایه‌های پنهان، نمادها و نشانه‌ها می‌فهمیم. این ویژگی به ما تخیل داده، اما آیا توان ما در مواجهه با واقعیت‌های پیچیده‌‌ی امروز را هم تقویت کرده است؟

در ستایش دقت

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

امین شاهد

 

پیشخوان: فرهنگ ما سرشار از معناست؛ نه از نوع روشن و خطی، بلکه پر از ایهام، رمز و تأویل. متونی که با آنها بزرگ شده‌ایم -از شعر حافظ تا مثنوی مولوی- کمتر به «گفتن» و بیشتر به «اشاره» متعهدند. همین نگاه، طی قرن‌ها به ساختار ذهنی ما راه یافته: جهان را نه از طریق تحلیل مستقیم، بلکه از طریق لایه‌های پنهان، نمادها و نشانه‌ها می‌فهمیم. این ویژگی به ما تخیل داده، اما آیا توان ما در مواجهه با واقعیت‌های پیچیده‌‌ی امروز را هم تقویت کرده است؟ در جهانی که با عدد، مدل، داده و تحلیل می‌چرخد، ذهنی که به تأویل و رمزآلودگی عادت دارد، گاهی مسیر تصمیم‌گیری و فهم شفاف را گم می‌کند. گاه آن‌قدر مجذوب معناهای پنهان می‌شویم که از دیدن معنای ساده و ضروری بازمی‌مانیم. پرسش این است: آیا اسطوره‌گرایی پنهان در فرهنگ ما، توان ذهن ایرانی را برای تحلیل دقیق پدیده‌ها کاهش داده است؟ ذهن ایرانی غالبا بیشتر اهل درون‌نگری و شهود است تا مشاهده سیستماتیک بیرون.

در گفت‌وگوی روزمره، نوشتار رسمی، بیان مشکلات اجتماعی، تمایل داریم از استعاره استفاده کنیم، از حکمت‌های شفاهی و ضرب‌المثل، یا قطعه‌ای شعر. همین باعث شده بسیاری از مسائل ملموس اقتصادی، آموزشی، مدیریتی یا محیط‌زیستی، بیشتر با کلی‌گویی و تعبیرهای شاعرانه مواجه شوند تا تحلیل عددی و رویکرد علمی.

زیبایی در ابهام، ضعف در وضوح

در ذهن ایرانی، استعاره جای تحلیل را گرفته. فقر تبدیل به تقدیر شده، ناکارآمدی به آزمون روزگار و بی‌برنامگی به حکمت پنهان. در نوشتار رسمی و علمی نیز، به‌جای تفکیک دقیق، اغلب کلی‌گویی و استعاره‌پردازی دیده می‌شود. تحلیل‌های اقتصادی یا اجتماعی اغلب بیشتر به مونولوگ‌های شاعرانه شباهت دارند تا مدل‌سازی قابل اتکا. در پایان‌نامه‌ها، مقالات، سخنرانی‌ها و حتی متون خبری، وضوح کمتر دیده می‌شود و ایهام بیشتر. در هنر معاصر هم همین ویژگی دیده می‌شود؛ آنچه می‌توان نامش را گذاشت: «از شعر تا پرفورمنس: اسطوره در لباس مدرن».

آثار بصری هنرمندان ایرانی، چه در داخل چه در گالری‌های بین‌المللی، اغلب با موتیف‌هایی تکرارشونده کار می‌کنند: زن در آینه، پرنده، قفس، بدن پوشیده، خاک و خون و نور. این عناصر گاه زیبا و تأثیرگذارند، اما معنا اغلب به حدس و احساس واگذار می‌شود. نتیجه این است که اثر به‌جای گفت‌وگو، به تجربه شخصی یا «الهام» تقلیل می‌یابد. مخاطب باید تأویل کند، نه تحلیل. چنین آثاری در گالری‌های غربی ممکن است تحسین شوند، اما کمتر وارد جریان ماندگار هنر مفهومی یا بین‌المللی می‌شوند؛ زیرا پایه تحلیلی یا ایده ساختاری منسجم ندارند، آنها «رمز» هستند، نه «روش». این نگاه ابهام‌محور فقط در هنر باقی نمی‌ماند. حتی در حوزه‌هایی مثل رسانه یا آموزش نیز مشهود است. بسیاری از محتوای تولیدشده در فضای عمومی ایران، چه در قالب ویدئو، متن یا سخنرانی، فاقد خط تحلیلی روشن و دقت زبانی‌اند. مسئله‌ها به‌جای شکافتن، با نوعی غبار زیبایی‌شناسی پوشیده می‌شوند؛ زیبایی‌ای که گاهی قیمتش، نادیده‌گرفتن صورت واقعی بحران است.

از رمز به روش

تأویل زیباست، ولی وقتی به شیوه غالب فکر و بیان بدل شود، توان تحلیل را از ما می‌گیرد. تفکر مدرن بر پایه تمایز، تعریف، داده و وضوح استوار است. در دنیایی که بحران‌ها نیاز به مدل‌سازی، سیاست‌گذاری و راه‌حل دارند، نمی‌توان فقط با استعاره پاسخ داد. جهان را نمی‌شود با بیت حافظ اداره کرد. اگر بخواهیم نه‌فقط مخاطب راز باشیم، بلکه سازنده واقعیت، باید یاد بگیریم که بین لایه‌های شعر و سطح روش حرکت کنیم. ما به تعادل نیاز داریم: هم الهام، هم تحلیل؛ هم احساس، هم استدلال. شعر به‌جای خود، اما در کنارش عقل روشن و تحلیل دقیق هم باید تربیت شود. در آموزش، در رسانه، در پژوهش، در سیاست‌گذاری و در هنر، باید دقت را بازتعریف کنیم. ذهن ایرانی برای زیستن در قرن ۲۱، باید از خیال به مدل، از ابهام به شفافیت و از رمز به روش حرکت کند.

بی‌سخن باید شنیدن چون نگین نام مرا/   زخم دل چندین زبان داده‌ست پیغام مرا

بیدل دهلوی

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.