|

من طرف حقیقت می‌ایستم؛ چشم‌اندازی از استاد نعمت احمدی

اندیشیدن، خواندن و گفتن، عطیه خدا به بشر است برای آنکه زیستن در کشاکش هستی زمینی تاب‌آورانه باشد.

صالح نقره‌کار وکیل دادگستری

  اندیشیدن، خواندن و گفتن، عطیه خدا به بشر است برای آنکه زیستن در کشاکش هستی زمینی تاب‌آورانه باشد. روزگاری بی‌ترس و واهمه، آزاد از ترس و رها از نیاز، تصویر سزاواری است که ما برای جهان پیرامون تداعی می‌کنیم. دنیایی که رنج‌ها اگر گم نمی‌شود کم شود و با گفت‌وگو و نوشتن، آزاد از گزمه و عسس و داغ و درفش بتوانیم حرف دلمان را با هم بزنیم و جامعه‌ای بهتر و تحمل‌پذیرتر بسازیم.

در میان ارباب فضل، نقش حقوق‌دانان در توسعه و تعالی جامعه چشمگیرتر است؛ از این رو که کنشگری‌های ایشان تصویر هنجارهای ممدوح و موجه جامعه را به نظم حقوقی و شالوده قانونی مبدل می‌کند. این حقوق‌دانان هستند که بذر قانون‌گذاری را می‌کارند و به دست سیاسیون می‌سپارند تا بنای زیست شایسته اجتماعی پی‌ریزی شود. اگر حقوق‌دانان آزادی‌پرور و دادخواه باشند، سوگیری قدرت و نظم حقوقی برساخته آن شاخص‌های سعادتمندی و مسرت جمعی را نشانگر خواهد بود و اگر خدای ناکرده منفعت‌طلب یا قدرت و ثروت‌پرست باشند، تبدیل به ابزار صاحبان زر و زور برای موجه‌سازی و تسهیلگری جبابره خواهند شد.

در حوزه مکتوبات وطنی هم حقوق‌دانان ما پیشتاز بوده‌اند. رساله یک کلمه را ببینید چگونه در فضای تکلیف‌محور پرده از حق‌ها برمی‌دارد و حقوق بشر را به زبان هنجارهای ممدوح یا رسمی یا اجبارشده با لسانی لطیف بیان بلیغ می‌کند و جامعه را یک قدم برمی‌کشد. احکام‌السلطانیه ماوردی را بینید چطور قاعده‌مندی یاد می‌دهد و حکمران مسلط مسیطر را شبان مقید موظف تعرفه می‌کند. تحریرات منصورالسلطنه عدل در حقوق اساسی یا اصول مشروطیت افق دانایی ما ایرانیان را به سمت حقوق اساسی و آزادی به بالابلندها می‌برد و دگردیسی از سلطنت واجب‌الاطاعه را به سلطنت مقیده سوق می‌دهد. به تعبیر استاد محمدعلی موحد در مطلع کتاب «در کشاکش دین و دولت» شمشیر آهیخته در جدال با فرومایگی و ابتذال را به اهتزاز آورده و تشتت قال و تصاریف احوال را به سوی رشد مردمان حواله داده و زمزه می‌کند:

هین بگو که ناطقه جو می‌کند/ تا به قرنی بعد ما آبی رسد

گرچه هر قرنی سخن آری بود / لیک گفت سالفان یاری بود

حالا این ماییم و میراث قدما. قلم‌زنی‌های دغدغه‌مندانه و از سر ایران‌دوستی میان حقوق‌دانان کم نیست. البته مشغله‌های جانبی کمتر فراغت نگارش مستمر را می‌دهد. برخی محققان یکه‌تازانه و فردی، ممارست در ترویج و توسعه علم حقوق می‌کنند. نظیر استاد جعفر جعفری‌لنگرودی با کتاب مستطاب دایره‌المعارف حقوق و ترمینولوژی یا استاد فقید دکتر امیرناصر کاتوزیان با تحریرات حقوق مدنی و فلسفه حقوق و حقوق عمومی. لکن ما حقوق‌دان مردم‌نویس کمتر داریم؛ چون زبان حقوق اساسا همه‌فهم نیست و مفاهمه راحت با شهروندان یک چالش است. کمتر حقوق‌دانی است که فوت‌وفن گفت‌وگوی سلیس با مردم را بلد باشد یا بتواند با یک جایگاه رسانه‌ای حرف دل مردم را از منظر حقوقی تبیین کند.

قلم حقوق‌دانان بیشتر توصیفی-توصیه‌ای است. یا در قلمرو هست‌ها و نیست‌ها به بیان قواعد حقوقی می‌پردازند یا در اقلیم باید‌ها و نباید‌ها اصول و موازین را که شالوده جامعه عادلانه باشد، ورز می‌دهند.

در این میان استاد نعمت احمدی را از سال 1383 شناختم. قلم او نخستین میعاد بود. او خوش‌ذوق و راحت‌نویس بود. هر روز نویس بود؛ پرنویس اما غنی‌نویس. سری‌دوزی نمی‌کرد. برای هر یادداشت مطالعه داشت و این را می‌شد از روی میز شلوغ و کتاب‌های باز او حدس زد. بین‌رشته‌ای بود و حقوقی محض نبود. برای همین هم مشرف به مسائل بود و تک‌ساحتی پیش نمی‌رفت.

مکرر برای رویدادهای مختلف از او یادداشت می‌خواستم و دریغ نداشت. مرتب یادداشت‌هایش را برای من می‌فرستاد و بعد از وفاتش فهمیدم برای همه می‌فرستد و خودش را نمی‌گرفت و از ارتباط‌گرفتن و تواضع‌داشتن ابا نمی‌کرد. حالا از آن رخداد تلخ سالی گذشته و جامعه حقوقی از نعمتی بزرگ محروم شد و حقوق‌دانی آزاده و پژوهشگری تاریخ‌شناس و ایران‌دوستی پرکار و پای کار از میان ما رخت بربست. آن‌هم در کشاکش روزگار آزگاری که بیش از همیشه به بزرگ‌ترهای حقوقی نیازمندیم و چند صباحی است که از هیبت اندیشگی و پختگی‌های حزم‌اندودشان محروم شده‌ایم.

به شاگردنوازی‌هایش و خاطراتی که با او دارم رجوع می‌کنم و یاد این کلام استاد مصطفی ملکیان می‌افتم که «آدم‌ها بیش از رزومه و تحصیلات و مناصبشان با انسانیت و شرافت و حسن معاشرتشان تداعی می‌شوند». اول بار سال 1383 با او آشنا شدم. وقتی موضوع الواح گلین هخامنشی مطرح شد و انگشت‌شمار بودند افرادی که هم سبقه تاریخی داشته باشند و هم قواعد حقوقی در عرصه بین‌المللی را بدانند، تلفنی او را در جلسه‌ای در دادستانی کل دعوت کردم و برای راه‌حل‌یابی برای مفتوح‌کردن پرونده استرداد الواح به گفت‌وگو نشستیم و فتح باب آشنایی شد. در آن جلسات نخستین او با روی باز و با وجود آنکه برخی او را خودی نمی‌دانستند، به عشق میراث تاریخی کشور، بی‌دریغ و متواضعانه همکاری ورزید و با مطالعات عمیق تاریخی خود دیگران را هم به وجد آورد و از پیگیری و ممارست خسته نشد.

احاطه به تاریخ و استفاده از گزاره‌های تاریخی در تحلیل‌های حقوقی و اجتماعی، وجه تمایز او از همگنان بود. در اختلاف بین دو خانواده معتبر، داوری به او ارجاع شد و دوستی طرفین باعث نشد از صدق و عدل فارغ شود و همواره رهیافت خود را بدون روتوش مطرح می‌کرد. می‌گفت کشاورزم و فرزند روستا و تبختر و تفاخری در ارتباط با او ندیدم. مطالعه، قلم‌زدن و کشاورزی، اهتمام اصلی او بود و بیرون‌کردن او از دانشگاه هم باعث نشد ذوق ادبی و تتبع تاریخی و حقوقیش رنگ ببازد.

این اواخر به او گفتم شما رکورددار ژورنالیست حقوقی و پرکارترین یادداشت‌نویس حقوقی هستید و روزی نیست‌ مطلبی از شما نشر نیابد. برای او مطالعات بین‌رشته‌ای و صرفا در لاک حقوقی نبودن اهمیت داشت و محاورات او همیشه پر بود از ارجاعاتی که لزوما حقوقی نبودند و تاریخ، جامعه‌شناسی، ادبیات و... در زمره آنها بود.

وقت‌شناس بود و در مناسبت‌های حقوقی به فراخور سوژه‌های روز اجتماعی با دقت و سرعت یادداشت‌های عمیقی قلمی می‌کرد و داد سخن می‌داد. با حسن معاشرتی که داشت نوشته‌های خود را به‌جز رسانه‌ها برای حلقه دوستان هم می‌فرستاد و از آنها نظرخواهی می‌کرد. در پرونده‌هایی که با هم داشتیم با وجود پیش‌کسوتی، پذیرا و منعطف بود و چنان مواجه می‌شد که جایگاه استاد و شاگردی قابل تمایز نبود.

بارها راجع‌به پرونده ‌ قتل‌های محفلی کرمان با هم صحبت کردیم و چند مورد با هم درباره پرونده‌های مشابه، نظیر اسیدپاشی اصفهان مشورت داشتیم.

10 روز قبل از بستری‌شدن در بیمارستان، گفت‌وگویی راجع‌به کارکرد کمیته وکلای در معرض خطر داشتیم و او با روی باز و انگیزه‌ای الهام‌بخش، همیشه مشوق کارهای داوطلبانه و ترویج مسئولیت اجتماعی وکلا بود. هر‌بار مرا می‌دید، یادی از محصورین داشت و از انسانیت‌ورزیدن و محبت‌کردن مضایقه نداشت. چون کرمانی و هم‌ولایتی زنده‌یاد هاشمی‌رفسنجانی بود، خاطراتی از گفت‌وگوها با او بر سر مسائل سیاسی و تاریخی داشت و همواره ذهن توسعه‌خواه آیت‌الله هاشمی را تمجید می‌کرد؛ ولی تفکرات عدالت‌خواهانه او زمینه‌ای بود تا همیشه در قامت یک منتقد ظاهر شود. گاهی، از جمله آخرین ملاقات او با رئیس قوه قضائیه، از کارهای خوب تعریف و تمجید می‌کرد؛ اما این روحیه او باعث نمی‌شد منتقد طرفدار مردم و آزادی‌خواه مستغنی از قدرت نباشد. از فراق او گفتن دشوار است اما مرگ، مرغ حق‌خوانی است که بر شانه همه ما خواهد نشست و... . مرغ حق‌خوان که با دلم می‌خواند رفت و این آشیانه خالی ماند.

در گیرودار پرونده شخصی دکتر در کانون وکلا با هم گفت‌وگوهایی داشتیم و نسبت به اقدامات دادگاه انتظامی کانون وکلای مرکز و دادگاه عالی انتظامی قضات در حکم ممنوعیت از وکالت، گلایه‌هایی داشت که پس از رحلتش با اعاده دادرسی و نقض آن بر تأسف‌ها افزوده شد. مظلوم رفت و پروژه هتک اعتبارش از سال ۱۴۰۱ در منع تدریس در دانشگاه آزاد تا ابطال پروانه، همه به روحیه لطیف اما استوار او صدمه وارد کرد. ولی برای من هماره سمبل استقامت برای آزادی و حقوق بنیادین و کنشگری فعال در مسیر حکومت قانون خواهد ماند.

وقتی یاد او می‌افتم برایم کتاب «من طرف حقیقت می‌ایستم: جستارهایی در باب آزادی» با تقریراتی از کامو، هاول، اورول و راسل (ترجمه خانم آزاده کامیار) تداعی می‌شود. صداهایی که در تاریکی و هیاهو ما را به وجدان آزادی‌خواه‌مان رهنمون می‌کند و یاد می‌دهد آزادی یک ارزش است و باید همیشه کنار حقیقت ایستاد. دوست دارم مثل نعمت احمدی طرف حقیقت بایستم.

روحش شاد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها