سرگشتگی نظری در میانه نزاع ایدئولوژیک
بیش از صد سال از ورود مدرنیته به ایران میگذرد و این رویدادِ در ظاهر مبارک، همچنان توفانهای سهمناکی را برای زیست ایرانی به ارمغان آورده است.
محمد آخوندپور امیری-پژوهشگر مسائل ایران: بیش از صد سال از ورود مدرنیته به ایران میگذرد و این رویدادِ در ظاهر مبارک، همچنان توفانهای سهمناکی را برای زیست ایرانی به ارمغان آورده است. از آغاز مبارزات آزادیخواهانه اصحاب مشروطهخواه که به این سو نظر کنیم، همگی شرح آزادیخواهی و استبداد بوده است. اما فراتر از قیل و قالهای اهل نظر درباره استبداد شاهی و مطالبات جامعه، به نظر میرسد خود امر مدرنیته با همه مظاهر آن برای ما همواره محل مناقشه و ستیز بوده است.
شاید فراتر از کلیگوییها و اشارات خاص علمی، رجوع به احوالات درونی خود ما مؤید ادعای اولیه نگارنده سخن باشد. یکی از وجوه مبارک امر مدرن در زمانه کنونی، آزادی منورالفکران و جماعتی است که برای چونوچرا حد و مرزی نمیشناسند و ذهن پرسشگر آنان به کوچکترین امور بشری نیز معطوف است. اما دراینمیان نزاع روشنفکر ایرانی از جنس دیگری است. این نزاع فراتر از اختلاف فکری و نظری، بهمثابه جنگی ایدئولوژیک است.
بهرهای از خوی و خصلت ایرانیمان در دیالکتیک و جدلهای نظریمان سخت رسوخ کرده است. گویی عادتوارههای رفتاری ایرانی آنچنان در وجودمان نهادینه است که لحظهای ما را به حال خود رها نمیکند. در سایه چنین احوال شخصی در مناظرات نظری خود سعی داریم آنچنان دایره معرفتی طرف مقابل را به چالش بکشیم که توان مقاومتی در او باقی نگذاریم. صد البته در این میانه آنچه در جدالهای لفظی خود از آن بهره میگیریم، دیگر تناول از میوه درخت مدرنیته نخواهد بود و تطاول به هستی و نیستی دیگری وجه همت ما خواهد بود.
اما بهراستی چه علل و عواملی این عدم تابآوری و رواداری را در ذهن ما رسوب داده است. من به چند عامل که میتواند در شکلگیری وضعیت کنونی مؤثر باشد، اشاره میکنم. اول، ما از میوههای مبارک مدرنیته، تنها ظاهر زیبای آن را گرفتهایم و به اهمیت عمق وجودی آن پی نبردهایم. به دیگر سخن ما بیشتر از آنکه به محتوا در قالبی درونیشده در وجودمان بنگریم، به فرم، آنهم در صورت فیگورهای روشنفکری پرداختهایم. دوم، آشنایی با مفاهیم جدید ما را دچار چالشی درونی میان امر سنت و امر مدرن کرده است، به گونهای که گویی هیچ سازشی میان این دو نمیتوان سراغ گرفت. البته راهنمایان ما نیز در طول همه این دههها، بر آتش این نزاع بیشتر دمیدهاند تا آنکه آبی بر خرمن سوخته این نزاع باشند. دوگانهسازیهای این و آن از دلِ همین انکارها متولد شده است. سومین عامل که به نظر بنده از اهمیت بسیاری نیز برخوردار است، سیطره نوعی اندیشه ایدئولوژیک بر نظام فکری و معرفتی ما است. بهراستی ساحت ایدئولوژی با اسبی زینکرده آنچنان ذهن ما را شخم زده است که پردهای ضخیم پیشروی واقعیت ممکن قرار داده است.
اما ایدئولوژی در صورتی متنازع به ما چه میگوید؟ میگوید تو پیش از آنکه به عمق وجودی ساحت اندیشه بنگری، باید جبهه فکری خود را مشخص کنی. میخواهی در کدام میدان زمین بازی کنی و با کدام دشمنان فرضی بجنگی؟ اما هرگز فراموش نکنید این نه یک جنگ واقعی بلکه نزاعی خیالی است . تو باید انتخاب کنی که از میان تمام ایدئولوژیهای برساخته، لیبل کدام عناوین را میخواهی یدک بکشی؟
اشاره به ایدئولوژیهای فکری نه برای تقبیح آنها بلکه صد البته نشانهای از دستگاه پرقوت نظری در طول چند قرن اخیر است و همچنان پرقدرت در ساحت مباحثات نظری در حال میدانداری است و اتفاقا منشأ تحولات شگرفی نیز در ممالک پیشرفته بوده است؛ بلکه برای مواجهه ما ایرانیها با چنین عناوین و مفاهیمی است. به دایره مباحثات نظری که سرتاسر فضای مجازی را پر کرده است، دقت کنید. همین بهظاهر روشنفکر ما، چنانچه در سرتاسر گفتارهایش دقیق شوی، جز مشتی کلیگوییهای تاریخ مصرف گذشته چیزی در چنته ندارد. برای آنکه میدان سخن خود را به زیور نام اندیشمندان بزرگ نیز مزین کند، چند جمله بریدهشده از فلان کتاب فلان متفکر وام میگیرد و به شکلی سطحی و پیشپاافتاده سعی در شرح و بسط تئوریک ادعاهای خود میکند. صد البته سنت رتوریک را نیز به مبتذلترین صورت ممکن به کار میگیرد. این دسته از متفکران، شاید آغازی دلفریب و کلامی سحرآمیز داشته باشند، اما دیرزمانی نخواهد گذشت که سرانجامی مأیوسکننده و فرویدی محتوم و بهمثابه سقوطی دلخراش خواهند داشت. همانند برخی ترانههای امروزی که در آغاز شنیدن آنچنان ما را به هیجان میآورند که در ابتدای امر میخواهیم صدها بار بشنویم، اما پس از شنیدن چندباره و طی چند روز، بهراحتی دل ما را میزند و دیگر گوشمان از شنیدنش ملال میآورد. برخی ترانههای امروزی و کلام روشنفکر ایدئولوژیک هر دو وجه مشترکی دارند؛ خیلی زود دلمان را خواهند زد.