|

سرشت نمادین سنت‌ها

«سنت‌هایی که کهن به نظر می‌رسند یا ادعا می‌کنند که چنین‌اند، اغلب خاستگاهی متأخر دارند و گاه ابداع شده‌اند».

سرشت نمادین سنت‌ها

پارسا شهری: «سنت‌هایی که کهن به نظر می‌رسند یا ادعا می‌کنند که چنین‌اند، اغلب خاستگاهی متأخر دارند و گاه ابداع شده‌اند». اریک هابزباوم در «ابداع سنت» و «تولید انبوه سنت‌ها» از مفهومِ «سنت ابداع‌شده» سخن می‌گوید و منظور او از این مفهوم، کردوکارهایی است که معمولا قواعدی بر آن حاکم‌اند که به‌تصریح یا به‌تلویح پذیرفته شده‌اند و سرشتی آیینی یا نمادین دارند، کردوکارهایی که در پی آن‌اند که ارزش‌ها و هنجارهای رفتاری‌ای را که به‌خودی‌خود متضمن پیوستگی با گذشته‌اند با تکرار و تکرار القا کنند. درواقع از دیدِ هابزباوم، این سنت‌ها می‌کوشند تا با گذشته تاریخیِ درخوری پیوند برقرار کنند و نمونه بارز آن «انتخاب آگاهانه سبک گوتیک برای بازسازی مجلس بریتانیا در قرن نوزدهم، و تصمیمی به همان اندازه آگاهانه، پس از جنگ جهانی دوم برای بازسازی تالار مجلس بر اساس همان طرح پیشین است». هابزباوم معتقد است لزومی ندارد که گذشته تاریخی‌ای که سنت جدید در آن تعبیه شده تا زمان غبارآلود گذشته‌های دور به عقب بازگردد. انقلاب‌ها و جنبش‌های مترقی‌ای که از گذشته می‌گسلند بنا به تعریف، گذشته خود را دارند، اگرچه ممکن است در تاریخی مشخص مانند 1789 این گذشته قطع شده باشد، با این حال، سنت‌های ابداع‌شده با آن گذشته تا حد زیادی ساختگی است. درواقع از نظر هابزباوم این سنت‌ها پاسخ‌هایی به موقعیت‌های نویی هستند که شکل ارجاعی به موقعیت‌های قدیمی را به خود می‌گیرند یا، از طریق تکرارِ کم‌وبیش مدام، گذشته خود را می‌سازند. همین تضاد بین تغییر و نوآوریِ بی‌وقفه دنیای مدرن، و کوشش برای ساختاردهی به دست‌کم بخش‌هایی از زندگی اجتماعی در درون آن به‌عنوان بخش‌هایی ثابت و تغییرناپذیر است که ابداع سنت را به موضوع بسیار جالبی برای مورخان دو قرن گذشته بدل کرده است. معنایی که هابزباوم از سنت مراد می‌کند با رسمِ حاکم بر جوامع سنتی متفاوت است، درواقع غایتِ سنت‌های ابداع‌شده، ثبات و تغییرناپذیری است. هابزباوم با دقت در کارکرد رسم و سنت، تمایز این دو را مشخص می‌کند: رسم را نمی‌توان از تغییر بازداشت، زیرا حتا در جوامع سنتی نیز زندگی از تغییر برکنار نیست. اما قانون مرسوم یا عرفی ترکیبی است از انعطاف‌پذیری در ماهیت و پای‌بندیِ صوری با گذشته. هابزباوم به‌تمثیل، رسم را کاری می‌خواند که قاضیان می‌کنند؛ سنت در این نمونه سنت ابداع‌شده، عبارت است از کلاه‌گیس، ردا، و سایر اسباب صوری و تشریفاتی که کنشِ ذاتیِ آنها را در بر گرفته است. در نهایت، افول رسم به‌ناگزیر سنتی را که معمولا با آن آمیخته است تغییر می‌دهد. تمایز دومی که به آن اشاره می‌کند، تمایز بین سنت و عرف یا روال است که کارکرد آیینی یا نمادین مهمی ندارد، هرچند ممکن است تصادفا چنین کارکردی پیدا کند. اما عرف‌ها و روال‌ها، سنت‌های ابداع‌شده نیستند، زیرا کارکردها و در نتیجه دلایل‌شان فنی‌اند و نه ایدئولوژیک و به‌تعبیر مارکسی به پایه تعلق دارند و نه به روبنا. در حقیقت، مفهوم‌پردازیِ «سنت‌های ابداع‌شده» به‌منظور توجه به مؤلفه‌هایی که تاریخ را می‌سازند و امکانی برای بازخوانی تاریخ فراهم می‌آورد، چراکه از دیدِ هابزباوم سنت‌های ابداع‌شده تا حد ممکن تاریخ را به‌صورت عامل مشروعیت‌بخشی به عمل و یکپارچگی گروهی می‌دانند، در حالی که تاریخ که به بخشی از گنجینه معارف یا ایدئولوژی ملت، دولت یا جنبش بدل‌ شده آن چیزی نیست که واقعا در حافظه همگانی حفظ شده است، بلکه چیزی است که گزینش ‌شده، تصویر شده، و متداول و نهادینه گردیده است.

 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها