|

مروری کوتاه بر نقش مدارس خودگردان در تحصیل کودکان افغانستانی در ایران

دایره تنگ عدالت آموزشی

زردی برگ‌های بی‌جان کم‌‌کم زیاد و زیادتر می‌شود تا نوای رسیدن مهر را به گوش دوستداران فصل پیش‌رو برساند.

دایره تنگ عدالت آموزشی

مهسا جورمند، کارشناس مهاجرت در انجمن دیاران: زردی برگ‌های بی‌جان کم‌‌کم زیاد و زیادتر می‌شود تا نوای رسیدن مهر را به گوش دوستداران فصل پیش‌رو برساند. اما حس و حال آمدن مهر می‌تواند برای ما نوستالژی دوران مدرسه، برای بچه‌ها شوق دیدن هم‌کلاسی‌ها و البته برای بچه‌های مهاجر افغانستانی ترسی از تداوم سیاهی گذشته باشد. با شروع سال تحصیلی جدید، هزاران کودک تازه رسیده از راه سخت و کشنده افغانستان به ایران، هنوز نتوانسته‌اند در مدارس دولتی ثبت‌نام کنند. این بازماندگی خلاف جریانی است که پس از فرمان رهبری بر فضای آموزش و پرورش حاکم شد، حتی با وجود آنکه فعالیت مدارس خودگردان در این سال‌ها ادامه داشته است، در سال تحصیلی گذشته عده زیادی از کودکان نتوانستند شامل هیچ‌کدام از آموزش‌های دولتی یا مدارس خودگردان شوند. گزارش پیش‌رو مصاحبه‌ای است با سه مدیر فعال در حوزه‌هایی غیر از پایتخت که خود یا متولد ایران هستند یا از کودکی در مدارس دولتی تحصیل کرده‌اند.

تاریخچه مدارس خودگردان

قبل از شنیدن صدای اولین مدیر مدرسه خودگردانی که با او تماس گرفتم، گزارش‌هایی را می‌خوانم از مدرسه‌شان؛ مثل همه مدارس خودگردان دیگر، فضای کوچکی دارد که مانندش را در تهران هم دیده بودم. وقتی برای اولین بار پا در حیاط یکی از مدارس گذاشتم، منتظر رسیدن به ساختمان اصلی بودم که فهمیدم کل محوطه مدرسه همین خانه کوچک است. حیرتم از آن بود که چطور 200 کودک در آن حیاط جا می‌شدند؟ چطور می‌دویدند و بازی می‌کردند؟ در مدارسی که من درس خوانده بودم، حیاط و ساختمان‌ها آن‌قدر بزرگ بود که گاه برای مواظبت از بچه‌ها دو، سه ناظم در حیاط می‌ایستادند. حالا اما تصور این مدرسه با دیدن نمونه‌هایش در تهران آسان‌تر بود. صدای جوان مدیر از پشت تلفن می‌آید؛ در جواب سؤال من که از تاریخ مدارس خودگردان می‌پرسم، می‌گوید:

-من 15ساله که در این حوزه مشغولم، از سال 1386 دبیر بودم تا سال 1393 که تصمیم گرفتیم با همکارم این مدرسه را افتتاح کنیم. تا جایی که من اطلاع دارم مدارس خودگردان در این استان از سال 1361 فعال بودند که تا قبل از فرمان رهبری به سختی ادامه می‌دادند؛ چندین نفر از دوستان و آشنایان به‌خاطر فعالیت در این مدارس دیپورت شدند، زندان رفتند و مشکلات زیادی براشون پیش میومد تو اون سالا. خود بچه‌ها از پشت‌بوم فرار می‌کردند، کتاب‌هاشون رو قائیم می‌کردند، وقتی مأمور میومد توی مدرسه، کتاب قرآن می‌ذاشتن جلوشون تا نفهمن دارن درس یاد می‌گیرن. یا خود من جایی درس می‌دادم که به‌خاطر سرمای خیلی زیاد به بچه‌ها می‌گفتیم هرچی پارچه به‌دردنخور دارن با خودشون بیارن که به شکل تشک زیرشون پهن کنن. سال‌های اخیر خوشبختانه از این جهت‌ها بهتر شده؛ ما تونستیم نیکمت پیدا کنیم براشون. بعد از فرمان رهبری (1393) تعداد مدارس خودگردان کمتر شد چون بچه‌ها وارد مدارس دولتی شدن.

در دهه 1370 و پس از پایان جنگ تحمیلی به تدریج سیاست رسمی ایران در قبال مهاجران افغانستانی تغییر یافت. در آذر سال 1371 دولت ایران با دولت افغانستان و کمیساریای پناهندگان سازمان ملل قرارداد سه‌ساله‌ای با هدف بازگشت مهاجران به کشورشان امضا کرد. در سال 1372 نیز طرح «بازگشت آوارگان افغان به موطنشان» در شورای عالی امنیت ملی تصویب شد و وزارت کشور و کمیته هماهنگی امور آوارگان اجرائی کرد. در همین راستا دولت یارانه‌های سلامت و آموزش را برای مهاجران و پناهندگان قطع کرد و گروه‌هایی که از سال 1371 به ایران آمدند، دیگر از حق تحصیل و درمان رایگان برخوردار نبودند. این مهاجران جدید که بالغ بر 550 هزار نفر بودند، مجوزهای موقت دریافت کردند. کودکان این افراد نیز از امکان ثبت‌نام در مدارس برخوردار نبودند.

یکی از پیامدهای ایجاد این وضعیت برای مهاجران شکل‌گیری مدارس موسوم به خودگردان در ایران بود. مدارس خودگردان به مدارسی اطلاق می‌شود که افراد فرهنگی دلسوز آنها را با توجه به نیاز و ضرورت آموزش مهاجران افغانستانی در ایران تأسیس می کنند و بدون حمایت یا سرپرستی ارگان‌های دولتی و با مدیریت افراد غالبا غیرحرفه‌ای اداره می‌شوند. عموم مدارس خودگردان دهه 70 و پس از ایجاد محدودیت‌ها در تحصیل کودکان مهاجر شکل گرفتند. اما مطالعات میدانی و مطالب بیان‌‌شده در جلسات کارشناسی برگزارشده در مرکز پژوهش‌های مجلس، حاکی از آن است که در دهه 60 نیز تعداد محدودی از مدارس خودگردان افغانستانی‌ها مشغول به فعالیت بوده‌اند. مدیر‌های دیگر که در همان استان ولی در مناطق دیگری مدرسه دارند، توضیح می‌دهند:

-18ساله که مشغولم، هفت، هشت سالی دبیر بودم تا سال 1381 یا 1382 که به مدارس دولتی ابلاغ شد دانش‌آموز افغانستانی نداشته باشند. توی این منطقه‌ای که ما هستیم، هم اون موقع هیچ مدرسه غیردولتی یا خودگردانی نبود، برای همین خانواده‌هایی که بچه دبستانی داشتند به مشکل خوردند. چون مدارس این مدلی دورتر بودند و مسیر رفت‌وآمد خطرناک و دردسرساز بود برای این بچه‌ها. اما بزرگ‌ترها یعنی بچه‌های راهنمایی و دبیرستان رفتند مدارس مناطق دیگه.

- ما مدرسه‌مون رو از سال 1377 افتتاح کردیم که تا قبل از این سال، فعالیت مدارس خودگردان منع قانونی داشت. تا اینکه تو همین سال‌ها تعداد زیادی از بچه‌ها نتونستن وارد مدارس دولتی بشن و ما و چند نفر دیگه این مدارس رو با هدف اینکه بچه‌ها بی‌سواد نمونن توی این شهر باز کردیم و خداروشکر تا به امروز ادامه دادیم. تا قبل از این هم البته کارهای فرهنگی می‌کردیم؛ مثل آموزش قرآن به بچه‌ها. اما ما دغدغه‌های جدی داشتیم، نگران هدررفت این نیروهای انسانی بودیم، سرانه سواد و تحصیل در افغانستان سالانه چیزی بین 250 تا 300 دانش‌آموز بود که نسبت به جامعه ایران خیلی پایین بود و دخترها حق تحصیل نداشتند اونجا. دغدغه ما مسائل زیربنایی بود و هست.

وضعیت نارنجی؛ وضعیت مدارس خودگردان پس از موج‌های اخیر مهاجرتی

-قطعا تفاوت داشته. جمعیت مدرسه کوچیک ما دو برابر شد. یعنی پارسال ما 250 دانش‌آموز تو همین مدرسه خودمون فقط ثبت‌نام کردیم که بی‌سابقه بوده این تعداد. منطقه‌ای که ما هستیم منطقه‌ای کم‌برخورداره که هزینه زندگی و معیشت هم کمتره. به همین دلیل تعداد زیادی از مهاجرها ساکن اینجا شدند. روزهای تلخ و دردناکی بود برای ما؛ اینجا هنوز که هنوزه، قاضی، وکیل، فعالان ان‌جی‌اوهای خارجی، دانشجو و خیلی از افرادی که تو دولت قبل مشغول کار و زندگی بودند، الان مجبورند سر گذر وایستند تا بتونن از کار یدی و کارگری زندگی خودشون رو بگذرونن. تو همین منطقه خونه‌هایی هست که سه، چهار خانوار با هم زندگی می‌کنن. دانشجوهایی داریم که ترم آخر بودند، یا ترم سوم، چهارم ولی درس و دانشگاه رو بدون هیچ مدرکی رها کردند و فرار کردند و حالا اینجا به دنبال برآورده‌کردن اولیه‌ترین نیازهای خودشون هستن. حتی ما اینجا خانواده‌هایی داریم که وقتی می‌پرسیم چرا اومدید، پدرها میگن فقط به‌خاطر دخترمون اومدیم، چون کلاس ششم یا پنجم بودند و اگر نمی‌اومدند نمی‌تونستند درس بخونند.

در سال 1382 نماینده وزارت معارف افغانستان در تهران اعلام کرد که سالانه 90 هزار دانش‌آموز در مدارس خودگردان در ایران تحصیل می‌کنند. تعداد بالای مدارس خودگردان باعث شد تا از سال 1382 در سفارت افغانستان در تهران یک نماینده ویژه جهت سامان‌دهی این مدارس مستقر شود. از سال 1383 و بر اساس آیین‌نامه وزارت کشور فعالیت مدارس خودگردان ممنوع اعلام شد. درواقع پس از حمله آمریکا به افغانستان و تشکیل دولت انتقالی، سخت‌گیری‌ها نسبت به مدارس خودگردان افزایش پیدا کرد. بهانه اصلی این سخت‌گیری‌ها نقش تشویقی وجود این مدارس در عدم بازگشت مهاجران به کشور خودشان، امکان مهاجرت‌های تازه به انگیزه تحصیل کودکان در مدارس، استانداردنبودن آموزش در این مدارس و ترویج آموزه‌های طالبانیسم به دلیل عدم نظارت حاکمیت بر مدارس اعلام شد. اما پس از فرمان رهبری در سال 1392، فعالیت این مدارس از سوی حاکمیت به رسمیت شناخته شد، هرچند هرگز به عنوان نهادی وابسته به آموزش‌ و پرورش و تحت حمایت آن شناخته نشد.

جدای این غصه‌ها ما مشکلات زیادی هم داشتیم. بذارید این‌طوری بگم که ما هر سال با یک‌‌سری مشکلات سروکار داشتیم چون ما هیچ حمایتی دریافت نمی‌کنیم. ولی اضافه‌شدن ناگهانی این جمعیت ما رو شوکه کرد؛ بزرگ‌ترین مشکلمون فضا بود که خیلی کوچیک بود برای جادادن این تعداد بچه. ما می‌تونستیم تو سه یا چهار شیفت به بچه‌ها درس بدیم ولی به‌خاطر کرونا، ما شش شیفت در روز درس می‌دادیم. بعضی از همکارامون روزی دو شیفت کار می‌کردند. به‌جز این ما کمبود نیرو و کتاب و وسایل لازم در هر سالی داشتیم؛ پارسال این نیازها چند برابر شد. خیلی از خانواده‌ها هزینه‌های اولیه تحصیل مثل کتاب و دفتر را نداشتند و بچه‌ها اشتراکی کتاب داشتند.

از مسائل دیگه‌ای که ما با خود بچه‌ها داشتیم، مسئله زبان و لهجه بود. پایه‌ خیلی از بچه‌هایی که تو افغانستان تا کلاس هفتم درس خونده بودند، ضعیف بود. علاوه بر اون بچه‌هایی که زبان متفاوت دارند، مثل بچه‌های پشتون، تا سوم دبستان زبان فارسی یاد نمی‌گیرند و هیچ آشنایی با این زبان ندارند. ما همه این بچه‌ها رو تو کلاس اول ثبت‌نام و سعی کردیم برسونیمشون به بقیه هم‌سن‌و‌سال‌هاشون. اما امسال فکر می‌کنم قرار نیست تعداد بچه‌ها کمتر بشه؛ چون ظرفیت مدارس رو محدود اعلام کردند و تا امروز هم من نشنیدم بچه‌ای که از پارسال وارد ایران شده برگه حمایت تحصیلی گرفته باشه.

در تماس‌هایی که با دو مدیر دیگر مدارس خودگردان داشتم، همگی به مشکلات و مسائلی که مدیر اول به آنها اشاره کرده بود، به عنوان مهم‌ترین موانع تحصیل کودکان در منطقه خود اشاره می‌کنند:

-دردناکی ماجرا اینه که توانایی‌ ما محدوده، مکان ما محدوده؛ بزرگ‌ترین مشکل امسال ما کمبود فضاست. 500 دانش‌آموز متقاضی داریم که من فقط می‌تونم 250 تاشون رو ثبت‌نام کنم. چهار مدرسه دیگه‌ به‌جز مدرسه ما تو این منطقه فعالن که اونا هم ظرفیت ندارن. من مطمئنم امسال عده‌ای باز تو همین منطقه از تحصیل باز‌می‌مونن. امسال بابت همین جایی که الان هستیم گفتن 10 میلیون اجاره بدید. واقعا نمی‌دونیم چطور قراره از پس هزینه‌ها بربیاییم. مشکل کتاب هم داریم که هر سال دوستان ایرانی لطف می‌کنن تعدادی کتاب هدیه می‌کنن ولی امسال با این تعداد خیلی بعیده برسه به همه بچه‌ها.

- منطقه‌ای که ما هستیم تا سال‌های قبل 60 درصد دانش‌آموزها سنی بودند باقی شیعه؛ ولی تو سال‌های اخیر تقریبا 90 درصد اهل تسنن هستند. خداروشکر ما مشکلی از این بابت نداریم، بچه‌ها به راحتی کنار هم درس می‌خونن. حتی دو، سه سالی بود که مدرسه به حالت تعلیق دراومده بود چون ما اکثر شاگردها رو راهی مدارس دولتی کرده بودیم، تا پارسال که جمعیت چندبرابر شد. مشکلاتمون هم چندبرابر شده؛ اجاره‌ها به شدت رفته بالا، میز و نیمکت و کتاب خیلی سخت پیدا می‌شه. طوری که هر سال مثلا ما می‌گفتیم تا آذرماه کتاب به دست بچه‌ها می‌رسه ولی امسال مطمئنم تا آذر هم همه بچه‌ها کتاب ندارن. با اینکه مثلا کتابی که قیمتش 60 تومنه ما باید 150 یا 200 تومن بخریم، اما باز هم پیدا نمی‌شه. گفتم چون بچه‌ها اهل تسنن هستن اینجا زبانشون پشتون هست و زبان فارسی رو بلد نیستن. ما باید اول براشون کلاس بذاریم زبان رو تدریس کنیم؛ با اینکه ما مشکل کمبود نیرو نداریم ولی به‌خاطر وضع درآمد خونواده‌ها نمی‌تونیم شهریه‌ای بگیریم ازشون چون واقعا ندارن و اون معلمی که میاد اینجا حداقل باید خرج کرایه ماشینش رو دربیاره که بتونه بیاد و بره. ما به هر حال مشکل فضا هم داریم؛ شاید باورتون نشه این مدرسه یک دستشویی داره با این 800 تا دانش‌آموز.

طبق گفته‌های این مدیران افزایش جمعیت دانش‌آموزانی که برخلاف سال‌های گذشته نمی‌توانند مدارس دولتی ایران ثبت‌‌نام کنند یکی از بزرگ‌ترین چالش‌هایی است که امروز با آن مواجه شدند؛ چراکه کمبود امکانات این مدارس که تحت هیچ نهادی حمایت نمی‌شوند، امکان تحصیل و آموزش تمام کودکان بازمانده از تحصیل را نمی‌تواند برآورده کند. این در حالی‌ است که دو هفته به شروع ماه مهر مانده و هنوز خبری از برگه حمایت تحصیلی برای کودکان افغانستانی نیست. عدم جذب این سرمایه‌های بالقوه انسانی می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیر بلندمدتی برای کودکان و آینده آنها در کشور مقصد داشته باشد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها