جلال ستاری و شناخت فرهنگ مردم

شرق: جلال ستاری بیش از هرچیز بهعنوان اسطورهشناس شناخته میشود. او در سالهای حیاتش آثار متعددی در این حوزه در قالب ترجمه و تألیف منتشر کرد و احتمالا مهمترین تأثیرگذاری او در فرهنگ و ادبیات معاصر ایران در کارهای متعدد او در زمینه اسطورهها و افسانهها قابل ردیابی است؛ اما اهمیت اصلی آثار ستاری در این عرصه، صرفا محدود به معرفی نظریههای جدید اسطورهشناسی نیست، بلکه شاید مهمترین نکته در این زمینه، به نوع نگاه خود ستاری برگردد. جلال ستاری اسطورهشناسی بود که مختصات فکری و دغدغههایش کاملا امروزی بود و به عبارت بهتر او گذشته را از فیلتر امروز میگذراند و نهتنها تقدسی برای گذشته قائل نبود، بلکه سخت معتقد بود که باید با نگاه انتقادی سراغ گذشته و به تعبیری سنت رفت. از این نظر ستاری در تمام کارهایش نگاهی مدرن داشت و این وجه تمایز اصلی او از بسیاری دیگر از چهرههای معاصری است که نگاهی همواره ستایشگر به گذشته و سنت داشتهاند.
یکی از آثار ستاری که این نوع نگاه او کاملا در آن مشهود است، پژوهش ارزشمند او درباره هزار افسان با عنوان «افسون شهرزاد» است. ستاری در پیشگفتار کتاب به توجه غربیان به «هزار و یک شب» اشاره میکند و اینکه اغلب آن چیزی که درباره این مجموعه نوشته و گفته شده توسط غربیها بوده است. در این میان ستاری به نکتهای ظریف اشاره میکند و آن اینکه غربیها شرق امروز را هم را از دریچه چشم «هزار و یک شب» میبینند؛ اما ستاری مجذوب گذشته افسانهای نیست، بلکه دقیقا روبهروی چنین نگاهی ایستاده است. او درباره نوع نگاه غربی به جهان شرق نوشته: «اینان سیهروزی ملل شرق را که به دست دولتهای استعمارجویشان فراهم آمده، از یاد میبرند و فراموش میکنند که شرق امروز دیگر شرق الف لیله نیست. شرق امروز نه بیابان قفر نویسندگان کلاسیک اروپاست و نه سرزمین دلانگیز هزار و یک شب، بلکه جهان سوم است با جمعیتی انبوه و هردم فزاینده که از استعمارزدگی و فقر و بینوایی سربر کشیده است و از گرسنگی و توسعهنیافتگی درد میکشد و رنج میبرد». ستاری البته به این موضوع هم اشاره میکند که نکتهجوییهای بسیاری از شرقشناسان غربی درباره این اثر قابل اعتناست،
بااینحال او معتقد است که ما نمیتوانیم صرفا به آثار متعدد غربیها درباره «هزار و یک شب» اکتفا کنیم و نیازمند این هستیم که خودمان هم درباره این قصهها تأمل کنیم، چراکه به اعتقاد او، «درست است که بعضی قصهها آکنده از ذوق تجملطلبی و عشرتجویی است و زندگی شهوتآلود آمیخته با فسق و گناه آن روزگاران را تصویر میکند؛ اما در ورای ظاهر ناتراش و زمخت این داستانها، حتی آنها که از ذوق لذتجویی و تمایل به بیقیدی و بیبندوباری و فسق و عیاشی رایج در بعضی محافل نیز لبریز است، برخی لطایف فرهنگی و تعلیمی شرقی نهفته است که ظاهرکردنشان البته خالی از فایده نیست».
توجه ستاری به «هزار و یک شب» از منظری دیگر هم قابل توجه است. «هزار و یک شب» اثری است که مردم عادی در آن حضور دارند و با توجه به غیاب مردم در ادبیات رسمی قدیم میتوان گفت قصههای این مجموعه عرصهای است که مردم عادی در بستر آن حرفهایشان را زدهاند. ستاری در پیشگفتار «افسون شهرزاد» به این نکته اشاره کرده و این قصهها را گنجینهای از «عرف و آداب و رسوم و عادات و عقاید و خلقیات مردم جوامع اسلامی در سرتاسر قرون میانه» دانسته است که در آنها «نکتههای آموزنده بسیار در باب زندگانی روزانه عامه و خاصه میتوان یافت، از بادهخواری و علاقه به آواز و موسیقی و ذوق عشرتجویی و تجملطلبی امرا و خلفایی که مال خلایق بیپناه را دلخواهانه خرج میکردند تا چارهگریهای تنگدستانی که در برابر آنمایه ثروت و تجمل که مایه ناز عدهای بود، از درد دنیا و ستم اغنیا، رنج میبردند». از این حیث به قول ستاری «هزار و یک شب» یکی از منابع عمده مطالعه و تحقیق فرهنگ مردم برای شناخت جزئیات حال و روزگار عوام و خواص آن روزگاران است. شناخت فرهنگ مردم یکی از انگیزهها و اهداف ستاری برای تألیف «افسون شهرزاد» بوده است. انگیزه دیگر ستاری برای کار روی
«هزار و یک شب»، چیزی است که در عنوان پژوهش او هم دیده میشود: «شگرفی کار زنی چون شهرزاد» و پیروزیاش در بیدادستیزی: «...و اما از همه اینها مهمتر نقش قهرمان زن، شهرزاد هوشیار سخندان مهربان است که به سحر بیان، یعنی به نیروی خود و تدبیر، شهریاری خونریز و خودسر و خویشتنکام و دشمنخو و ستیزهجو را اگر از میان برنمیدارد، آدم میکند، یعنی از او که در آغاز مظهر کامل غرایز بهیمی است، به فرجام انسانی میسازد بهرهمند از موهبت خودآگاهی و فرهنگ. شهرزاد در انجامدادن این مهم آنقدر قدرت و فروغ دارد و چنان شایستگیای از خود نشان میدهد که گویی از مقام فرد به مرتبه ربالنوع و صورت مثالی ارتقا مییابد و همچون قهرمانی بشری که دارای حیات ابدی است، یعنی از حیات فردی رسته و به وصال حیات نوعی و ملکوتی رسیده است، جلوه میکند. از این جهت قصه شهرزاد، نمایش چیرگی عشق و ایمان بر نفرت و تقدیر کور و هیچ و پوچ پنداشتن جهان و نیستانگاری است و داستان پویایی عشق و سببسازی ایمان و ایستایی و سترونی بیخبری از عشق و بیایمانی و نیز روشنگر غلبه هماهنگی و تعادل وجود بر نفاق و شقاق و ناموزونی. زیرا رسالت شهرزاد، به اعتباری،
آشتیدادن آدمی با خود یا ایجاد توازن میان دو قطب متضاد روان آدمی، قهر و لطف، درشتی و نرمی و هماهنگکردن خویشتن دوگانه و نابسامان انسان رنجور و دردمند از خود بیگانه است، تاآنجاکه گویی او خود مظهر پیوند ناگسستنی میان نرینه و مادینه، جان و جانان، مجاز و حقیقت، عشق جسمانی و عشق روحانی است. در واقع هم اساس کتاب بر مکر زنان و کینخواهی مردان نهان شده، اما سرانجام شهرزاد آن دو را در مدینه عشق پاک با یکدیگر آشتی میدهد».
«افسون شهرزاد» کتابی است در شش فصل که وجوه مختلف اثر در آن بررسی شده و بهواقع این یکی از مهمترین پژوهشهایی است که درباره «هزار و یک شب» صورت گرفته است. در بخشی از فصل سوم کتاب با عنوان «سر توفیق شهرزاد» میخوانیم: «اما در یک شب، ره صدساله نتوان رفت، باید تدبیری اندیشید، مگر یک شب به درازا کشد و تا هزار و یک شب بپاید. هیچ مال بهتر از عقل نیست و هیچ عقل بهتر از تدبیر نیست... چه نیرنگی بهتر از اینکه چون پیش شهریار درآمد، از ملک بخواهد که دینارزاد را بخواند و چون دینارزاد بار یافت، از شهرزاد تمنای حدیث کند و شهرزاد حدیثی بگوید... شاید بدان سبب که از هلاک برهد، مگر نه اینست که ملک به شنودن حکایات رغبتی تمام دارد؟ و اگر این نیرنگ بیرنگ ماند، شهرزاد خواهد گفت که آبستن است و زن آبستن را نشاید کشت! زنانی که تاکنون به جبر و عنف و شاید هم به امید دلباختگی و شیدایی شهریار سختگیر و کینهکش، تن به همسری وی دادند، چون از تدبیر و چارهجویی بهرهای نداشتند، جان بر سر نادانی خویش گذاشتند، اما او دیرکشیدن زمان را وقعی نخواهد نهاد و فرصت نگاه خواهد داشت تا نبردی را که در روشنی مطلق و خرد آغاز کرده، پیروزمندانه به پایان
برد. دل رهین تمناست و جان اسیر سودا، پای میرود و دل بازپس میآید. شهرزاد در اندیشه آنست که نیروی سرکش و ویرانگر شهریار را درهم شکند، قصهگویی دستآویزی بیش نیست. با وجود این دلی پربیم دارد و آن بیم دل، پای او را از این کار بازمیدارد».
شرق: جلال ستاری بیش از هرچیز بهعنوان اسطورهشناس شناخته میشود. او در سالهای حیاتش آثار متعددی در این حوزه در قالب ترجمه و تألیف منتشر کرد و احتمالا مهمترین تأثیرگذاری او در فرهنگ و ادبیات معاصر ایران در کارهای متعدد او در زمینه اسطورهها و افسانهها قابل ردیابی است؛ اما اهمیت اصلی آثار ستاری در این عرصه، صرفا محدود به معرفی نظریههای جدید اسطورهشناسی نیست، بلکه شاید مهمترین نکته در این زمینه، به نوع نگاه خود ستاری برگردد. جلال ستاری اسطورهشناسی بود که مختصات فکری و دغدغههایش کاملا امروزی بود و به عبارت بهتر او گذشته را از فیلتر امروز میگذراند و نهتنها تقدسی برای گذشته قائل نبود، بلکه سخت معتقد بود که باید با نگاه انتقادی سراغ گذشته و به تعبیری سنت رفت. از این نظر ستاری در تمام کارهایش نگاهی مدرن داشت و این وجه تمایز اصلی او از بسیاری دیگر از چهرههای معاصری است که نگاهی همواره ستایشگر به گذشته و سنت داشتهاند.
یکی از آثار ستاری که این نوع نگاه او کاملا در آن مشهود است، پژوهش ارزشمند او درباره هزار افسان با عنوان «افسون شهرزاد» است. ستاری در پیشگفتار کتاب به توجه غربیان به «هزار و یک شب» اشاره میکند و اینکه اغلب آن چیزی که درباره این مجموعه نوشته و گفته شده توسط غربیها بوده است. در این میان ستاری به نکتهای ظریف اشاره میکند و آن اینکه غربیها شرق امروز را هم را از دریچه چشم «هزار و یک شب» میبینند؛ اما ستاری مجذوب گذشته افسانهای نیست، بلکه دقیقا روبهروی چنین نگاهی ایستاده است. او درباره نوع نگاه غربی به جهان شرق نوشته: «اینان سیهروزی ملل شرق را که به دست دولتهای استعمارجویشان فراهم آمده، از یاد میبرند و فراموش میکنند که شرق امروز دیگر شرق الف لیله نیست. شرق امروز نه بیابان قفر نویسندگان کلاسیک اروپاست و نه سرزمین دلانگیز هزار و یک شب، بلکه جهان سوم است با جمعیتی انبوه و هردم فزاینده که از استعمارزدگی و فقر و بینوایی سربر کشیده است و از گرسنگی و توسعهنیافتگی درد میکشد و رنج میبرد». ستاری البته به این موضوع هم اشاره میکند که نکتهجوییهای بسیاری از شرقشناسان غربی درباره این اثر قابل اعتناست،
بااینحال او معتقد است که ما نمیتوانیم صرفا به آثار متعدد غربیها درباره «هزار و یک شب» اکتفا کنیم و نیازمند این هستیم که خودمان هم درباره این قصهها تأمل کنیم، چراکه به اعتقاد او، «درست است که بعضی قصهها آکنده از ذوق تجملطلبی و عشرتجویی است و زندگی شهوتآلود آمیخته با فسق و گناه آن روزگاران را تصویر میکند؛ اما در ورای ظاهر ناتراش و زمخت این داستانها، حتی آنها که از ذوق لذتجویی و تمایل به بیقیدی و بیبندوباری و فسق و عیاشی رایج در بعضی محافل نیز لبریز است، برخی لطایف فرهنگی و تعلیمی شرقی نهفته است که ظاهرکردنشان البته خالی از فایده نیست».
توجه ستاری به «هزار و یک شب» از منظری دیگر هم قابل توجه است. «هزار و یک شب» اثری است که مردم عادی در آن حضور دارند و با توجه به غیاب مردم در ادبیات رسمی قدیم میتوان گفت قصههای این مجموعه عرصهای است که مردم عادی در بستر آن حرفهایشان را زدهاند. ستاری در پیشگفتار «افسون شهرزاد» به این نکته اشاره کرده و این قصهها را گنجینهای از «عرف و آداب و رسوم و عادات و عقاید و خلقیات مردم جوامع اسلامی در سرتاسر قرون میانه» دانسته است که در آنها «نکتههای آموزنده بسیار در باب زندگانی روزانه عامه و خاصه میتوان یافت، از بادهخواری و علاقه به آواز و موسیقی و ذوق عشرتجویی و تجملطلبی امرا و خلفایی که مال خلایق بیپناه را دلخواهانه خرج میکردند تا چارهگریهای تنگدستانی که در برابر آنمایه ثروت و تجمل که مایه ناز عدهای بود، از درد دنیا و ستم اغنیا، رنج میبردند». از این حیث به قول ستاری «هزار و یک شب» یکی از منابع عمده مطالعه و تحقیق فرهنگ مردم برای شناخت جزئیات حال و روزگار عوام و خواص آن روزگاران است. شناخت فرهنگ مردم یکی از انگیزهها و اهداف ستاری برای تألیف «افسون شهرزاد» بوده است. انگیزه دیگر ستاری برای کار روی
«هزار و یک شب»، چیزی است که در عنوان پژوهش او هم دیده میشود: «شگرفی کار زنی چون شهرزاد» و پیروزیاش در بیدادستیزی: «...و اما از همه اینها مهمتر نقش قهرمان زن، شهرزاد هوشیار سخندان مهربان است که به سحر بیان، یعنی به نیروی خود و تدبیر، شهریاری خونریز و خودسر و خویشتنکام و دشمنخو و ستیزهجو را اگر از میان برنمیدارد، آدم میکند، یعنی از او که در آغاز مظهر کامل غرایز بهیمی است، به فرجام انسانی میسازد بهرهمند از موهبت خودآگاهی و فرهنگ. شهرزاد در انجامدادن این مهم آنقدر قدرت و فروغ دارد و چنان شایستگیای از خود نشان میدهد که گویی از مقام فرد به مرتبه ربالنوع و صورت مثالی ارتقا مییابد و همچون قهرمانی بشری که دارای حیات ابدی است، یعنی از حیات فردی رسته و به وصال حیات نوعی و ملکوتی رسیده است، جلوه میکند. از این جهت قصه شهرزاد، نمایش چیرگی عشق و ایمان بر نفرت و تقدیر کور و هیچ و پوچ پنداشتن جهان و نیستانگاری است و داستان پویایی عشق و سببسازی ایمان و ایستایی و سترونی بیخبری از عشق و بیایمانی و نیز روشنگر غلبه هماهنگی و تعادل وجود بر نفاق و شقاق و ناموزونی. زیرا رسالت شهرزاد، به اعتباری،
آشتیدادن آدمی با خود یا ایجاد توازن میان دو قطب متضاد روان آدمی، قهر و لطف، درشتی و نرمی و هماهنگکردن خویشتن دوگانه و نابسامان انسان رنجور و دردمند از خود بیگانه است، تاآنجاکه گویی او خود مظهر پیوند ناگسستنی میان نرینه و مادینه، جان و جانان، مجاز و حقیقت، عشق جسمانی و عشق روحانی است. در واقع هم اساس کتاب بر مکر زنان و کینخواهی مردان نهان شده، اما سرانجام شهرزاد آن دو را در مدینه عشق پاک با یکدیگر آشتی میدهد».
«افسون شهرزاد» کتابی است در شش فصل که وجوه مختلف اثر در آن بررسی شده و بهواقع این یکی از مهمترین پژوهشهایی است که درباره «هزار و یک شب» صورت گرفته است. در بخشی از فصل سوم کتاب با عنوان «سر توفیق شهرزاد» میخوانیم: «اما در یک شب، ره صدساله نتوان رفت، باید تدبیری اندیشید، مگر یک شب به درازا کشد و تا هزار و یک شب بپاید. هیچ مال بهتر از عقل نیست و هیچ عقل بهتر از تدبیر نیست... چه نیرنگی بهتر از اینکه چون پیش شهریار درآمد، از ملک بخواهد که دینارزاد را بخواند و چون دینارزاد بار یافت، از شهرزاد تمنای حدیث کند و شهرزاد حدیثی بگوید... شاید بدان سبب که از هلاک برهد، مگر نه اینست که ملک به شنودن حکایات رغبتی تمام دارد؟ و اگر این نیرنگ بیرنگ ماند، شهرزاد خواهد گفت که آبستن است و زن آبستن را نشاید کشت! زنانی که تاکنون به جبر و عنف و شاید هم به امید دلباختگی و شیدایی شهریار سختگیر و کینهکش، تن به همسری وی دادند، چون از تدبیر و چارهجویی بهرهای نداشتند، جان بر سر نادانی خویش گذاشتند، اما او دیرکشیدن زمان را وقعی نخواهد نهاد و فرصت نگاه خواهد داشت تا نبردی را که در روشنی مطلق و خرد آغاز کرده، پیروزمندانه به پایان
برد. دل رهین تمناست و جان اسیر سودا، پای میرود و دل بازپس میآید. شهرزاد در اندیشه آنست که نیروی سرکش و ویرانگر شهریار را درهم شکند، قصهگویی دستآویزی بیش نیست. با وجود این دلی پربیم دارد و آن بیم دل، پای او را از این کار بازمیدارد».