|

جامعه علیه روان مردم

این روزها اگر از یک ایرانی بپرسی «چرا مضطربی؟»، احتمالا باید قبلش یک لیوان آب بیاوری و روی کاناپه راحت بنشینی. اقتصاد نوسانی، گرانی بنزین، صف‌های طولانی، هوای خاکستری، اخبار ریز و درشت سقوط‌ها و آینده‌ای که بیشتر شبیه مه غلیظ است تا افق روشن.

جامعه  علیه روان مردم

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

پگاه پاکزاد

 

این روزها اگر از یک ایرانی بپرسی «چرا مضطربی؟»، احتمالا باید قبلش یک لیوان آب بیاوری و روی کاناپه راحت بنشینی.

اقتصاد نوسانی، گرانی بنزین، صف‌های طولانی، هوای خاکستری، اخبار ریز و درشت سقوط‌ها و آینده‌ای که بیشتر شبیه مه غلیظ است تا افق روشن. در چنین زیست‌ جهانی، عجیب این نیست که مردم مضطرب‌اند! عجیب این است که چطور هنوز کار، درس، عاشقی و زندگی می‌کنند. اما یک سؤال جدی: چه اضطرابی طبیعی است و کِی باید نگران شویم؟

‌ اضطراب طبیعی

از نگاه روان‌شناسی اجتماعی، وقتی ساختارهای اجتماعی-اقتصادی دائما سیگنال تهدید می‌فرستند، بدن و ذهن ما روی «حالت آماده‌باش» می‌ماند. اینها اضطراب‌های طبیعی‌اند‌: نگرانی درباره پول، حتی وقتی همه‌چیز مرتب است. دل‌گرفتگی صبح‌ها وقتی باید از خانه بزنی بیرون و هوا خودش افسردگی‌زاست! بی‌حوصلگی، خستگی مزمن و فکرکردن زیاد به آینده. واکنش سریع به اخبار (خوب یا بد). احساس بی‌قدرتی در برابر تصمیماتی که زندگی‌ات را تکان می‌دهند ولی فرد و در آنها نقشی ندارد. اینها «مشکل فرد» نیستند، بازتاب یک جامعه پراسترس‌اند! تشخیص مهم این است که این نوع اضطراب، با کمی مهربانی با خود، حمایت اجتماعی و ساختن روتین‌های کوچک، معمولا قابل مدیریت است.

‌ اضطراب نگران‌کننده

وقتی اضطراب از «محصول شرایط» تبدیل می‌شود به «اختلال در کارکرد»، دیگر طبیعی نیست: بی‌خوابی شدید یا کابوس‌های مداوم، حملات پانیک، فکرهای فاجعه‌سازی دائمی («همه چی تموم شد»)، جداشدن از اجتماع، کناره‌گیری شدید، ناتوانی در انجام کارهای روزمره، حس بی‌ارزشی شدید یا شرم اجتماعی و خشم‌های ناگهانی یا انفجاری.

اینجا اضطراب تبدیل به یک چرخه بیمارگونه می‌شود: فشار اجتماعی‌، اضطراب شدید‌، ناتوانی و فشار بیشتر.

این همان نقطه‌ای است که روان‌شناسی اجتماعی هشدار می‌دهد: جامعه دارد تاب‌آوری روانی مردمش را از دست می‌دهد. مسئله فقط «فرد» نیست؛ ساختار هم مسئول است. ما اغلب تلاش می‌کنیم مثل آدم‌هایی باشیم که وسط زلزله هفت‌ریشتری ایستاده‌اند و می‌گویند: «نکنه مشکل از من باشه؟ چرا تمرکز ندارم؟»‌. وقتی ساختار اقتصادی ناپایدار است، آینده مبهم است و حتی هوا هم علیه تو است، روانت بیش از حد تحمل کرده است. این اضطراب‌ها «طبیعی» نیستند اما «قابل فهم» و قابل درمان هستند. حالا چه می‌شود کرد؟

‌راهکارهای دم‌دستی ولی علمی

۱. ذهن رو تعمیر کن، نه جامعه رو (فعلا)

ما فعلا وزیر اقتصاد نیستیم. تنها حوزه کنترل‌پذیرمان، روان خودمان است. یک روتین کوچک و ثابت (۱۰ دقیقه ورزش، پنج دقیقه نوشتن، سه دقیقه تنفس) اثرش واقعی و مبتنی بر پژوهش است.

۲. اطلاعاتت را جیره‌بندی کن

مصرف خبری در ایران باید مثل مصرف قند باشد: کم، کنترل‌شده و با آگاهی. اخبار بیش ‌از حد = اضطراب بیش ‌از حد.

۳. حمایت اجتماعی یعنی زره روانی

یک نفر، فقط یک نفر که بتوانی حرف بزنی.

یک پیام، یک تماس، یک قدم بلند از تنهایی.

۴. بدنت را جدی بگیر. خواب، حرکت، تغذیه؛ سه پایه‌ای که جامعه نمی‌تواند برایت درست کند، اما تو می‌توانی.

بدن آرام = ذهن قابل مدیریت‌تر.

۵. مرزبندی با ترس جمعی ترس مسری است. آگاهی، تنفس، فاصله‌گرفتن از جمع‌هایی که فقط فاجعه تعریف می‌کنند، یک مداخله روان‌شناختی واقعی است.

۶. اگر نشانه‌های هشدار داری، مشاوره حق توست، نه ضعف! وقتی اضطراب کارکرد روزمره را مختل می‌کند، مراجعه به متخصص یک انتخاب عاقلانه است. این جامعه به حد کافی‌ آسیب زده، تو لازم نیست خودت را اضافه مجازات کنی. در این وضعیت، انتظار اینکه مردم «آرام بمانند» شبیه این است که از کسی بخواهی وسط توفان، موهایش را با سشوار صاف نگه دارد. اضطراب طبیعی است، اما فرسودگی نه. ترس قابل فهم است، اما درمان‌ناپذیر نیست. روان ما شاید خسته باشد، اما هنوز ایستاده و همین خودش یک معجزه اجتماعی است!

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.