«یوهان سباستین باخ» اعتلابخش موسیقی کلیسایی

حمید فرید: صدای موسیقی آرام و دلنواز؛ قسمتی از آلبوم «انجیل به روایت متی» اثری ماندگار از «یوهان سباستین باخ» در حال پخش بود. با خودم گفتم که این زبان مشترک چه پل ارتباطی قوی و تأثیرگذاری است بین فرهنگها که بدون نیاز به هیچ آموزشی درکش میکنیم. این قدرتِ زبان مشترک است، گویی نسبتها نیز مشترک میشود. هرچند، موسیقی غربی یک موسیقی تعقلی، منطقی و برونگراست و موسیقی ایرانی دقیقا مغایر چنین شاکلهای شکل میگیرد و پدید میآید. برای تبیین، ابعاد تعقلی و منطقی موسیقی غربی دارای وسعت عمودی است و موسیقی ایرانی دارای وسعتی افقی است. نمیدانم این روش صحیح است که گوهر موسیقی خود را برای تغییردادن عیارش بر سنگ موسیقی دیگر ممالک بزنیم! شاید بهتر باشد هرکدام را در جای خود دید و به آن پرداخت. در این امر شکی نیست که موسیقی محصول و زاییده نوع انسان و تفکر اوست: چون که بیرنگی اسیر رنگ شد/ موسیی با موسیی در جنگ شد. تفکری که پرداختن به نوع آن نیز گاهی با چالش روبهروست. در تاریخ موسیقی غرب کمتر کسی را میتوان یافت که از نظر اهمیت و تأثیرگذاری، همسنگ و همشأن «یوهان سباستین باخ» باشد. او درعینحال، یکی از پرکارترین موسیقیدانان تاریخ موسیقی نیز هست که آثار فراوانی در فرمهای گوناگون موسیقی از او برجای مانده است. «یوهان سباستین باخ» با خلق فرمهای نو در موسیقی دوره خود توانست بیان دیگری از این هنر را در عصر «باروک» معرفی کند. باخ را به عبارتی بنیانگذار موسیقی علمی میدانند که نظم ریاضی پیچیدهای بر آثار او حاکم است و پیچیدگیهای تکنیکی آثار او به موسیقیاش جنبهای منحصربهفرد میبخشند. باید اعتراف کرد که موسیقی کلاسیک بدون او رنگی به خود ندارد. سالها قبل در مصاحبهای از استاد پرویز مشکاتیان در مورد یکی از آثار باخ چنین بیان شده بود: «من در «توکاتا و فوگ» یک چیز خاصی میبینم که انگار باخ در آن زمان داشته کُرات را میآفریده و دیگر نه برایم سازها مهم است و نه موسیقی و نه شخص باخ؛ بلکه کل آن را به صورت یک حجم میبینم». این تصویرسازی زیبا را میتوان در بیشتر آثار باخ مشاهده کرد. موسیقی باخ تو را به دورها میبرد و در وجودت زایشی دیگر میکند. او استاد هارمونی و کنترپوان است و فرمهای موسیقی زمان خود را نیز تکاملی نو میبخشد. در شکلبخشیدن به سبک شخصی خود از منابع موسیقایی سه سرزمین مختلف بهره گرفته است. او کنسرتوهای ایتالیایی و رقصهای فرانسوی را مانند موسیقی کلیسایی وطنش، آلمان، با تأملی پُرشور مطالعه کرده و هارمونیهای پیچیده و دیسونانت را با تخیلی سرشارتر از دیگر معاصرانش به کار گرفته است. آثارش نمایانگر استادی مبهوتکننده او در هارمونی و کنترپوان است و امروزه بهعنوان سرمشق هنرجویان موسیقی به کار میرود. باخ شخصی دیندار بود و هدف زندگی خود را آفرینش موسیقی برای جلال خدا میدانست. در نتیجه، بخش اعظم آثار او مذهبی بوده و حتی دیگر آثار او که صرفا آثار ارکستری و سازی هستند، عمیقا رنگوبوی مذهبی دارند و فضای روحانی خاصی بر آنها حاکم است. به عبارتی باخ را میتوان بهکمالرساننده و اعتلابخش موسیقی کلیسایی پروتستان نیز دانست. موسیقی یکی از انتزاعیترین هنرهاست که در وهله اول با احساسات انسان سروکار دارد و باخ هنر استفاده از این ابزار را، در پدیدآوردن فضاهایی که بیشترین تأثیر روحانی را در انسان پدید میآورد، میداند. نکتهای آشکار در موسیقی باخ وجود دارد و آن اینکه او بر اساس درک خود از اهمیت احساسات در زندگی روحانی و از سوی دیگر نقش موسیقی در برانگیختن این احساسات، تمام تلاش خود را میکند تا با موسیقی خود متعالیترین عواطف بشری را نسبت به خدا در انسان برانگیزد و از همه فرمهای موسیقی استفاده میکند تا این هدف را محقق کند. در بیشتر آثارش، موضوع مرگ و دلنبستن به این جهان و امید به جهان آینده و ابدیتی است که خدا برای بندگانش تدارک دیده، به ابزاری برای بیان این احساسات در مورد خدا تبدیل میشود. در این موسیقی، باخ نهتنها در پی آن است تا حقایق ایمان کیش خود را بیان کند، بلکه میخواهد عواطف متناسب با این حقایق و شور متأثر از عظمت وجود خدا را در انسان برانگیزد و با درک ظرافتها و ظرفیتهای بینهایت هنر موسیقی در پی آن است تا موسیقی در خدمت بیان و نیز برانگیختن این مهم باشد. آهنگهای باخ تجلیگاه عواطف گوناگون بشری است که در بیان موسیقایی او تعالی و پالایش مییابد. اگر موسیقی «بتهوون» تجسم تعارضات و تنشهای بزرگ روح بشری و تسلیمناپذیری آن در برابر سرنوشت است و اگر موسیقی «موتزارت» تجسم سرخوشی کودکی ازدسترفتهمان است که آرزوی باززیستنش را داریم، موسیقی «باخ» عرصه جلوهنمایی جلال خدا و ساحت متعالی بیان حقایق ایمان مسیحی در قالب موسیقایی است. لطافت قوی موسیقی باخ و گستردگی حاصل هنرش، او را بهعنوان یکی از بزرگترین آهنگسازان غرب در سنت تنال مشهور کرده است. با توجه به عمق معنایی، قوت فنی و زیبایی هنرمندانه، آثاری مانند کنسرتوهای براندنبورگ، سوئیتها و پارتیتاها برای ساز کلاویهای، مس در سی مینور، پاسیون به روایت متای قدیس، پیشکش موسیقایی، هنر فوگ و تعداد فراوانی کانتات را که دوهزار و 200 تا از آنها برجامانده است میتوان نام برد.
حمید فرید: صدای موسیقی آرام و دلنواز؛ قسمتی از آلبوم «انجیل به روایت متی» اثری ماندگار از «یوهان سباستین باخ» در حال پخش بود. با خودم گفتم که این زبان مشترک چه پل ارتباطی قوی و تأثیرگذاری است بین فرهنگها که بدون نیاز به هیچ آموزشی درکش میکنیم. این قدرتِ زبان مشترک است، گویی نسبتها نیز مشترک میشود. هرچند، موسیقی غربی یک موسیقی تعقلی، منطقی و برونگراست و موسیقی ایرانی دقیقا مغایر چنین شاکلهای شکل میگیرد و پدید میآید. برای تبیین، ابعاد تعقلی و منطقی موسیقی غربی دارای وسعت عمودی است و موسیقی ایرانی دارای وسعتی افقی است. نمیدانم این روش صحیح است که گوهر موسیقی خود را برای تغییردادن عیارش بر سنگ موسیقی دیگر ممالک بزنیم! شاید بهتر باشد هرکدام را در جای خود دید و به آن پرداخت. در این امر شکی نیست که موسیقی محصول و زاییده نوع انسان و تفکر اوست: چون که بیرنگی اسیر رنگ شد/ موسیی با موسیی در جنگ شد. تفکری که پرداختن به نوع آن نیز گاهی با چالش روبهروست. در تاریخ موسیقی غرب کمتر کسی را میتوان یافت که از نظر اهمیت و تأثیرگذاری، همسنگ و همشأن «یوهان سباستین باخ» باشد. او درعینحال، یکی از پرکارترین موسیقیدانان تاریخ موسیقی نیز هست که آثار فراوانی در فرمهای گوناگون موسیقی از او برجای مانده است. «یوهان سباستین باخ» با خلق فرمهای نو در موسیقی دوره خود توانست بیان دیگری از این هنر را در عصر «باروک» معرفی کند. باخ را به عبارتی بنیانگذار موسیقی علمی میدانند که نظم ریاضی پیچیدهای بر آثار او حاکم است و پیچیدگیهای تکنیکی آثار او به موسیقیاش جنبهای منحصربهفرد میبخشند. باید اعتراف کرد که موسیقی کلاسیک بدون او رنگی به خود ندارد. سالها قبل در مصاحبهای از استاد پرویز مشکاتیان در مورد یکی از آثار باخ چنین بیان شده بود: «من در «توکاتا و فوگ» یک چیز خاصی میبینم که انگار باخ در آن زمان داشته کُرات را میآفریده و دیگر نه برایم سازها مهم است و نه موسیقی و نه شخص باخ؛ بلکه کل آن را به صورت یک حجم میبینم». این تصویرسازی زیبا را میتوان در بیشتر آثار باخ مشاهده کرد. موسیقی باخ تو را به دورها میبرد و در وجودت زایشی دیگر میکند. او استاد هارمونی و کنترپوان است و فرمهای موسیقی زمان خود را نیز تکاملی نو میبخشد. در شکلبخشیدن به سبک شخصی خود از منابع موسیقایی سه سرزمین مختلف بهره گرفته است. او کنسرتوهای ایتالیایی و رقصهای فرانسوی را مانند موسیقی کلیسایی وطنش، آلمان، با تأملی پُرشور مطالعه کرده و هارمونیهای پیچیده و دیسونانت را با تخیلی سرشارتر از دیگر معاصرانش به کار گرفته است. آثارش نمایانگر استادی مبهوتکننده او در هارمونی و کنترپوان است و امروزه بهعنوان سرمشق هنرجویان موسیقی به کار میرود. باخ شخصی دیندار بود و هدف زندگی خود را آفرینش موسیقی برای جلال خدا میدانست. در نتیجه، بخش اعظم آثار او مذهبی بوده و حتی دیگر آثار او که صرفا آثار ارکستری و سازی هستند، عمیقا رنگوبوی مذهبی دارند و فضای روحانی خاصی بر آنها حاکم است. به عبارتی باخ را میتوان بهکمالرساننده و اعتلابخش موسیقی کلیسایی پروتستان نیز دانست. موسیقی یکی از انتزاعیترین هنرهاست که در وهله اول با احساسات انسان سروکار دارد و باخ هنر استفاده از این ابزار را، در پدیدآوردن فضاهایی که بیشترین تأثیر روحانی را در انسان پدید میآورد، میداند. نکتهای آشکار در موسیقی باخ وجود دارد و آن اینکه او بر اساس درک خود از اهمیت احساسات در زندگی روحانی و از سوی دیگر نقش موسیقی در برانگیختن این احساسات، تمام تلاش خود را میکند تا با موسیقی خود متعالیترین عواطف بشری را نسبت به خدا در انسان برانگیزد و از همه فرمهای موسیقی استفاده میکند تا این هدف را محقق کند. در بیشتر آثارش، موضوع مرگ و دلنبستن به این جهان و امید به جهان آینده و ابدیتی است که خدا برای بندگانش تدارک دیده، به ابزاری برای بیان این احساسات در مورد خدا تبدیل میشود. در این موسیقی، باخ نهتنها در پی آن است تا حقایق ایمان کیش خود را بیان کند، بلکه میخواهد عواطف متناسب با این حقایق و شور متأثر از عظمت وجود خدا را در انسان برانگیزد و با درک ظرافتها و ظرفیتهای بینهایت هنر موسیقی در پی آن است تا موسیقی در خدمت بیان و نیز برانگیختن این مهم باشد. آهنگهای باخ تجلیگاه عواطف گوناگون بشری است که در بیان موسیقایی او تعالی و پالایش مییابد. اگر موسیقی «بتهوون» تجسم تعارضات و تنشهای بزرگ روح بشری و تسلیمناپذیری آن در برابر سرنوشت است و اگر موسیقی «موتزارت» تجسم سرخوشی کودکی ازدسترفتهمان است که آرزوی باززیستنش را داریم، موسیقی «باخ» عرصه جلوهنمایی جلال خدا و ساحت متعالی بیان حقایق ایمان مسیحی در قالب موسیقایی است. لطافت قوی موسیقی باخ و گستردگی حاصل هنرش، او را بهعنوان یکی از بزرگترین آهنگسازان غرب در سنت تنال مشهور کرده است. با توجه به عمق معنایی، قوت فنی و زیبایی هنرمندانه، آثاری مانند کنسرتوهای براندنبورگ، سوئیتها و پارتیتاها برای ساز کلاویهای، مس در سی مینور، پاسیون به روایت متای قدیس، پیشکش موسیقایی، هنر فوگ و تعداد فراوانی کانتات را که دوهزار و 200 تا از آنها برجامانده است میتوان نام برد.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.