شکلهای زندگی: درباره رمان «بینوایان»، اثر فناناپذیر ویکتور هوگو
درک یک پایان
در دایرهالمعارف بریتانیا جلوی اسم فرانسوا ژان ویدوک (1775-1857) سه کلمه نوشته شده است adventurer and detective، ماجراجو و کارآگاه. البته او خود را نویسنده و حقوقدان نیز معرفی میکرد، اما در ابتدا تبهکاری بیش نبود.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
نادر شهریوری (صدقی)
در دایرهالمعارف بریتانیا جلوی اسم فرانسوا ژان ویدوک (1775-1857) سه کلمه نوشته شده است adventurer and detective، ماجراجو و کارآگاه. البته او خود را نویسنده و حقوقدان نیز معرفی میکرد، اما در ابتدا تبهکاری بیش نبود. او تبهکاری را از سنین بسیار کم آغاز کرد، اول دزدی خردهپا بود، سپس ملوان شد، در ارتش ناپلئون جنگید، مردی را که نامزدش را از راه به در کرده بود کشت، به زندان افتاد و از آنجا گریخت، باز به زندان افتاد و سپس چنان که گفته میشود بعد از چهار سال از زندان آزاد شد و با اسمی مستعار در پاریس به فروش پوشاک مشغول شد.
در این کار استعداد چندانی نداشت اما آن پوششی بود برای خبرچینی. بهخصوص آنکه در این کار خبره بود، زیرا از نوجوانی با جنایتکاران محشور بود. این ماجرا به 1809 برمیگردد. برای این کار ویدوک خود را به شکل و شمایل تبهکاران درمیآورد و به محل زندگی و اجتماع آنها رفتوآمد میکند و در همه این موارد سعی میکند از برنامههای آنان آگاه شود و دریابد که چه اقداماتی پیشرو دارند. ویدوک بهتدریج کار خود را گسترش میدهد و شبکهای از تبهکاران حرفهای را رهبری میکند و آنها را تحت نظر پلیس قرار میدهد. ویدوک بر این بارو بود که مبارزه علیه تبهکاری فقط به وسیله خود تبهکاران موفق خواهد بود؛ به این ترتیب او توانست همه تبهکاران را اطراف خود جمعوجور کند و در لحظات نهایی که تبهکاران به انتظار نتایج برنامههای تدارکدیده خود بودند، آنها را به پلیس معرفی کند. بدینسان بر اثر سازماندهیهای پیدرپی ویدوک، زندانهای پاریس مملو از تبهکاران و مجرمین گردید. بسیاری بر این باورند که تنها خدماتی اینچنین میتوانست ویدوک را از حبس و گیوتین نجات دهد و بعضی دیگر میگویند که او بهراستی درصدد جبران گذشته خود بود. در هر صورت ویدوک در پی چنین سرویسدهی به بالاترین مقام امنیتی در پاریس و سپس فرانسه رسید. او اولین پلیس جنایی را به سبک و سیاق مدرن نهتنها در فرانسه بلکه در اروپا پیریزی کرد و در حلقه معدود و تنگ الیگارشی حاکم بر فرانسه قرار گرفت، تا بدان حد که بسیاری از اشراف، سرمایهگذاران و حتی دولتها میکوشیدند از وی راهنمایی بگیرند بیآنکه از گذشته پرفرازونشیب وی اطلاعی داشته باشند.
ویدوک صرفا الهامبخش دولت فرانسه و الیگارشی حاکم بر فرانسه نبود، بلکه همزمان مورد توجه رماننویسان فرانسه نیز قرار گرفت. بسیاری از رماننویسان قرن نوزدهم فرانسه مانند بالزاک و ویکتور هوگو طرح مهمترین شخصیتهای داستانی خود را با الهام از زندگی ویدوک پیریزی کردند. «وترنِ» ضدقهرمان رمان «باباگوریو» نمونهای از زندگی تبهکارانه است و همینطور رمانهای «کلود ولگرد» و «آخرین روز یک محکوم» و بهخصوص رمان «بینوایان» متأثر از شخصیت ویدوک نگاشته شده است. درباره رمان «بینوایان» عدهای سالهای زندان و فرارهای مکرر «ژان والژان» را به سالهای آغازین زندگی ویدوک ربط میدهند و بسیاری دوران ریاست ویدوک بر رأس پلیس فرانسه را الهامبخش هوگو برای ارائه «بازرس ژاورِ» مشهور در «بینوایان» تلقی میکنند. به نظر میرسد لااقل نیمه دوم زندگی ویدوک، آنگاه که همهکاره امور جنایی-امنیتی پلیس پاریس میشود، شباهت بیشتری با ضد قهرمانی به نام بازرس ژاور داشته باشد، زیرا ویدوک نیز با ندامت از گذشته خویش در مقام پلیس همچون ژاور نمونه مجسم از اجرای دقیق قانون یا به تعبیر بودلر «مجری عدالتی خشک» بود که هرگز شرایط مخففه را درنمییافت و جستوجو و تفتیش را تا نهایت آن پی میگرفت. جهان از نظر این دو مقام امنیتی ساده و منطقی میآمد؛ خطی معین و غیرقابل تغییر قانون و ضد قانون را از هم سوا کرده بود. در واقع جهان با تمام پیچیدگیهای آن از نظرشان المانهای ساده و سرراست بود؛ آنان با نگاهی سخت واقعبینانه و البته پراگماتیستی که در سرشت هر دستگاه پلیسی است، جهان خود را بر دوگانه سیاه و سفید مستقر میکردند. در حقیقت جهان آنها واجد دوتاییهای معلوم بود: قانون/غیرقانون، مجرم/غیرمجرم، پلیس/متهم... و جز این زندگی دیگری نداشتند و جز این چیز دیگری را زندگی نمیدانستند.
با این حال و بهرغم شباهتهای زیادی که میان ژاور و ویدوک وجود دارد، این دو کاراکتر از جهاتی مهم با یکدیگر تفاوت پیدا میکنند. ویدوک در دستگاه پلیس هضم میشود و از مزایای موقعیت خود بهرهمند میشود، در حالی که ژاور در مواجهه با اتفاقاتی که نمیتوانست تصوری از آن داشته باشد، در مسیر سرنوشتی دیگر قرار میگیرد. آنچه ژاور را سخت تحت تأثیر قرار میدهد، رفتار و منش ژان والژان است که ژاور لحظهای از تعقیب و مراقبت او بهعنوان متهمی فراری دست برنمیدارد: ژاور بهعنوان جاسوس به کافهای میرود که محل تجمع شورشیان و آخرین سنگر آنان است، سنگری در آستانه سقوط درست در تیررس شلیک توپخانه پلیس مرکزی که چند ده متر آنطرفتر مستقر شده است و چنان که از شواهد برمیآید تا ساعاتی دیگر از سنگر و شورشیان هیچ اثری باقی نمیماند، بااینحال بازرس ژاور میخواهد شخصا در کافه حضور داشته باشد تا چیزی نادیده نماند.
تقدیر چنان است که در کافه شناسایی شده و لو میرود، اما هیچ خود را نمیبازد، وقتی به او میگویند به خاطر صرفهجویی در فشنگ ده دقیقه قبل از سقوط کامل سنگرها تیرباران میشود با تمسخر و طنزی تلخ میگوید: پس چرا با یک ضربه چاقو کار را تمام نمیکنید؟ ژان والژان که اتفاقا در همان سنگر حضور دارد از نزدیک رفتار ژاور را تحت نظر دارد. چاقویی از جیبش درمیآورد، ژاور میگوید چاقو؟ حق با توست، چاقو بیشتر به تو میآید. ژان والژان چیزی نمیگوید. مهار طناب دست و پاهای او را میبرد و میگوید آزادی! ژاور با همه تسلطی که بر خود دارد جا میخورد، چیزی که ژاور تصورش را نمیکرد اکنون در حال رخدادن بود، مجرم سابقهدار و فراری، جان او را از مرگی هولناک نجات داده است. از آن پس ژان والژان چهرهای دیگر پیدا میکند، چیزی که ژاور به سادگی نمیتواند پیامدهای آن را هضم کند. «ژان والژان همچون باری بر دوشش سنگینی میکرد، حال همه چیزهای مسلمی که در تمام زندگی تکیهگاهش بود در مقابل این مرد فروریخته بود، گذشت ژان والژان او را از پا درآورده بود... . بااینحال احساس میکرد چیزی وحشتناک در روحش رسوخ میکند، ستایش یک محکوم، یک تبهکار نیکوکار، مهربان و بخشندهای که در مقابل بدی، نیکی میکرد، ژاور مجبور بود بپذیرد که چنین آدمی وجود دارد».1
آنچه ژاور را به جنون و سپس خودکشی میکشاند، تنشی است که میان قانون و اخلاق میبیند؛ تا پیش از این از نظرش اخلاق و قانون بر هم منطبق بودند و او همچون سلفش فرانسوا ویدوک میکوشید همه چیز را از قانون و ماده و تبصرههایی که حد و مرز تعیین میکرد، حلوفصل کند، اما گاه اتفاقاتی رخ میدهد که دیگر تحت پوشش قانون قرار نمیگیرد، گویی چیزی از درون سر برون میآورد که مرزهای قانون را درمینوردد. تا قبل از این ژاور در مسلمبودن قانون تردیدی به خود روا نمیداشت، اما اکنون درمییابد که قانون نیز ممکن است اشتباه کند. این بار وظیفه قانونی ژاور در برابر اخلاقی که از درون سر برآورده کم میآورد، صداقت ژاور و پاکباختگیاش در برابر قانون راهی جز خودکشی پیش پایش نمیگذارد، اگر جز این بود میتوانست استعفا دهد یا خود را مانند ویدوک بازنشسته کند و آژانس خصوصی جنایی تأسیس کند و مشاوره بدهد، اما تردید در قانون، قانونی که او مجری بیچونوچرایش بود، وی را به جنون میکشاند. یکی را مانند هملت تردید در عمل به مرز دیوانگی کشانده و یکی دیگر را تردید در قانون به خودکشی میکشاند.
جهان پلیسی، جهان سکولار و متشخصی است. منظور از جهان سکولار، جهانی عاری از هر باور پیشینی یا متافیزیک است. پلیس نه چیزی کم و نه چیزی اضافه و نه نیازی به شرایط مخففه دارد، پراگماتیسم حاکم بر آن همه چیز را تحتالشعاع خود قرار میدهد مگر آنکه مصلحت حکم کند تا کسی مانند ویدوک را به خدمت درآورد. این هر دو مأمور کارکشته جهان شخصی پلیسی را دریافته، با آن همراه بودند، اما آنچه ژاور درنمییافت چیزی اضافه بر فرمالیسم قانون بود. سؤال ژاور از صراحت برخوردار است؛ او از خود میپرسید چرا ژان والژان او را که کمر به نابودیاش بسته بود، نکشت؟ مگر در آن سنگر شورشیان به ژان والژان نگفته بود «بهتر است مرا میکشتید اما شما مرا زجر میدهید...». ژاور فراموش میکند که بعد از آن واقعه والژان را با لفظ مؤدبانه «شما» خطاب میکند. مسئله «وظیفه» لحظهای ژاور را به خود وانمیگذارد و باز از خود میپرسید «... آیا ژان والژان با زنده نگهداشتنش وظیفهاش را انجام داده بود؟ نه چیزی بیش از آن، آیا او هم با بخشیدن ژان والژان وظیفهاش را انجام داده بود؟ نه چیزی بیش از آن».2
حال که «وظیفه قانونی» ژاور در برابر «شفقت اخلاقی» ژان والژان کم آورده بود، دیگر زندگیکردن برایش معنا و مفهومی نداشت. طنز تلخ خودکشی ژاور آن است که او حتی در خودکشیاش نیز به سیاق سابق رفتار میکند؛ یعنی «شرایط مخففه» را درباره خود نیز لحاظ نمیکند. «ژاور کوتاهترین راه را به طرف رودخانه سن پیش گرفت و کمی بعد به جایی رسید که بین نتردام و پل شانژ بود. ملوانها از این نقطه سن وحشت داشتند. اینجا جریان تند و خطرناک آب چنان به پایههای پل هجوم میبرد که انگار میخواست آن را از جا بکند، به همین دلیل اگر کسی اینجا به آب میافتاد دیگر پیدایش نمیشد و حتی بهترین شناگرها هم غرق میشدند».3 در «بینوایان» همه چیز به خوشی پایان میپذیرد، حتی ضدقهرمان نیز عاقبتبهخیر میشود. آرزوی رمانتیکها همه آن است که تراژدی را از کل صحنه جهان محو سازند و موقعیتهای تراژیک را به صورتی غیرتراژیک حلوفصل کنند، آیا این کار ممکن است؟
1، 2، 3. «بینوایان» ویکتور هوگو، ترجمه محسن سلیمانی
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.