|

امپراتوری تأویل؛ واکنش به جای فهم

نقدی بر واکنش‌های تأویلی به طنز، فرهنگ و هنر در جامعه ایرانی

در ادامه مجموعه یادداشت‌هایی که به پدیده ذهن تأویلی در فرهنگ ایرانی می‌پردازند، این‌بار می‌خواهیم از منظر دیگری به موضوع نگاه کنیم: واکنش‌های روشنفکرانه‌ای که نه‌تنها به تقویت نگاه تأویلی دامن می‌زنند، بلکه خود در بطن همان فرهنگ تأویل‌محور شکل گرفته‌اند.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

امین شاهد، منتقد و پژوهشگر:  در ادامه مجموعه یادداشت‌هایی که به پدیده ذهن تأویلی در فرهنگ ایرانی می‌پردازند، این‌بار می‌خواهیم از منظر دیگری به موضوع نگاه کنیم: واکنش‌های روشنفکرانه‌ای که نه‌تنها به تقویت نگاه تأویلی دامن می‌زنند، بلکه خود در بطن همان فرهنگ تأویل‌محور شکل گرفته‌اند. اگر در یادداشت هشتم، از فضاهای نمایشی، کلاس‌های نقد و «صنعت استیتمنت» در هنرهای تجسمی گفتیم، اینجا قصد داریم به نمونه‌ای مشخص و عمومی‌تر نگاه کنیم که در روزهای اخیر واکنش‌های زیادی برانگیخته: ماجرای «امپراتور کوزکو».

زینب موسوی، طنزپرداز ایرانی که در شبکه‌های اجتماعی با نام «امپراتور کوزکو» شناخته می‌شود، در یکی از اجراهای خود با لحنی هجوآمیز به برخی ویژگی‌های شعر فردوسی و سبک روایت شاهنامه پرداخت. همین طنز، با وجود لحن غیرجدی و کنایه‌آمیزش، به سرعت تبدیل شد به جنجالی در سطح رسانه‌ها و فضای عمومی. عده‌ای او را به توهین به میراث ملی متهم کردند، برخی دیگر او را ابزار پروژه‌ای سیاسی دانستند و حتی کار به تهدید و احضار هم کشیده شد. اما جدا از درستی یا نادرستی خود اجرا، آنچه برای ما مهم است، نوع واکنش‌ها و نظام تأویل‌سازی‌ای‌ است که به‌سرعت بر آن سوار شد.

در نگاه اول، شاید تصور شود این واکنش‌ها از سوی نهادهای رسمی یا جریانات محافظه‌کار قابل پیش‌بینی‌ است، اما آنچه جالب است، رفتار بخشی از جامعه فرهنگی یا روشنفکرانه است که به ‌جای تحلیل موقعیت و نسبت آن با زمینه‌های اجتماعی، به تأویل‌هایی پناه بردند که بیش از آنکه توضیح‌دهنده باشند، هویت‌ساز و تدافعی‌اند.

مثلا برخی گفتند: «او آگاهانه به ریشه‌های فرهنگی حمله کرده»، یا: «این پروژه‌ای‌ است برای تخریب شاهنامه». درحالی‌که هیچ اشاره‌ای به بافت موقعیت اجرا، کارکرد طنز، یا زمینه تاریخی و اجتماعی آن نشد. حتی بخش‌هایی از جامعه هنری که مدعی نگاه تحلیلی‌اند، خود گرفتار همان مدل تفسیرگرای ذهن تأویلی بودند: بی‌توجه به موقعیت، بی‌اعتنا به زمینه و مسحور معناهای پنهان.

در واقع، ما با نوعی «ژست روشنفکرانه» مواجهیم که نه از دل تحلیل موقعیت، بلکه از دل پوزیشنی نمایشی شکل می‌گیرد: نوعی «در طرفِ معنا بودن». این ژست در بسیاری از نوشتارهای هنری، استیتمنت‌ها، نقدها و سخنرانی‌های هنری نیز قابل ردیابی‌ است؛ همان‌طور که در یادداشت‌های پیشین درباره‌اش نوشتیم.

در هنرهای تجسمی، این ژست به شکل عبارت‌های پیچیده، واژه‌های پرطمطراق و ترکیب‌های شبه‌فلسفی ظاهر می‌شود که هدفشان نه شفاف‌سازی، بلکه ایجاد حس «عمقِ فرضی» است. در حوزه عمومی نیز چنین ژستی در قالب واکنش‌هایی ظاهر می‌شود که بیش از آنکه مبتنی بر تحلیل باشند، مبتنی‌اند بر حفظ یک نقش اجتماعی: روشنفکر بودن و در عین حال انکار آن. در واکنش‌ها به ماجرای کوزکو نیز به‌جای گفت‌وگو درباره مرز طنز و توهین، نقش فرهنگ در سیاست، یا موقعیت اجتماعی طنزپرداز، بیشتر نوعی از موضع‌گیری هویتی غالب بود: «ما در جبهه دفاع از ارزش‌ها هستیم» یا «ما منتقد سیاست‌های رسمی‌ایم». این دوگانه‌سازی‌ها نه از عقل انتقادی، بلکه از ذهن تأویلی برمی‌آیند؛ ذهنی که میان وضعیت و روایت، همیشه روایت را انتخاب می‌کند. با این توضیح، شاید زمان آن رسیده که به‌ جای تأویل‌کردن هر رویداد به یک داستان هویتی، تلاش کنیم موقعیت‌ها را در زمینه خود ببینیم. ژست روشنفکرانه، وقتی خطرناک می‌شود که خود را به جای تحلیل جا می‌زند؛ وقتی نقد را با تفسیر جایگزین می‌کند، و نقش را جایگزین مسئولیت.

در پایان، آنچه در این یادداشت به‌وضوح دیده می‌شود، تداوم همان پدیداری‌ است که در یادداشت هشتم طرح شد: تأویل‌گرایی نه به‌عنوان ابزار فهم، بلکه به‌عنوان پوشش گمراه‌کننده‌ای برای خودنمایی روشنفکرانه. اگر بخواهیم از ذهن تأویلی به ذهن تحلیلی برسیم، یکی از گام‌های نخست، عبور از این ژست‌هاست، چه در فضای هنر، چه در رسانه، و چه در مواجهه با یک طنز ساده.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.