این یک نقد نیست
«تاریخ به ما میآموزد که کسی از تاریخ چیزی نیاموخته است». هگل


به گزارش گروه رسانهای شرق،
جاوید رمضانی
«تاریخ به ما میآموزد که کسی از تاریخ چیزی نیاموخته است». هگل
ما در روزگار دشواری به سر میبریم. کشوری گرفتار بحرانهای چندگانه: هجوم بیرونی، طبل جنگ، سوگ جمعی، کسری بودجهای مهیب، بحران زیستمحیطی، بیآبی، بیبرقی، تورم افسارگسیخته. در این شرایط، گمان میرفت انتصاب مدیری زن بر رأس اداره هنرهای تجسمی وزارت ارشاد و سپس مدیریت موزه هنرهای معاصر تهران نویدبخش تحرکی تازه و نگاهی متفاوت باشد؛ نشانی از شکستن ساختارهای مردسالارانه و گشایش روزنهای برای مشارکت بیشتر زنان در عرصه مدیریت فرهنگی.
انتخاب موضوع نمایشگاهی با محوریت زنان نیز در ظاهر گامی امیدبخش بود. اما افسوس که این رویداد، در بستر اجتماعی-سیاسی ملتهب، به جای آنکه زمینهساز گفتوگوی سازنده شود، به حرکتی سطحی، عجولانه و فاقد عمق کیوریتوریال بدل شد.
نمایشگاه «به گزارش زنان» با شتابی غیرحرفهای و در حالی برگزار شد که کیوریتورها، بیاعتنا به بافت اجتماعی و حساسیتهای زمانه، پروژهای را پیش بردند که نهتنها امکان گفتوگو را فراهم نکرد، بلکه خود بدل به موضوع مناقشه شد. برخی از هنرمندان زن که فقط سه روز برای تحویل اثر زمان داشتند، بهشدت معترض بودند و این اعتراضها به جای شنیدهشدن، با مواضع تدافعی و گاه توهینآمیز از سوی برگزارکنندگان در فضای مجازی مواجه شد.
نقد اصلی من نه به نیت افراد، بلکه به ناتوانی ساختاری و محتوایی در درک لحظه اجتماعی است. در شرایطی که هنرمندان جوان برای تأمین کرایه تاکسی خود درماندهاند، هزینههای سنگین برای نمایشگاه با چند پوستر و چیدمانی بیرمق، نهتنها بیفایده، بلکه ضدانگیزشی است. چه میشد اگر بخشی از بودجه صرف خرید آثار ۲۰۰ هنرمند جوان میشد؟ این حمایت مستقیم میتوانست به تغییر واقعی در زندگی آنان بینجامد و اعتباری ماندگار برای برگزارکنندگان بیافریند.
چه میشود که پروژهای با هزینه میلیاردی، نه هویت بصری مقبولی دارد، نه استقبالی از سوی مردم؟ چرا درِ گفتوگو بسته میماند؟ چرا نقد را با دشمنی یکی میگیریم؟
اینها پیشنهادها و پرسشهایی است که باید شنیده شوند.
آیا نمیتوان طراحی گرافیکی نمایشگاه را در انجمن طراحان گرافیک ایران به رأی گذاشت و بازخورد شفاف گرفت؟
آیا نمیتوان مقایسهای دقیق بین آثار امروز هنرمندان حاضر و آثار قبلی آنان کرد تا سیر تحول هنریشان سنجیده شود؟
چرا اجازه پژوهشهای تطبیقی و جامعهشناختی در چنین نمایشگاهی داده نمیشود؟
چند نفر با اتکا به نمایش زنان اقامت اروپا گرفتند؟ چه کسانی از این پروژه منتفع شدند؟
آیا کیوریتورها خود را در برابر این پرسشها پاسخگو میدانند؟
من، بهعنوان منتقد و ناظر قدیمی حوزه هنرهای تجسمی، هیچ تعارض منافع، دریافت مالی یا حضور اجرائی در این رویداد نداشتهام. آنچه نوشتم، حاصل دغدغه، خیرخواهی و درخواست برخی هنرمندان بود. وقتی سخنی درست و مستدل است، حتی اگر از دهان مخالف شما بیرون آید، باید شنیده شود.
نمیتوان در میان بمباران تهران، هنرمندی را نادیده گرفت که در شب افتتاحیهاش، در ویرانههای خانه خواهرش دنبال پیکر فرزندان او میشود.
کیوریتوری صرفا چیدن تابلوها در قاب و دیوار نیست. کیوریتور کسی است که زمینهها را میفهمد، صداها را میشنود، از گسلهای اجتماعی نمیترسد، بلکه آنها را به بستری برای آگاهی بدل میکند.
امروز زمان، زمان گزینشهای دشوار و تصمیمهای مهم است. تاریخ، ما را از آزمون پسماندگی و سطحینگری معاف نمیکند. مدیران موزه باید دایره مشاوران خود را گسترش دهند. از دایره منافع کوتاهمدت و روابط سطحی عبور کنند. دوران بحران، هم تهدید است و هم فرصت؛ هم میتواند خشم و انزجار بیافریند، هم مسیر روشن برای تغییر.
من این متن را از سر خشم ننوشتم، از سر دلسوزی نوشتم. چهار دهه است که با این عرصه زیستهام. مدیران زیادی را دیدهام، از مرحوم کاشیان تا امروز؛ هنرمندان، دلالان، متفکران و فرصتطلبان. دیدهام کسانی که ثروت اندوختند و اعتبار از دست دادند. زمان تنگ است؛ بیایید فرصت را دریابیم.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.