«شرق» وضعیت شکننده سیاسی اسرائیل پس از جنگ 12روزه را واکاوی میکند
بیبی در آستانه سقوط؟
با بازگشت دونالد ترامپ به ریاستجمهوری ایالات متحده در سال ۲۰۲۵، صحنه ژئوپلیتیکی خاورمیانه بار دیگر دستخوش تحولاتی عمیق شده است؛ تحولاتی که فقط مختص روابط تهران و واشنگتن یا معادلات در سوریه و لبنان نیست، بلکه این بار مستقیما با ساختار داخلی قدرت در اسرائیل پیوند خورده است.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
مالک مصدق: با بازگشت دونالد ترامپ به ریاستجمهوری ایالات متحده در سال ۲۰۲۵، صحنه ژئوپلیتیکی خاورمیانه بار دیگر دستخوش تحولاتی عمیق شده است؛ تحولاتی که فقط مختص روابط تهران و واشنگتن یا معادلات در سوریه و لبنان نیست، بلکه این بار مستقیما با ساختار داخلی قدرت در اسرائیل پیوند خورده است. همزمان با آغاز جنگ اسرائیل علیه ایران که با مشارکت مستقیم آمریکا در حملات هوایی به سایتهای هستهای ایران همراه بود، شرایط داخلی اسرائیل نیز بهشدت بیثباتتر شده است. دولت ائتلافی بنیامین نتانیاهو که از همان ابتدا بر پایه توازنهای شکنندهای میان راستگرایان افراطی، ارتدوکسهای مذهبی و ملیگرایان شکل گرفته بود، اکنون به نقطهای رسیده که بقای آن فقط با اتکای مستقیم به حمایتهای سیاسی و استراتژیک ترامپ ممکن است.
نتانیاهو در سایه ترامپ؛ اتحاد یا وابستگی؟
نتانیاهو در حالی صحنه سیاست اسرائیل را هدایت میکند که دیگر نمیتوان او را بازیگری مستقل در عرصه سیاست خارجی تلقی کرد. نزدیکی او به دونالد ترامپ که در دوره اول ریاستجمهوریاش بارها امتیازاتی تاریخی به تلآویو اعطا کرده بود، اکنون وارد مرحلهای از وابستگی شده که مرزهای استقلال سیاسی اسرائیل را دگرگون کرده است. ترامپ در بازگشت خود به قدرت، بمبهای سنگرشکن دو هزار پوندی را به اسرائیل داد، تحریم شهرکنشینان را لغو کرد و حتی در جنگ با ایران نیز در کنار اسرائیل ایستاد. اما همزمان، بهرغم ظاهر حمایتی، نشانههایی از فاصلهگذاری نیز دیده میشود؛ از تماسهای پنهانی با حماس گرفته تا گفتوگو با حوثیها و حتی مذاکره مجدد با ایران، همه اینها نشانههایی است از بازی پیچیده ترامپ با نتانیاهو؛ بازیای که در آن «بیبی» باید دائما خود را مفید و وفادار نشان دهد، بدون آنکه مطمئن باشد حمایت پایدار خواهد بود.
فروپاشی درونی ائتلاف؛ مسئله سربازی و مشروعیت سیاسی
بحران خدمت سربازی برای ارتدوکسهای افراطی، عملا آغازگر انحلال آرام ائتلاف نتانیاهو بود. دو حزب مذهبی اصلی یعنی «شاس» و «یهودیت متحد توراتی» پس از دههها همراهی با دولتهای راستگرا، این بار در واکنش به رأی دادگاه عالی اسرائیل مبنی بر لغو معافیت کلی طلاب یشیواها از ائتلاف خارج شدند. این خروج، دولت را از اکثریت ۶۷ کرسی به اقلیت
۴۹ کرسی رساند. این فروپاشی صرفا عددی نیست، بلکه نشاندهنده شکاف عمیق میان اجزای ائتلاف است. در قلب این شکاف، تضاد میان خواستهای سکولارهای امنیتگرا با مطالبات دینی حریدیها قرار دارد. نتانیاهو دیگر نمیتواند همزمان رضایت نظامیان، تندروهای راستگرا و احزاب مذهبی را جلب کند. نتیجه، وضعیتی است که از لحاظ فنی دولت هنوز باقی است، اما عملا در حال احتضار سیاسی است.
جنگ ۱۲روزه؛ تاکتیک فرار یا قمار استراتژیک؟
ورود مستقیم اسرائیل و آمریکا به یک تقابل نظامی تمامعیار با ایران، تصمیمی بود که هم در سطوح امنیتی و هم در سطوح سیاسی جنجالی شد. اگرچه در ظاهر این عملیات بخشی از پاسخ به تهدید هستهای ایران معرفی شد، اما واقعیت آن است که نتانیاهو آن را بهعنوان ابزاری برای تقویت جایگاه خود در افکار عمومی و سرکوب بحران داخلی به کار گرفت. با وجود این، نتایج نظرسنجیها نشان میدهد این راهبرد فقط یک اثر موقت داشته است. احزاب ائتلاف نهتنها محبوبیت پایدار کسب نکردند، بلکه در برخی نظرسنجیها حتی کاهش یافتند. تحلیلگران داخلی اسرائیل بهدرستی اشاره میکنند که جامعه اسرائیلی نسبت به جنگ، بیاعتماد و فرسوده شده و دیگر آن شور ملیگرایانه گذشته را ندارد.
ابهام در انتخابات؛ محاسبهگری احزاب و سکوت اجباری اپوزیسیون
به توجه به نکات یادشده، حالا سؤال مهم این است که چرا با وجود سقوط ائتلاف، هنوز انتخابات زودهنگام برگزار نشده است؟ پاسخ در پیچیدگیهای کنست و تمایلات بقاگرایانه احزاب نهفته است. هیچکدام از بازیگران فعلی، چه در ائتلاف و چه در اپوزیسیون، از چشمانداز انتخابات زودهنگام احساس امنیت نمیکنند. احزاب مذهبی اگرچه از ائتلاف جدا شدهاند، اما هنوز بهطور کامل پشت نتانیاهو را خالی نکردهاند؛ چراکه او را تنها سیاستمداری میدانند که ممکن است خواستههایشان را در مورد سربازی قانونی کند. از سوی دیگر، اپوزیسیون، با ترکیبی مبهم از لاپید، گانتس، بنت و دیگران، هنوز نتوانسته آلترناتیوی منسجم ارائه دهد. تغییرات روزافزون در صفآرایی حزبی، ثبت احزاب جدید و عدم قطعیت در مورد وزن سیاسی چهرههایی همچون گادی آیزنکوت یا هندل، باعث شده فضای پیش از انتخابات بیشتر شبیه یک آشوب مهآلود باشد تا رقابت انتخاباتی کلاسیک.
نفوذ ترامپ در تصمیمسازیهای آتی اسرائیل
دولت ترامپ اکنون نقشی بسیار فراتر از سطح حمایتی دارد. تیم امنیت ملی او عملا با نهادهای نظامی اسرائیل هماهنگ است و سیاستهایی همچون جابهجایی جمعیتی در غزه، مذاکره با کشور ثالث برای پذیرش پناهندگان فلسطینی و «برنامه روز بعد» را در همکاری نزدیک با تلآویو پیش میبرد. اما این نفوذ میتواند به چاقویی دولبه تبدیل شود. اگر ترامپ برای اهداف انتخاباتی داخلی خود تصمیم بگیرد پروژهای مانند «مذاکره با ایران» یا «توافق نهایی غزه» را به نام خود ثبت کند، ممکن است دست به فشارهایی بزند که برای نتانیاهو خطرناک باشد؛ بهویژه اگر این فشارها با خواست عمومی جامعه اسرائیل برای پایان جنگ نیز همراستا شوند.
ترامپ تصمیم میگیرد، نه کنست
نتانیاهو اکنون در تنگنای بیسابقهای گرفتار شده است. اگرچه هنوز در قدرت است، اما نمیتواند قانون بگذارد، ائتلاف تازهای شکل دهد یا بدون رضایت ترامپ اقدامی جدی در سیاست خارجی انجام دهد. همه مسیرهای پیشرو به یک نقطه ختم میشوند: تصمیم دونالد ترامپ. اما باید پرسید که آیا ترامپ همچنان به حمایت از «بیبی» ادامه خواهد داد یا چهرهای جدید از جناح راست را برای هماهنگی بیشتر ترجیح خواهد داد؟ پاسخ به این سؤال آینده نهتنها اسرائیل، بلکه بخشی از نظم سیاسی خاورمیانه را نیز تعیین خواهد کرد. حمله هوایی مشترک آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران در جریان جنگ ۱۲روزه، گرچه از نظر فنی خساراتی جدی وارد کرد، اما از نظر راهبردی بیش از آنکه برنامه هستهای را متوقف کند، بهعنوان یک عامل تحریککننده عمل کرد. تهران که همواره از امکان خروج کامل از معاهده NPT سخن میگفت، اکنون از این تهدید بهعنوان ابزار واقعی در تعاملات بینالمللی استفاده میکند. جالب آنکه در میانه این تقابل نظامی، زمزمههایی از مذاکرات پنهانی میان واشنگتن و تهران به گوش میرسد؛ مذاکراتی که هدف آن نه احیای برجام، بلکه رسیدن به یک «توافق بازدارندگی دوطرفه» با نظارت غیرمستقیم چین و روسیه است. در این چارچوب، حمله نظامی نهتنها موجب انسجام داخلی در ایران شده، بلکه تهران را به سوی ائتلافسازیهای دیپلماتیک سوق داده است. لذا با افزایش فشارهای داخلی در اسرائیل و آمریکا، ایران میتواند در این شرایط بحرانی، امتیازاتی برای توقف غنیسازی در سطوح بالا مطالبه کند بدون آنکه به شفافیت کامل تن دهد. این فرصتطلبی راهبردی نشان از یک واقعگرایی جدید در دستگاه دیپلماسی ایران دارد که دیگر صرفا به تقابل ایدئولوژیک متکی نیست.
چین و روسیه؛ بهرهبرداری از خلأ غربی
در سایه جنگ تحمیلی اسرائیل به ایران، مسکو و پکن با فرصتطلبی دقیقی وارد میدان شدهاند. چین با ارائه ابتکار صلح منطقهای تحت عنوان «امنیت جمعی آسیای غربی»، تلاش کرده خود را بهعنوان بازیگر بیطرف اما تأثیرگذار معرفی کند. این در حالی است که مسکو، با تلاش برای نقشآفرینی بیشتر در مقولاتی همچون پرونده هستهای، توازن قوا را تغییر داده است. همچنین هر دو کشور روسیه و چین از فرسایش جایگاه آمریکا در منطقه بهشدت بهرهبرداری اقتصادی کردهاند. امضای توافقات امنیتی میان ایران و چین بهطور غیرمستقیم پیامهایی روشن برای تلآویو و ریاض داشتهاند که نظم منطقهای دیگر صرفا تحت هژمونی واشنگتن طراحی نمیشود. این چندجانبهگرایی جدید، بهویژه در واکنش به اقدامات تهاجمی ترامپ، فضای سیاستورزی در منطقه را پیچیدهتر از همیشه کرده است.
بازیگران فلسطینی؛ میان بازسازی و رقابت
در پی جنگ ۱۲روزه، غزه بار دیگر به صحنه ویرانی شدید بدل شده است. اگرچه اسرائیل کوشید این بار با هدف قراردادن زیرساختهای حماس، قدرت این گروه را در نوار غزه تضعیف کند، اما واقعیت آن است که در خلأ سیاسی و نظامی ایجادشده، گروههای کوچکتر و پراکندهتری دست به تجدید قوا زدهاند. از سوی دیگر، کرانه باختری نیز شاهد ناآرامیهایی بیسابقه است. محمود عباس عملا جایگاه اجرائی ندارد و دولت خودگردان تحت فشار شدید داخلی و خارجی قرار گرفته است. این خلأ میتواند مسیر را برای چهرههایی دیگر باز کند که هر یک چشم به رهبری بعدی فلسطینیها دارند. در چنین فضایی، ترامپ با طرح «نهاییسازی پرونده غزه» در همکاری با مصر و امارات، میکوشد با کمکهای مالی بازسازی و وعدههایی مبهم، حماس را به میز مذاکره بکشاند؛ تلاشی که تاکنون با بیاعتمادی شدید همراه بوده است.
وضعیت منطقه؛ پایان نظم سابق، آغاز بینظمی پایدار؟
آنچه اکنون در خاورمیانه در حال وقوع است، نه بازگشت به نظم پیشین آمریکامحور، بلکه شکلگیری نوعی از «بینظمی پایدار» است؛ وضعیتی که در آن هیچ قدرتی توان اعمال کامل هژمونی ندارد و بازیگران منطقهای بهجای وابستگی، از چندقطبیشدن برای چانهزنی حداکثری بهره میبرند. ترامپ گرچه با سیاستهای تهاجمی و حمایت کامل از اسرائیل کوشید قدرت خود را به رخ بکشد، اما نتایج این اقدامات نشان داده که منطقه امروز دیگر آمادگی پذیرش سلطه کامل یکجانبه را ندارد. سیاستهای داخلی آمریکا نیز این را تأیید میکند؛ زیرا مخالفتها با حمایتهای بیقیدوشرط از اسرائیل، نهتنها از سوی دموکراتها، بلکه حتی از سوی برخی جمهوریخواهان نئومحافظهکار نیز مطرح شده است. همین شکاف در سیاست داخلی آمریکا، تأثیر مستقیمی بر فضای دیپلماتیک خاورمیانه گذاشته است.
جمعبندی؛ لحظه تصمیمگیری برای همه
در پایان میتوان گفت حمله به ایران در ژوئن سال ۲۰۲۵ نهفقط برای ترامپ و نتانیاهو، بلکه برای کل منطقه لحظهای سرنوشتساز را رقم زد. دولت اسرائیل اگر نتواند از این بحران داخلی بعد از تجاوز به ایران خارج شود و همزمان نتواند پاسخگوی فشارهای امنیتی بیرونی ناشی از تدوام کشتار و جنایات در غزه باشد، ممکن است با تغییراتی بنیادین مواجه شود؛ تغییراتی که میتواند حتی به پایان حیات سیاسی نتانیاهو بینجامد. از سوی دیگر، ایران در موقعیتی قرار گرفته که با تلفیق مقاومت و دیپلماسی میتواند نقش بازیگر تعیینکنندهتری را ایفا کند. چین و روسیه نیز در حال سرمایهگذاری بلندمدت بر این ناپایداریها هستند.
اما همه این مسیرها در نهایت به یک نقطه گره خوردهاند: تصمیمات بعدی ترامپ. آیا او در راستای تداوم جنگهای نیابتی حرکت خواهد کرد یا با نوعی مصالحه، به دنبال پیروزی نمادین در سیاست خارجی خواهد رفت؟ هرکدام از این انتخابها نهتنها سرنوشت اسرائیل و ایران، بلکه چهره آینده کل منطقه را تغییر خواهد داد.
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.