بازخوانی «شرق» از وضعیت اجتماعی ایران پس از جنگ 12روزه در گفتوگو با مریم زارعیان، جامعهشناس و پژوهشگر
وحدت اضطراری
جامعه که پیش از این نیز زیر فشارهای اقتصادی بود، اکنون با بار اضافی روانی ناشی از جنگ مواجه شده است
جنگ 12روزه ایران و اسرائیل اگرچه به سر رسید، اما شوک ناشی از آن به این زودیها تمام نخواهد شد. آنچه این بحران را از سایر بحرانهای چند دهه اخیر متمایز میکند، پیچیدگی بیسابقه وضعیت روانی-اجتماعی جامعه است؛ وضعیتی که در آن احساسات متناقضی چون خشم، غرور ملی، ترس از آینده و امید به همبستگی به طور همزمان در زیست روزمره ایرانیان جاری شد. نوعی درگیری جدید که در گفتوگوی پیشرو با مریم زارعیان، جامعهشناس، با عنوان «وحدت اضطراری» از آن یاد شد؛


به گزارش گروه رسانهای شرق،
جنگ 12روزه ایران و اسرائیل اگرچه به سر رسید، اما شوک ناشی از آن به این زودیها تمام نخواهد شد. آنچه این بحران را از سایر بحرانهای چند دهه اخیر متمایز میکند، پیچیدگی بیسابقه وضعیت روانی-اجتماعی جامعه است؛ وضعیتی که در آن احساسات متناقضی چون خشم، غرور ملی، ترس از آینده و امید به همبستگی به طور همزمان در زیست روزمره ایرانیان جاری شد. نوعی درگیری جدید که در گفتوگوی پیشرو با مریم زارعیان، جامعهشناس، با عنوان «وحدت اضطراری» از آن یاد شد؛ شکلی از همبستگی که از تهدید خارجی نشئت میگیرد و میتواند هم فرصتی برای بازسازی انسجام اجتماعی باشد و هم زمینهساز محدودشدن مطالبات انباشتهشده. از نگاه او، جامعه ایران در برابر دشمن خارجی موضعی ملی و یکپارچه گرفت، اما در لایههای زیرین، تضادها و شکافها همچنان پابرجاست؛ شکافهایی که حتی ممکن است پس از پایان بحران، خود را با قدرتی دوچندان نشان دهند.
از سوی دیگر، نمیتوان با ذرهبین جامعهشناسانه به این 12 روز نگریست اما در کنار ظرفیتهای نوظهور، آسیبهای فراگیر و نگرانکننده جنگ را نادیده گرفت. از افزایش اضطراب عمومی و کاهش آستانه تحمل اجتماعی گرفته تا تعویق مطالبات مدنی و تشدید ترس از تکرار تجربههایی چون سوریه و عراق. مریم زارعیان، جامعهشناس با تخصص توسعه پایدار و پژوهشگر در این زمینه، در گفتوگو با «شرق» با ابراز خرسندی از تلاش جمعی جامعه ایرانی برای جلوگیری از آسیبدیدگی روانی، همچنین هشدار میدهد این تابآوری، پایدار و نامحدود نیست؛ بهویژه زمانی که از دل همین بحران، فرسایش سرمایههای اجتماعی، مهاجرت نخبگان و بیاعتمادی نهادی بیرون بیاید. او همچنین یکی از مهمترین پیامدهای جنگ اخیر را تأثیر آن بر نسل جوان میداند؛ نسلی که اکنون با بلوغی ناخواسته مواجه شده است. جامعه ایران یک بار دیگر در آستانه انتخابی تاریخی قرار گرفته است: یا از دل بحران ساختارهای گفتوگوی ملی، آشتی اجتماعی و اصلاح تدریجی بیرون خواهد آمد، یا در سایه تکرار بحرانها، ناچار به زیستن با اضطرابی دائمی خواهد بود؛ انتخابی که زمان و البته عملکرد دولت و نخبگان، مسیر نهایی آن را تعیین خواهد کرد.
تجربه سوگ جمعی
«جامعه ایران در این دو هفته در وضعیت روانی-اجتماعی بسیار خاصی قرار داشته است که پارادوکسی جالب توجه را ایجاد کرد». زارعیان با موشکافی این پارادوکس میگوید: «از یک سو همبستگی ملی قابل توجهی در واکنش به تهدید خارجی شکل گرفته و از سوی دیگر شکافهای ساختاری جامعه نهتنها از بین نرفته، که در برخی موارد عمیقتر هم شده است. در سطح ظاهری، نشانههای واضحی از همبستگی پسابحرانی را مشاهده میکنیم. احساسات میهنپرستانه به اوج خود رسید و مردم، فارغ از هرگونه اختلاف سیاسی و اجتماعی، خود را در جبهه واحدی علیه تجاوز خارجی یافتند و حفظ یکپارچگی سرزمین برایشان به اولویتی بیچون و چرا تبدیل شد. این همبستگی ملی بیسابقه که در جامعهشناسی سیاسی به آن «اثر پرچم» میگویند، در قالب کارزارهای همیاری و ابراز قوی احساسات ملیگرایانه در فضای مجازی و واقعی بهوضوح مشاهده شد. حتی بسیاری از منتقدان سرسخت سیاستهای داخلی نیز در مواجهه با دشمن خارجی، موضعی کاملا متفاوت گرفتند و در کنار سایر مردم ایستادند. اما نباید فراموش کرد که این همبستگی میتواند موقتی و شکننده باشد».
از نگاه این پژوهشگر، فضای جامعه از منظر اقتصادی هم ترکیبی از ترس و امید را نشان میدهد: «از یک سو، نگرانی از تشدید تحریمها و افزایش قیمتها بسیاری از خانوارها را به ذخیرهسازی کالاهای اساسی سوق داده است. از سوی دیگر، خاطره ثبات نسبی قیمتها در دوره مذاکرات اخیر، نوعی امیدواری محتاطانه را زنده نگه داشته است. این دوگانگی را در رفتارهای اقتصادی مردم بهوضوح میبینیم؛ همزمان با افزایش خریدهای اضطراری، شاهد احتیاط بسیاری از کسبوکارها در سرمایهگذاریهای جدید هستیم». زارعیان همچنین از سوگ جمعی در بعد فرهنگی و روانی جامعه هم غافل نمیشود: «جامعه در حال تجربه نوعی سوگ جمعی است. جانباختن هموطنان در این درگیریها، حتی برای کسانی که مستقیما عزیزی را از دست ندادهاند، ضربه روانی محسوسی وارد کرده است. همزمان، نگرانی از تکرار جنگ و درگیری در میان بخشهایی از جامعه، بهویژه نسل جوان، کاملا مشهود است».
به حاشیه رانده شدن مطالبات اجتماعی
اما یکی از ماندگارترین و عمیقترین محصولات این جنگ، متأسفانه در بخش آسیبها خود را نمایان خواهد کرد. زارعیان با اشاره به خسارات ناشی از این تجربه جمعی، آنها در ابعاد مختلف روانی، اجتماعی و اقتصادی دستهبندی میکند: «یکی از نخستین و ملموسترین تأثیرات، مخدوششدن شدید احساس امنیت اجتماعی بوده است. جامعه ایرانی که پیش از این عمدتا با ناامنیهای اقتصادی دستوپنجه نرم میکرد، اکنون با نوع جدیدی از ناامنی وجودی مواجه شده است. حملات موشکی و تهدیدات خارجی، آن حس امنیت نسبی که حتی در سختترین شرایط تحریمی وجود داشت را بهشدت خدشهدار کرده است. این وضعیت به افزایش چشمگیر سطح اضطراب عمومی انجامیده، به طوری که بسیاری از شهروندان حتی پس از پایان رسمی جنگ، در حالت آمادهباش روانی به سر میبرند. کاهش آستانه تحمل اجتماعی از دیگر پیامدهای قابل توجه این جنگ است. اما نگرانیای که طبقه متوسط ایرانی پس از جنگ با آن لحظه به لحظه درگیر است، به تعویق افتادن مطالبات اساسی جامعه خواهد بود».
به گفته او، همچنین یکی از عمیقترین آسیبها، تشدید تضاد بین آرمانگرایی و واقعگرایی در جامعه است: «همانطور که پس از جنگ تحمیلی شاهد بودیم، جامعه با دو نیروی متضاد مواجه میشود: از یک سو کسانی که در فضای آرمانهای جنگی باقی میمانند و از سوی دیگر کسانی که خواهان بازگشت به زندگی عادی و پرداختن به مشکلات ملموس هستند. این تقابل میتواند به مانعی جدی در مسیر توسعه کشور تبدیل شود».
با وجود تمام خسارتها و آسیبها اما، جنگ اخیر به شکلی پارادوکسیکال زمینهساز ظهور ظرفیتها و توانمندیهای جدیدی هم در جامعه ایران شده است: «این تحولات که در بستر بحران شکل گرفتهاند، در صورت شناسایی و هدایت درست، میتوانند به سرمایههای اجتماعی ارزشمندی برای آینده کشور تبدیل شوند؛ از جمله احساس ضرورت امنیت ملی در بین مردم. این وقایع همچنین نشان داد که طبقه متوسط نقش بسیار پررنگتری در حفظ و پایداری کشور ایفا میکند. برخلاف گفتمانی که از میانه دهه 80 شکل گرفته بود و کسانی سعی داشتند القا کنند که فقط پابرهنگان و محرومان حافظ این کشورند و طبقه متوسط تعصبی به آن ندارد، وقایع اخیر خلاف این را ثابت کرد. مشارکت فعال این طبقه نشان داد که کوچککردن و راندن طبقه متوسط به سمت طبقات پایین میتواند پاشنه آشیل کشور باشد».
تغییر موازنه در شکافهای اجتماعی
این جامعهشناس با توصیف مفهوم «وحدت اضطراری»، تأکید دارد که نباید همبستگی در موقعیت جنگی را با از بین رفتن شکافهای پیشین اشتباه گرفت: «در روزهای نخست پس از حمله، شاهد فعالشدن دوباره مفهومی بودیم که مدتها به حاشیه رانده شده بود: «عِرق ملی». این احساس که ریشه در تاریخ پرتلاطم ایران و تجربه جنگ تحمیلی دارد، بهسرعت بسیاری از خطوط تقسیمکننده داخلی را تحتالشعاع قرار داد. این پدیده را میتوان نوعی «وحدت اضطراری» نامید؛ وضعیتی که در آن تهدید خارجی موجب میشود اختلافات داخلی موقتا به حاشیه رانده شوند. اما این وحدت را نباید با از بین رفتن شکافهای پیشین اشتباه گرفت، بلکه باید آن را «تغییر موازنه در شکافهای اجتماعی» دانست. در این بازتعریف، شکافهای سنتی نهتنها محو نشده، بلکه در حال تبدیلشدن به شکافی پیچیدهتر با پیامدهای جدید است. نخست آنکه فضای سیاسی کشور از حالت دوقطبی صرف خارج شده و پیچیدگیهای جدیدی یافته است. دوم آنکه اکنون گفتمان انتقادی در ایران ناگزیر است هزینههای سیاستهای خود را نیز محاسبه کند؛ امری که پیشازاین کمتر مورد توجه بود. به بیان دیگر، اگر پیش از جنگ میشد مخالفتهای سیاسی را صرفا براساس معیارهای داخلی سنجید، اکنون این معادله با متغیرهای امنیتی و بینالمللی نیز گره خورده است. جامعه ایرانی در حال یادگیری این درس است که در جهان بههمپیوسته امروز، سیاست داخلی و خارجی چنان درهمتنیده هستند که نمیتوان یکی را فدای دیگری کرد. این آگاهی جدید، چهبسا مهمترین دستاورد اجتماعی این جنگ باشد؛ دستاوردی که اگر بهدرستی مدیریت شود، میتواند بهجای تعمیق شکافها، به شکلگیری گفتمان بالغتری در عرصه عمومی بینجامد».
ریشه مقاومت مدنی و تابآوری در حافظه تاریخی ایرانیان
ارزیابی تابآوری جامعه ایرانی در مواجهه با جنگ اخیر از نگاه زارعیان، نیازمند نگاهی چندبعدی و توجه به سابقه تاریخی مواجهه این جامعه با بحرانهاست: «جامعهای که در چهار دهه اخیر همواره در معرض انواع فشارهای داخلی و خارجی بوده، این بار نیز در آزمونی سخت قرار گرفته که نتایج آن، هم امیدوارکننده است و هم هشداردهنده. در سطح روانی-اجتماعی، شاهد تابآوری درخور توجهی بودیم. با وجود حملات موشکی و اخبار نگرانکننده، جامعه به شکل جمعی از فروپاشی روانی جلوگیری کرد. این را میتوان در تداوم فعالیتهای اقتصادی، حفظ روال عادی زندگی در بسیاری از مناطق و مشارکت در کمکهای مردمی مشاهده کرد. این مقاومت روانی ریشه در حافظه تاریخی ایرانیان دارد که طی جنگ هشتساله با عراق و تحریمهای شدید اقتصادی شکل گرفته است. با این حال، تفاوت مهمی که در این دوره مشاهده شد، همراهی این تابآوری با آگاهی انتقادی بود. برخلاف دوران جنگ تحمیلی که اجماع عمومی گستردهتری وجود داشت، این بار جامعه در عین مقاومت در برابر تهدید خارجی، از نگاه نقادانه به سیاستهای داخلی دست برنداشت».
اما در بُعد اقتصادی، تابآوری جامعه ترکیبی متناقضنما از انعطافپذیری و فرسایش را نشان داد: «از یک سو، سازوکارهای غیررسمی و شبکههای مردمی که در سالهای تحریم شکل گرفته بودند، بهسرعت برای مقابله با شوکهای جنگ فعال شدند. از سوی دیگر، این تابآوری به قیمت مصرف بیشتر سرمایههای اجتماعی و اقتصادی خانوادهها تمام شد. بسیاری از خانوادهها برای حفظ سطح حداقلی معیشت، به پساندازها و ذخایر خود متوسل شدند که این امر در بلندمدت ممکن است به کاهش ظرفیت مقاومت بینجامد. اما در سطح کلان، مهمترین آزمون تابآوری در توانایی جامعه برای حفظ انسجام در عین تنوع بود. جامعه ایرانی نشان داد که میتواند در عین حفظ انتقادات ساختاری، در برابر تهدید خارجی واکنش یکپارچه نشان دهد».
با این حال نباید تصور شود که این تابآوری نامحدود است: «این پیچیدگی رفتاری، تابآوری را از مفهوم ساده مقاومت در برابر بحران به سمت توانایی عبور از بحران بدون از دست دادن ویژگیهای بنیادین ارتقا داده است. با این حال، نباید این تابآوری را پایدار فرض کرد. همانطور که تجربه دیگر کشورها نشان داده، جامعهای که مدام در معرض بحرانهای پیدرپی قرار گیرد، ممکن است بهتدریج از تابآوری فعال به تحمل منفعلانه تغییر کند. نشانههای این خطر را میتوان در افزایش مهاجرت نخبگان، کاهش مشارکت سیاسی و عادیشدن شرایط بحرانی مشاهده کرد».
امید به شکلگیری گفتمان سیاسی بالغتر در نسل جوان
با نگاهی به آینده کشور، شاید نسل جوانی که در این مدت شاهد جنگ بود، یکی از مهمترین گروههای مورد بررسی جامعهشناسانه محسوب شود: «جنگ اخیر ایران و اسرائیل در حال شکلدهی به تحولی بنیادین در اندیشه سیاسی نسل جوان ایران است؛ نسلی که پیشازاین عمدتا دغدغههای معیشتی، آزادیهای فردی و تغییرات داخلی را محور اصلی توجه خود قرار میداد، اکنون ناگزیر شده است تا رابطه پیچیده میان سیاست خارجی و شرایط داخلی را با وضوح بیشتری ببیند. این تجربه، در حال ایجاد نوعی بلوغ سیاسی اجباری در این نسل است که ویژگیهای منحصربهفردی دارد».
به گفته او، یکی از مهمترین تحولات، گذار از سیاستزدایی به درک پیچیدگیهای ژئوپلیتیک است: «برای بسیاری از جوانان ایرانی که پیشازاین سیاست خارجی را موضوعی انتزاعی و دور از زندگی روزمره میپنداشتند، این جنگ بهمثابه یک بیدارباش عمل کرده است. اکنون روشن شده است که تصمیمات کلان امنیتی و بینالمللی چگونه میتواند مستقیم بر امنیت شخصی، فرصتهای شغلی و حتی امکان تحصیل آنها تأثیر بگذارد. این آگاهی جدید گرچه ابتدا با نوعی سرگشتگی همراه بود، اما بهتدریج در حال تبدیلشدن به نگاهی واقعبینانهتر درباره روابط بینالملل است».
بازتعریف مفهوم میهنپرستی در میان جوانان نیز در حال عبور از مرحلهای حساس است: «از یک سو، حمله خارجی حس تعلق ملی را تقویت کرده و مرزهای ما و آنها را پررنگتر کرده است. از سوی دیگر، این نسل بهشدت در برابر هرگونه ابزاریسازی این احساسات حساسیت نشان میدهد. نتیجه این تنش درونی، ظهور نوعی میهنپرستی انتقادی است که هم از ملیگرایی افراطی فاصله دارد و هم با بیتفاوتی به سرنوشت کشور مخالف است. تأثیرات نسلی این جنگ احتمالا در بلندمدت خود را بیشتر نشان خواهد داد. نسلی که هم تجربه اعتراضات داخلی را دارد و هم اکنون شاهد تهدیدات خارجی بوده است، احتمالا در آینده سیاستمدارانی را پرورش خواهد داد که هم به تغییرات داخلی معتقدند و هم به ملاحظات امنیتی توجه دارند. این ترکیب اگرچه در کوتاهمدت ممکن است به نوعی سردرگمی بینجامد، اما در بلندمدت میتواند به شکلگیری گفتمان سیاسی بالغتر و واقعبینانهتری در ایران منجر شود».
خسته از هزینههای انزوا
اما چشمانداز جامعه ایرانی به فردای خودش چگونه است؟ این پرسشی است که زارعیان در پاسخ به آن، میل جامعه به ثبات را بیش از هر چیزی لحاظ میکند: «ما در عرصه اجتماعی، شاهد شکلگیری نوعی خستگی جمعی هستیم؛ نسلی که انقلاب و جنگ را به یاد نمیآورد، اما تمام زندگی خود را در سایه تحریم و تنش بینالمللی گذرانده، اکنون بهشدت مشتاق عادیسازی روابط ایران با جهان است. اما این اشتیاق با بدبینی عمیقی همراه شده است؛ بدبینی ناشی از تجربه مکرر ناکامیها در برقراری ارتباط پایدار با جامعه بینالملل. جوانان امروز ایران درحالیکه از یک طرف خواهان حفظ استقلال کشور هستند، از طرف دیگر بهشدت درباره هزینههای انزوا حساس شدهاند. در سطح سیاسی، گفتمان حاکم در حال تجربه درونی است. از یک طرف، فشارهای خارجی تمایل به مقاومت را تقویت میکند. از طرف دیگر، نیازهای داخلی جامعه، بهویژه مطالبات اقتصادی، خواهان تعامل هوشمندانه با جهان است. این تنش در حال ایجاد نوعی چرخش گفتمانی است که در آن حتی نیروهای سنتی نیز ناگزیر به بازتعریف مواضع خود در قبال مسائل بینالمللی هستند. اما جامعه دراینمیان، بیش از هر چیز خواهان ثبات و پیشبینیپذیری است».
او، با طراحی چند سناریوی محتمل به آینده جامعه ایرانی سروشکل میدهد: «سناریوی اول، تداوم وضعیت موجود با فرازونشیبهای دورهای است که در آن جامعه یاد میگیرد با شرایط ناپایدار کنار بیاید، اما این سازگاری به قیمت فرسایش بیشتر سرمایههای اجتماعی تمام میشود. سناریوی دوم، شکلگیری تدریجی اجماعی جدید در سطح نخبگان برای یافتن راهی میانه میان حفظ اصول و کاهش تنشهای بینالمللی است که میتواند به بازگشت امیدواریها بینجامد. اما سناریوی سوم، تشدید تنشها و ورود به دور جدیدی از بحران است که هزینههای آن ممکن است بالا باشد. جامعه امروز ایران در حال گذار از مرحلهای است که در آن نه میتواند به کلی از تجربه تعامل با جهان دست بکشد، و نه قادر است هزینههای بازگشت به انزوای کامل را بپذیرد. این وضعیت دوگانه اگرچه دردناک است، اما شاید بتواند بهتدریج به شکلگیری راه سومی بینجامد؛ راهی که در آن ایران بدون از دست دادن هویت خود، جایگاه بهتری در نظام بینالملل پیدا کند. اما تحقق این چشمانداز بیش از هر چیز به توانایی نخبگان سیاسی در شناخت واقعیتهای جدید دارد».
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.