|

نگاهی به جهان هزار‌توی معماری بهرام شیردل

معماری تجربه‌ای بدن‌مند است

بهرام شیردل انسان سختی است و شیردلِ معمار سخت‌تر. اما نوشتن از او سخت‌ترین است و سخت‌تر از اینها بودن با اوست؛ چون به زعم من، بهرام شیردل صحنه حقیقت را مثل ژرژ باتای صحنه تضادها می‌داند و از تولید تضاد لذت می‌برد.

معماری تجربه‌ای بدن‌مند است

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

فاروق مظلومی

 

بهرام شیردل انسان سختی است و شیردلِ معمار سخت‌تر. اما نوشتن از او سخت‌ترین است و سخت‌تر از اینها بودن با اوست؛ چون به زعم من، بهرام شیردل صحنه حقیقت را مثل ژرژ باتای صحنه تضادها می‌داند و از تولید تضاد لذت می‌برد. گفت‌وگو به شکل پرسش و پاسخ با بهرام شیردل آن هم در مورد یک موضوع عملی مانند معماری ممکن نیست؛ چون او منتقد فرم‌هایی است که کلمات به ذهن می‌دهند اما می‌شود با او به صحبت نشست. من هم همین کار را کردم.

رویکرد فرم‌ناپذیری مرا یاد مهم‌ترین محقق فضا یعنی هانری لوفور می‌اندازد که گفته است:

به یقین لحظه‌ای فراخواهد رسید که توجه محض به صورت و شکل (فرم) از پای درآید، زمانی که فقط تزریق محتوا به شکل، آن را نابود کند و راهی به سوی نوآوری گشاید (کتاب تولید فضا، ص 145).

این یادداشت که با روح عدم قطعیت جستاری نوشته شده است، کوتاه‌تر از آن است که بهرام شیردل و معماری‌اش را شناسایی کند. برای ورود به این عرصه، کتاب احضار امر غایب (نشر نظر، نویسنده: لیلا اکبری) که روایتی از معماری بهرام شیردل است را پیشنهاد می‌کنم. ناممکن‌هایی هم در مورد شیردل وجود دارد، از جمله پیش‌بینی او و شناخت معماری فولدینگ که او سهم مهمی در آن دارد. به نقل از کتاب مذکور، خود آقای شیردل هم وقتی می‌خواهند موضوع یا رخدادی را توصیف کنند، از تحمیل فرم به آن پرهیز می‌کنند تا آن را به موضوع شناخت تام و تمام تبدیل نکنند.

در کتاب احضار امر غایب، در موارد متعدد از یکی از شاخص‌ترین پروژه‌های شیردل یعنی پروژه متاپولیس که ورای فرم است صحبت شده است. پیتر کوک می‌گوید پلان متاپولیس توسط ایده‌ای از فضا که ورای فرم تصور شده، ترسیم شده است. ارون بتسکی در کتاب کمال نقص از چهار پدرخوانده معماری فولدینگ یعنی هیداک، گهری، ونتوری و آیزنمن نام می‌برد و تز اصلی خودش را عدم تقید معماری و معماران به یک فرم ایدئال و واحد بیان می‌کند.

بتسکی به توجه معماران فولدینگ به تناقضات و پیچیدگی‌های زندگی مدرن هم تأکید می‌کند. هوش مصنوعی می‌گوید: در فهرست معماران و نظریه‌پردازان پسامدرن و معاصر که توسط بتسکی معرفی شده‌اند، بهرام شیردل  (Bahram Shirdel) نیز به چشم می‌خورد. این به معنی قرار گرفتن او در جمع چهره‌های برجسته‌ای‌ است که تأثیر شایانی بر گرایشات معماری سده بیستم و آغاز سده حاضر داشته‌اند.

در بخش تحلیل گرایش Pluralism در معماری دیجیتال، بتسکی به پروژه کتابخانه اسکندریه (1989) و بیانیه‌ای از شیردل و اندرو زاگو در مجله A+U ژوئن 1990 اشاره می‌کند. آنها با این عبارت، ضرورت مواجهه معماری با «هرزگی‌های قدرتمند» را گوشزد کردند تا از دگماتیسم سنتی رها شود:

architecture is in need of powerful heresies to shake it from its lethargic orthodoxy.

بتسکی این دید را معادل رویکرد Pluralist Architecture می‌داند؛ جریانی که شیردل بخشی از آن است و به امر تنوع، گسست ساختارها و خروج از نظم صلب مدرن می‌پردازد.

باتای هم سعی داشت با تدوین و توسعه علم هترولوژی (علم پرداختن به تفاوت‌ها و تضادها) در مقابل نظم مسلط و رسمی باشد که مولد جهان هموژن (یکسان‌سازی شده) است. جهانی که فرم‌ها آینده ندارند فقط گذشته دارند.

در این یادداشت می‌خواهم به تطبیق بدن‌مندی معطوف به پدیدارشناسی مرلو پونتی و معماری فولد بپردازم.

فولدینگ اصطلاحی است که پس از گرایش نظری پست‌مدرنیسم در اواخر قرن بیستم معروف شد. شیردل هم مثل سایر نظریه‌پردازان معماری فولد (‌تا، خم‌) این معماری را با معماری باروک مرتبط می‌داند. فلسفه اصلی فولدینگ توسط فیلسوف فرانسوی، ژیل دلوز، آورده شده است که او هم از سازه معماری کلیسای باروک بهره‌برداری کرد که خود بخشی از تأثیر معماری روی فلسفه یعنی تأثیر امور دیداری و قابل مشاهده روی ذهنیات است.

فولد راهی است که پس از نظریه ساختارگرایی به آن پرداخته شده است. لغت «فولد» و پیچیدگی آن بر روابط دشواری که بین معماری و فلسفه وجود دارد تأکید می‌کند. روح عدم قطعیت، استمرار، فقدان تمرکز و زمینه‌گرایی (CONTEXTCULAISE) در فولدینگ این نوع معماری را قابل توسعه‌تر می‌نمایاند. بررسی این روابط و سامانه معماری فولدینگ به دلیل پیچیدگی ساختاری این نوع از معماری در حوزه بررسی‌های علم ارزیابی (Evalouation SCIENCE) است اما معماری فولدینگ در نظریه خلوص رسانه (purity of the medium) از کلمنت گرینبرگ منتقد و نظریه‌پرداز معروف هم می‌گنجد به عبارتی وقتی شیردل می‌گوید متن به نقاشی و معماری تبدیل نمی‌شود، در معماری چیزی را می‌جوید که در سایر رسانه‌ها امکان بروز ندارد. البته این خلوص رسانه‌ای به معنی عدم ارتباط با رسانه‌های دیگر نیست. مثلا معماری شیردل در بخش عبور از فضای سه‌بعدی و فضاهای تک‌منظری با نقاشی کوبیسم ارتباط پیدا می‌کند. منظور این است که معماری مد نظر شیردل قرار نیست نقش ادبیات را بازی کند و قصه تعریف کند.

به اعتقاد من یک اثر معماری را نمی‌شود توضیح داد یا در موردش خواند یا مثل نقاشی به تماشایش نشست. برای ارتباط با اثر معماری باید آن را به عنوان یک ناظر مقیم متحرک تجربه کرد. از این رو معماری اصیل تسلیم دستگاه‌های معرفتی مبتنی بر کلمات نمی‌شود. معماری شیردل متدولوژی از پیش تعیین‌شده ندارد. او متد را مربوط به مهندسی می‌داند که در معماری به درد نمی‌خورد و به ساختارهای ناپیدا که توسط دست و چشمِ معمارِ ایستاده پشت میزِ ترسیم فعال می‌شود، اعتقاد دارد. معمار را طراح نمی‌داند، بلکه مولد یک ساختار منحصر‌به‌فرد (منحصر به همان معمار) قلمداد می‌کند. در مورد مختصات دکارتی و سه‌بعدی رنسانسی می‌گوید:

رنسانس ایتالیا فضا را راسیونال (عقل‌گرا) کرد. در فضای سه‌بعدی گیر کرده‌ایم. فضا در ایران هیچ‌وقت سه‌بعدی نبوده است. ابعاد دیگر (نیرو و حرکت) قابل رؤیت نیست. جهان از راسیونال عبور کرده است ولی هنوز فضا نیست. فضاهای خارج شهر هنوز راسیونال نشده‌اند.

معماری غرب (داستان سه‌بعدی) در برابر سنت معماری ایرانی امر پیش‌پاافتاده‌ای است. سه‌بعدی مربوط به رنسانس است. جهان فیزیکی ما سه‌بعدی است ولی ما از بعد سوم عبور کرده‌ایم. ما نقطه خط سطح را کنار گذاشتیم و به فولد رسیدیم که دیگر هندسه نیست و معادله‌اش دیفرانسیل یا انتگرال نیست.

ارتباط لوکا پاچیولی، حسابدار خانواده مدیچی، با پیرو دلا فرانچسکو که ریاضی‌دان و نقاش برجسته عصر رنسانس بود، جالب است. شیردل می‌گوید فرانچسکو داستان تناسب را در پرسپکتیو وارد کرد. اما از اسناد موجود چنین نتیجه گرفته می‌شود که پاچیولی و فرانچسکو هر دو در پرسپکتیوی‌کردن جهان هنر و معماری سهیم بوده‌اند.

شیردل از ایجاد نظام همگون‌ساز توسط پرسپکتیو به این دلیل راضی نیست که سیستم‌های ناهمگون را بلاتکلیف می‌گذارد.

پرسپکتیو یک روش برای سیستم‌های همگون است و روش کار را به‌جای معمار و برای معمار طراحی می‌کند در صورتی که او معتقد است‌ معمار روش ‌کار را طراحی می‌کند نه خود کار را‌.

نظام پرسپکتیوی یک روش کار از پیش تعیین‌شده است که ساختار خودآیین (selfreferaal) و روش هر کاری را نادیده می‌گیرد و همه کارها را مشابه هم کرده و منجر به ایجاد نظام تولید انبوه می‌شود، همان نظامی که بر مبنای سود و سرمایه است. این نظام همه چیز را در حد یک کالای مصرفی تنزل می‌دهد. نظام‌های همگن‌ساز از تضاد و تفاوت می‌گریزند چون کنترل فضاهای ناهمگن سخت و پرهزینه است.

پرسپکتیو یک نظام ذهنی است و از نظر شیردل ذهن چیزی را نمی‌سازد، دست می‌سازد. او می‌گوید: ذهن یک جور استنباط است (واقعی نیست) فرهنگ ایران یک فرهنگ ذهنی شده است. ذهن در درجه اول و واقعیت در درجه دوم قرار گرفته و چیزی که به ذهن فرم می‌دهد کلمه است. مثلا (در یک نمایشگاه نقاشی) می‌گویند خیلی خوب یا می‌گویند خوشم می‌آید؟ اینها یعنی چه؟ خوشم می‌آید یک نوع فکر‌نکردن است. عدم اشراف به دانش هنر است.‌ ذهن و کلمه معماری نمی‌شود. معماری تصویر نیست، کانستراکشن نیست. چون فضاست و قرار است فضا اشغال شود.

من هم در اغلب نوشته‌هایم به کلماتی که احساسات را در مقابل آثار هنری بیان می‌کنند شک کرده‌ام و تاکنون دو نفر را شناخته‌ام که واژه خلاقیت را رد کرده‌اند سوزان سانتاگ و بهرام شیردل. سانتاگ هنر مفهومی را انتقام افراد باهوش و خلاق از هنر می‌دانست و شیردل که می‌گوید: داستان خلاقیت را نمی‌فهمم. خلاقیت یک کانسپت مهمل است.

مشکوک‌شدن معماران فولدینگ به فاعلیت مطلق مغز و ذهنیات به پدیدارشناسی مرلوپونتی هم مرتبط می‌شود. معماران فولدینگ خروج از مختصات دکارتی را سرلوحه کار قرار دادند و اندیشمندانی مثل مرلوپونتی هم تفکر دکارتی که اندیشه را مختص ذهن می‌دانست به تشکیک انداختند.

اما آیا ذهن ما عامل یکسان‌ساز نیست؟ امروزه با رسانه‌های جهانی امکان تربیت ذهن‌های یکسان‌ و یکسان‌ساز بیشتر از هر زمان دیگری وجود دارد. یکی از دلایلی که معماری سنتی ما از نظام‌های اروپایی مثل پرسپکتیو در امان ماند، نبود رسانه‌ها و عدم دسترسی معماران به اطلاعات همدیگر در آن زمان نبود؟

در نظام یکسان‌سازی که مغز فرماندهی آن را به عهده دارد آیا دست و چشم معمار اندیشه مستقل خودشان را ندارند؟ آیا دست‌ها و چشم‌ها با تفاوت‌هایی که دارند، صحنه تضادها یا همان صحنه حقیقت را نمی‌سازند و جهان را از یکسان‌سازی نجات نمی‌دهند؟ آیا دست‌ها و چشم‌ها و بدن یک معمار که در مکان و فضای کارگاه حضور دارد شخصیت (روح شخصی‌بودن) را به پروژه تزریق نمی‌کند‌؟ آیا توجه معماران فولدینگ به تمرین عملی و اهمیت‌دادن به آموزش در فضای کارگاهی، توجه هم‌زمان به ذهن و اندیشه  سایر اعضای بدن نیست؟

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.