روایتی نه از موضع دانایی، بلکه از موضع پرسشگری
سرگرمی در ملأعام؛ بازنمایی خُردهروایت شیء و بدن در تقاطع تاریخ، فلسفه، هنر و فناوری
نمایشگاه «سرگرمی در ملأعام» در مجموعه کارخانه نوآوری و هنر دیهیم، کاری از طاها ذاکر و کیوریتوری هدا سرگردان، پروژهای میانرشتهای و تجربهگراست که تلاش میکند روایتگری تاریخی را نه با اتکا به زبان نوشتار یا حافظه رسمی، بلکه از خلال اشیا، فناوری، جامعهشناسی، فلسفه و بدن مخاطب ممکن کند.


نمایشگاه «سرگرمی در ملأعام» در مجموعه کارخانه نوآوری و هنر دیهیم، کاری از طاها ذاکر و کیوریتوری هدا سرگردان، پروژهای میانرشتهای و تجربهگراست که تلاش میکند روایتگری تاریخی را نه با اتکا به زبان نوشتار یا حافظه رسمی، بلکه از خلال اشیا، فناوری، جامعهشناسی، فلسفه و بدن مخاطب ممکن کند. این نمایشگاه، با تمرکز بر وقایع پس از انقلاب فرانسه و دستگاه گیوتین، ابزاری که بیش از دو قرن در میدان قدرت، عدالت و خشونت نقش ایفا کرد، سعی دارد با بهرهگیری از پلتفرمهای متنوع و تکنولوژیهای نوین، شیء را از وضعیت خنثی و موزهای خود بیرون بکشد و آن را به نقطهای برای بازاندیشی تاریخی بدل کند. این پروژه صرفا یک نمایشگاه نیست، بلکه از یک سو «آنتیموزه» است؛ فضایی که در آن اشیا به جای آنکه در قفسههای شیشهای با سکوت و فاصله مرسوم موزهها نمایش داده شوند، بهگونهای چیدمان یافتهاند که مخاطب را به درگیری بدنمند، تجربهمحور و حتی روانی با تاریخ دعوت کنند و از سوی دیگر، در قامت یک نمایشگاه پژوهشی و موزهای است که آثار در پی عرضه خود نیستند، بلکه در پس و پشت خود، حرف و سخنی تاریخی، فلسفی و انسانی را بر دوش میکشند. در «سرگرمی در ملأعام»، تاریخ از دل اشیا بازگو میشود و اشیا نه صرفا اسنادی از گذشته، بلکه واسطههایی برای مواجههای زنده، شخصی و پرسشبرانگیز با آن هستند.
روایت شخصی از تاریخ یک شیء
آنگونه که طاها ذاکر در استیتمنت خود اشاره میکند، ایده اولیه این پروژه از تماشای یک ویدئو در اینستاگرام آغاز شد؛ ویدئویی از یک سخنرانی تلویزیونی که در آن روایتی خطاپذیر اما برانگیزاننده بیان شده که آزادی غربی با خود خون و مرگ و خشونت در پی داشته است و آنان که امروز مدعی هستند، دیروز خود را از یاد بردهاند. ذاکر مینویسد: «اشیا همیشه توجه من را به خود جلب کردهاند. این پروژه هم روایت من از تاریخ یک شیء است. درواقع من معتقدم اشیا، صادقانهترین روایت را از تاریخ بازگو میکنند».
ذاکر و سرگردان در چیدمانی روایتمند، شکلگیری تمدن از پس خشونت و آزادی از پس خون و انسانیت از پس شقاومت را با گزارههای تاریخی از وقایع پس از انقلاب فرانسه و روند صدور و اجرای حکم اعدام از دستگاه گیوتین تا دستگاه فناورانه برق به نمایش گذاشتند. در این نگاه، تاریخ دیگر مجموعهای از دادهها و رویدادها نیست که باید گردآوری و طبقهبندی شود، بلکه بستری است برای روایتگری فردی، انتقادی و حسی از گذشته؛ آنچنان که والتر بنیامین در تزهایی درباره مفهوم تاریخ مینویسد: «هیچ سندی از تمدن نیست که همزمان سندی از بربریت نباشد». این نمایشگاه شاید به اینگونه این نوع نگاه بنیامین را بازنویسی میکند که اشیا ابزار بیان صادقانهتری هستند و ابزارهای اعدام خود گواه عبور انسانیت از پس انبوهی شقاوت و بیعدالتی. مسیری که انسان دیروز آزادیخواه و طرفدار دیالوگ را به غیر انسانی مونولوگوار بدل میکند. گیوتین، بهعنوان شیء محوری این پروژه، هم ابزار عدالتطلبی بوده و هم نشانه قدرت سرکوب. هم به نام انقلاب آمده و هم به نام ترور. همین چندگانگی است که آن را بدل به یک شیء پیچیده، معاصر و قابل بازخوانی در شرایط اجتماعی امروز میکند.
تکنولوژی بهمثابه ابزار روایت
در این پروژه، استفاده از تکنولوژی نه در خدمت تزیین یا جذب مخاطب، بلکه در جهت تولید تجربهای نو از «تماس با تاریخ» به میدان کشیده شده است. بازدیدکنندگان در این نمایشگاه نهتنها شاهد ویدئوآرت، بازی کامپیوتری، طراحی لباس و مستند هستند، بلکه خود به بازیگر تجربهای اینتراکتیو بدل میشوند. فناوری در اینجا واسطهای است برای برقراری تماس مستقیم با شیء تاریخی و در نهایت، برای مواجههای پرسشبرانگیز با تاریخ.
این رویکرد، یادآور نگاه متفکرانی همچون مارشال مکلوهان است که میگفت «رسانه همان پیام است»؛ در اینجا رسانه روایتگری، خود شیء است و شیء از خلال فناوری، زنده، پاسخگو و روایتگر میشود. مواجهه مخاطب با گیوتین، از خلال بازنماییهای ویدئویی، صدا، نور و فضا، مواجههای تمامبدنی و تأملبرانگیز است.
خُردهروایتها در برابر روایت رسمی
تمرکز این نمایشگاه بر «خُردهتاریخ» (microhistory) گیوتین، به معنای تمرکز بر روایتهایی است که در تاریخ رسمی، خاموش یا حاشیهای باقی ماندهاند. برخلاف روایتهای بزرگ (grand narratives) که در آنها تاریخ با زبان فاتحان و حاکمان بازگو میشود، در این پروژه، گیوتین همچون یک آپاراتوس (به تعبیر فوکو) بازخوانی میشود که نهتنها روایتگر مرگ، بلکه فاشکننده مناسبات قدرت و بدن است. همچون اثر شارل دو مونتسکیو، نامههای ایرانی، که در آن نویسنده با ترفند روایت از زبان غریبهای ایرانی، وضعیت جامعه فرانسه را نقد میکند، این پروژه نیز تلاش میکند از طریق «زبان شیء» -و نه سوژه انسانی- به نقد جامعه بپردازد. مونتسکیو از زبان ازبک و ریکا بهره برد تا جامعهاش را در آینه دیگری بازتاب دهد؛ در «سرگرمی در ملأعام»، اشیا همان آینهاند. یوهان ولفگانگ گوته درباره نامههای ایرانی مینویسد: «مونتسکیو در این کتاب، با ترغیب شایستهترین احساسات، ملت فرانسه را به مبرمترین وظایف خود سوق میدهد». همین الگو در این پروژه دیده میشود. روایت از زبان اشیا، ما را با وظایف فراموششدهمان در قبال تاریخ، عدالت و بدن روبهرو میکند.
بدن، فضا، خشونت
چیدمان نمایشگاه در یک سوله صنعتی، با نورپردازی محدود، سکوت و فواصل معنادار میان آثار، خود تبدیل به جزئی از تجربه روانی و فیزیکی مخاطب میشود. بدن بازدیدکننده در این فضا درگیر سؤالاتی از جنس «تاریخ بدن»، «خشونت دیداری» و «نقش تماشاگر» و در نهایت آزادی در بازتولید خشونت میشود. همین نگاه بدنمند است که آن را از نمایشگاههای سنتی و موزهای جدا کرده و به تجربهای پداگوژیک بدل میکند. مطابق نظریه ژرژ باتای، خشونت و مرگ نه پنهانشدنی، بلکه بنیاد تجربه زیباییشناسانهاند. او در ادبیات و شر اشاره میکند که هنر باید به ناپذیرفتنیترین لایههای تجربه انسانی نزدیک شود.
در این نمایشگاه، زیباییشناسی اشیای اعدام، خود به بازتابی از مناسبات قدرت، بدن و گناه تبدیل شده است. پرسش شما، نقطه کانونی بسیار مهمی از نمایشگاه «سرگرمی در ملأعام» را برجسته میکند؛ یعنی تقابل میان آرمان آزادی و بازتولید خشونت از دل همان آرمان. از منظر فلسفی و انسانی، این نمایشگاه به روشنی میکوشد نشان دهد چگونه ابزارها و اشیا، تنها خنثی یا تابع اراده انسانها نیستند، بلکه حاملان تاریخ، حافظان ایدئولوژیها و حتی عاملان شکلگیری خشونتاند. گیوتین که زمانی نماد رهایی از استبداد بود، در نهایت به ابزار حذف همان آزادیخواهان تبدیل شد.
فلسفه، انسان و انسانیت
با الهام از اندیشههای فوکو و لاتور، نمایشگاه نشان میدهد که اشیا مانند گیوتین نهفقط ابزار، بلکه آپاراتوسهایی هستند که دانش، قدرت و بدنها را درهمتنیده میکنند. این نگاه، عاملیت را از سوژه انسانی صرف، فراتر میبرد و آن را به شبکهای از انسانها، اشیا و نهادها گسترش میدهد. بازنمایی بدن در چیدمانهای این نمایشگاه، یادآور ایده فوکویی «تنبیه در منظر همگان» است. سلب حیات، دیگر یک رویداد پنهان در پشت درهای بسته نیست، بلکه تماشای مرگ خود بدل به نمایش و سرگرمی میشود. این مسئله در جوامع مدرن، همچنان در شکلگیری رسانهای خشونت و تنبیه دیده میشود. یکی از تلخترین آموزههای تاریخ انقلاب فرانسه و دوره ترور (Reign of Terror) دقیقا همین است: بسیاری از انقلابیون اولیه، نظیر دانتون و روبسپیر، خود قربانی همان نظامی شدند که به ایجاد آن کمک کرده بودند. همانطور که «هانا آرنت» در خاستگاههای توتالیتاریسم مینویسد، انقلابها وقتی بدون مهار نهادهای مدنی و قانون، تنها بر شور انقلابی و احساسات تودهای تکیه کنند، خشونت را بازتولید میکنند.
پروژه طاها ذاکر با تأکید بر «خردهتاریخها» در پی آن است تا پرترهای از مغفولماندگان، حذفشدگان و بدنهایی بسازد که در متن تاریخ رسمی جایی ندارند. روایت از گیوتین، در اینجا نه صرفا ابزار اعدام، بلکه نمادی است از نادیدهگرفتن «دیگری» به واسطه ایدئولوژی. آزادی بدون نقد مداوم خود، بدون مراقبت از ابزارهایی که در راهش استفاده میشوند، میتواند به ضد خود بدل شود. اگرچه انقلاب فرانسه آغازگر گفتمانهای مدرن حقوق بشر بود، اما گیوتین یادآور آن است که حتی در نام آزادی، ممکن است انسان به ابزاری برای سرکوب دیگری بدل شود. «سرگرمی در ملأعام» یک موزه صرف یا یک اینستالیشن آوانگارد نیست، بلکه یک آینه است؛ آینهای که اگر با دقت در آن بنگریم، شاید چهره خودمان را در لحظه تماشای خشونت، بهعنوان بخشی از تماشاگران «ملأعام» بازشناسیم.
نسبت این پروژه با ما
نمایشگاه در موقعیتی خاص برگزار میشود؛ در زمانهای که همچنان خشونت در حوزههای مختلف، چه نمادین و چه واقعی، جاری است و اشیای قدرت (از طناب دار تا کلمات قانونی) همچنان به نمایش در ملأعام درمیآیند. این پروژه، اگرچه درباره فرانسه پس از انقلاب کبیر است، اما بیشک آینهای است برای تأمل بر وضعیت خود ما؛ تماشای «سرگرمی در ملأعام» دیگران، گاه روایتی پنهانی از ماست؛ مایی که به تماشای اعدام میرویم و آن را بهمثابه سرگرمی تلقی میکنیم. بماند که همان نیز قرار بود محل درسگیری باشد و نه بازتولید آنچه خوب نیست. نمایشگاه با ارجاع به تاریخ اعدامهای علنی، نهفقط در فرانسه، بلکه بهعنوان رویهای جهانی و با یادآوری سرنوشت کسانی که نه با نام، بلکه با بدنهایشان در تاریخ باقی ماندهاند، سعی میکند خشونت فراموششده را از خلال زیباییشناسی اشیا احضار کند.
روایتگری، مقاومت، بازاندیشی
«سرگرمی در ملأعام» را میتوان از سویی تلاشی برای بازاندیشی تاریخ دانست؛ تاریخی که نه با روایتهای کلان، بلکه از خلال اشیای کوچک، تجربههای فردی و مواجهههای بدنمند قابل فهم میشود و از سوی دیگر آن را میتوان دعوتی به بازاندیشی در مفهوم فلسفی انسان و مفهوم آزادی دانست، آن وقت که انسان قدرت را در آغوش میگیرد و دیگر آزادیخواه نیست، بلکه آزادیبخش است. این پروژه، تماشای تاریخ را بدل به تجربهای زیسته، انتقادی و چندرسانهای کرده است. نه از موضع دانایی، بلکه از موضع پرسشگری.
اگر والتر بنیامین به ما آموخت که تاریخ باید از منظر شکستخوردگان بازخوانی شود، این پروژه، تصویر آنان را از خلال ابزاری که نابودشان کرد، بازنمایی میکند. گیوتین، که روزی برای عدالت ساخته شد، در این روایت به آپاراتوسی برای تأمل بر شکست عدالت بدل میشود؛ جایی که به نام آزادی در پساانقلاب فرانسه بیعدالت جولان میداد و خشونت با آثار و اشکال مختلف و شاید اتفاقا مدرن و قانونی جلوهگری میکرد. در نهایت، این پروژه نه صرفا درباره تاریخ یک شیء، بلکه درباره نسبت ما با تاریخ، با قدرت، با بدن و با فناوری است. در روزگاری که تاریخ در رسانهها و سیاست به مصرف سریع درمیآید، «سرگرمی در ملأعام» دعوتی است به مکث، به تماشای اشیا و به شنیدن آنچه معمولا گفته نمیشود. نمایشگاه «سرگرمی در ملأعام» را میتوان تلاشی برای پیوند میان هنر، تاریخ، فلسفه و فناوری دانست؛ پروژهای که به مدد زبان شیء، صدای فراموششدگان تاریخ را احضار میکند. این پروژه نهفقط درباره گذشته، بلکه پرسشی است درباره اکنون: نسبت ما با خشونت، با نمایش، با بدن و با حقیقت.