|

 گفت‌وگو با فرهاد آذرین، به بهانه‌‌ بیش از دو دهه فعالیت‌ او در عرصه گالری‌داری

پیوستگی هویتی 25ساله

آستانه ورود به گالری‌ آتبین، همواره با همراهی گسترده فرهاد آذرین، مدیر این گالری و نمایی از حیاط سبز این ساختمان در خاطر مخاطبان هنر ثبت شده است. آذرین که امروز بیست‌وپنجمین سال مدیریت گالری آتبین را با برگزاری بیش از 450 نمایشگاه در هنرهای تجسمی ایران، پشت سر می‌گذارد، اکنون بیش از پیش دغدغه‌‌ ماندن و انگیزه‌مندی در این حرفه را در سر دارد.

پیوستگی هویتی 25ساله

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

شهرزاد رؤیائی: آستانه ورود به گالری‌ آتبین، همواره با همراهی گسترده فرهاد آذرین، مدیر این گالری و نمایی از حیاط سبز این ساختمان در خاطر مخاطبان هنر ثبت شده است. آذرین که امروز بیست‌وپنجمین سال مدیریت گالری آتبین را با برگزاری بیش از 450 نمایشگاه در هنرهای تجسمی ایران، پشت سر می‌گذارد، اکنون بیش از پیش دغدغه‌‌ ماندن و انگیزه‌مندی در این حرفه را در سر دارد. آتبین، سال‌ها بستری پذیرا برای هنرمندان جوان و مستعد بوده و هر‌یک از آنها امروز به عنوان هنرمندان مطرح در هنرهای تجسمی فعالیت دارند گرچه‌ بسیاری از آن‌ نام‌ها اکنون تجربه‌هایی در دیگر فضاهای هنری را رقم می‌زنند. نمایشگاه‌های گالری آتبین در همه وجوه از نورپردازی برای چیدمان آثار تا معرفی هنرمند، با تمرکز و تمایل به هنر مدرن و با ارائه‌ای مبتنی بر دقت، جزئی‌نگری و دانش استمرار دارد. آتبین با هویتی شاخص شناخته‌ می‌شود که ناشی از رویکرد آذرین در پرهیز از شتابزدگی است. فرهاد آذرین درباره چگونگی گذر از دو دهه حضور آتبین در هنرهای تجسمی ایران و تغییرات و چالش‌های این سال‌ها می‌گوید.

  

 نخستین مواجهه‌ شما با یک اثر هنری یا لحظه‌ای که اثری شما را برانگیخته کرد، در چه سنی و کجا اتفاق افتاده است؟

به طور دقیق به یاد ندارم اما از کودکی همیشه در مواجهه با هنر بوده‌ام. مثلا به یاد دارم که 9ساله بودم، همراه پدر و مادرم که هر دو تحصیلات هنری داشته‌اند، به آتلیه خانم پروانه اعتمادی رفتیم تا آنها اثر مورد نظرشان را انتخاب کنند و لطف کردند نظر من را هم ‌پرسیدند. خانم اعتمادی به من گفتند: «حتما با خودت فکر می‌کنی که پدر و مادرم دیوانه هستند که آشغال‌های این زن را می‌خرند، اما بزرگ می‌شوی و می‌فهمی که چرا». در هر حال همیشه آثار هنری بر دیوارهای خانه ما و مقابل نگاه من نصب بوده است.

اساسا آدمی نیستم که اتفاقی، ناگهان من را دچار انگیزه کند و هر پدیده‌ای باید به مرور بر دل من بنشیند. در دوران نوجوانی و جوانی هم گهگاهی به گالری‌های فعال می‌رفتم.

 گالری «آتبین» چطور تأسیس شد؟ این ملک را چطور انتخاب کردید و سال‌ها در همین جا فعالیت را ادامه داده‌اید؟

این ملک توسط پدربزرگ‌ام در حدود 80 سال قبل ساخته شده است. او این خانه را به عمه من می‌بخشد و اواخر دهه 60، پدرم برای فعالیت معماری خود این خانه را خریداری می‌کند. دورترین خاطره‌ام از این خانه به چهارسالگی‌ام برمی‌گردد. پدرم در این دفتر بر طراحی نور و معماری متمرکز بوده‌اند و این فضا برای کاربری‌های مرتبط با معماری و نمایش اثر بازطراحی شده است. وقتی تحصیلاتم در سال 1376 به پایان رسید، به این فکر کردم که چه فعالیت‌هایی برای من جالب است. به نظرم آمد که گالری‌داری، برایم حرفه جذابی است و می‌توانم در انجام این کار موفق باشم. از زمانی که من به پدرم، فعالیت در این زمینه‌ را در طبقه پایین این فضا پیشنهاد کردم، حدود یک سال زمان برد تا پدر به انجام این کار رضایت دهند. او، مرا درباره ایجاد فضای گالری همراهی کرد اما گمان نمی‌برد که در این کار موفق شوم.

 ایده‌ و رویکرد شما در آغاز کار گالری آتبین چگونه بود؟

فضاهای هنری‌ای که تا آن زمان فعال بودند شاید کمتر به جوان‌ها اهمیت می‌دادند و بیشتر گالری‌ها هنرمندانی را به رسمیت می‌شناختند که در دهه پنج، شش و هفت زندگی خود بودند و بیشتر فضای گالری‌ها به این هنرمندان و آنها که شناخته‌شده‌تر بودند، اختصاص پیدا می‌کرد. با خودم فکر کردم که باید فضایی درخور برای هنرمندان جوان و مستعد هم ایجاد شود. من آن زمان 27ساله بودم و این ایده هم با توجه به آن روزگار و شیوه‌های رایج در دیگر گالری‌ها، بلندپروازانه بود.

 لوگوی آتبین و نام آن را چطور طراحی و انتخاب کردید؟

این لوگو قبلا توسط استاد سیراک ملکونیان و برای برند معماری پدرم بر اساس حرف لاتین A یعنی حرف اول فامیلی‌شان، آذرین طراحی شده بود و من از این لوگو استفاده کردم و به فکر انتخاب نامی بر اساس همین لوگو بودم. در فرهنگ برهان قاطع با نام آتبین برخورد کردم که به معنای جمع‌آورنده نیکی‌ها آمده بود و خیلی به دل من نشست. البته همان‌طور که می‌دانید، آتبین نام پدر فریدون در شاهنامه فردوسی هم هست.

 اولین نمایشگاه گالری آتبین با آثار کدام هنرمند برگزار شد؟

با وجود تمایلم به رویکردی که اشاره شد، اولین نمایشگاه گالری آتبین به توصیه پدرم با آثاری از استاد حسین محجوبی در روز جمعه، 4 تیر‌ماه سال 1379 برگزار شد و البته آثار فقط برای نمایش بر روی دیوار رفت و هدف مادی و فروش در پس این رویداد نبود. این نمایشگاه به اعتبار و لطف آقای محجوبی برگزار شد. بعد از برپایی این نمایشگاه، بیشتر بر آثار جوانان متمرکز شدم. امسال هم به بهانه 25سالگی گالری آتبین، نمایشگاهی از استاد محجوبی با عنوان «پژواکی از آغاز» را از 11 مهر برگزار کرده‌ایم که ادامه دارد.

 این استانداردها و قالب آثار در گالری آتبین را چطور تعریف می‌کنید؟

من به هنر مدرن علاقه دارم و شاید کسانی هم آثاری در هنر معاصر ارائه دهند و من هم بپسندم اما این اتفاق خیلی قائم به فرد است. من بیشتر نمایش آثاری با رویکرد مدرن را پیش برده‌ام.

 شما همیشه در کنار مخاطبانی که به آتبین می‌آیند، حضور فیزیکی دارید و درباره آثار توضیح می‌دهید.

بله اما در این گفت‌وگوها از جملات تبلیغی استفاده نمی‌کنم. مثلا برای معرفی اثر، جمله‌ «خیلی این کار محشر است» را به کار نمی‌برم یا هرگز به مخاطب قول اتفاق مالی عجیب و غریبی نمی‌دهم. ممکن است که با هنرمندی تجربه 10 سال همکاری یا آشنایی را داشته باشم و از این روی می‌دانم که آن هنرمند حتما از نقطه‌ A به نقطه‌ C خواهد رسید در نتیجه در چنین موقعیتی حتما آنچه را که باور دارم به مخاطب می‌گویم. گرچه بسیاری از افراد ترجیح می‌دهند که آنچه را دوست دارند‌ بشنوند، حتی به دروغ، اما من نمی‌توانم به چنین خواسته‌ای تن دهم. یکی از دوستانم همیشه می‌گوید وقتی تو درباره آثار گالری آتبین با مخاطبان صحبت می‌کنی، انگار از تن خود بیرون می‌آیی و چشمانت برق می‌زند... دوست من درست می‌گوید، من عاشق کارم هستم. روی کارت ویزیت من نوشته شده است: فرهاد آذرین، کیوریتور. در ایران معنای کیوریتور تغییر کرده است در حالی که کیوریتور یعنی مدیر و گرداننده یک مرکز هنری. کیوریتور باید درباره چرایی اتفاق‌هایی که در گالری می‎‌افتد، توضیح دهد. من بر این باور نیستم که گالری‌دار نباید در دسترس باشد، بلکه برعکس، فکر می‌کنم یک گالری‌دار جدی لازم است حضوری فعال، واقعی و مدام در فضای کاری‌اش داشته باشد.

 چیدمان آثار و مسائل اجرائی را بر اساس اصول خاصی پیش می‌برید؟

بله، چیدمان همه 400 نمایشگاه‌ را انجام داده‌ام. برای هر اثر خودم نورپردازی می‌کنم. هنوز هم نورهای گالری آتبین، لامپ‌های هالوژن است زیرا لامپ‌های هالوژن، نزدیک‌ترین نور به خورشید است. این لامپ‌ها را از هلند می‌آوردم و اگر موجودی فعلی لامپ‌های گالری تمام شود، باید از این به بعد با لامپ‌های دیگری نورپردازی کنم. برخلاف تصور بعضی افراد، این یک کار تمام‌وقت است و شاید یکی از دلایلی که باعث شد من مسیر روزنامه‌نگاری را به طور جدی ادامه ندهم، تمرکزم بر حرفه گالری‌داری بوده است.

 آشنایی با هنرمندان و همکاری با آنها در ابتدای فعالیت‌تان چطور شکل گرفت؟

در آن سال‌ها تعداد گالری‌ها به اندازه امروز زیاد نبود، در نتیجه ما همیشه هنرمندانی را به عنوان مُراجع داشتیم. هر نمایشگاه پنج روز زمان داشت چون باید برای همه نمایشگاه‌هایی که پذیرفته‌ بودیم، زمان فراهم می‌شد. معمولا تا دو سال آینده برنامه نمایشگاه‌های ما مشخص بود. وقتی استانداردهای من برای برگزاری نمایشگاه‌ها سخت‌تر شد، این رویکرد تغییر کرد و بعد از اینکه به اصطلاح پیچ استانداردها محکم‌تر شد، تعداد هنرمندانی که در طول یک سال برای برگزاری نمایشگاه در آتبین پذیرفته شدند هم کاهش پیدا کرد. حتی در سال‌های اخیر به این نتیجه رسیدیم که با توجه به افزایش گالری‌ها، شلوغی شهر تهران و حال و هوای آدم‌، بهتر است که زمان نمایشگاه‌ها را افزایش دهیم و به این ترتیب زمان هر نمایشگاه به دو یا سه هفته افزایش پیدا کرد.

 امروز تعداد گالری‌های شمال شهر بیشتر شده است و افراد می‌توانند تعداد بیشتری از گالری‌ها را در این حوالی ببینند.

نه اتفاقا؛ آن زمان گالری گلستان، سیحون، والی، الهه، حنا، اثر و گالری‌های دیگر هم در شمال شهر فعال بودند و سایر گالری‌ها هنوز شکل نگرفته بودند. آن روزها همه فکر می‌کردند که مخاطبان اثر هنری در شمال شهر ساکن هستند و مکان گالری‌ها باید در شمال شهر باشد.

 تعامل با هنرمندان را طی سال‌های گذشته چطور توصیف می‌کنید؟

معمولا بیشتر هنرمندانی که با من همکاری داشتند امروز از دوستانم هستند. همیشه از روز اول همکاری هدفم رشد هر دو طرف در کنار یکدیگر بوده است. اینکه بعضی از دوستان هنرمند از آتبین به عنوان تخته پرش استفاده کرده‌اند برای من جذاب نیست، گرچه بسیاری از افراد معتقدند این اتفاق خوبی است اما به نظرم وجه منفی هم دارد. گاهی همکاری‌ها از بین رفته اما این اتفاق عامل ناراحتی من نیست، بلکه پایان دوستی‌ها باعث دلخوری من است. نمی‌دانم شاید هم خود هنرمند از رفتارش احساس خوبی نداشته و از ادامه معاشرت شرمنده شده است.

 چه چالش‌هایی در فضای بازار هنر و همکاری با دیگر همکارانتان داشته‌اید؟

همیشه همکاری با دیگر گالری‌ها، برایم جالب و جذاب بوده است و با نگارخانه‌های دیگر در مقاطع مختلف تعامل‌ داشته‌ام اما تصمیم دارم کمتر به این همکاری‌ها بپردازم. تجربه همکاری‌های من با دیگر نهادها همواره به دستاوردی مثبت ختم نشده است. گاهی حتی از یک تشکر در پایان همکاری دریغ شده است. شما وقتی به عنوان گالری‌دار با گالری دیگری همکاری دارید درصدد جذب مخاطب جدید برای هنرمند‌تان هستید یا امیدوارید فروش خاصی رخ دهد، ولی در بیشتر مواقع این اتفاق نمی‌افتد و بازخورد خاصی دریافت نمی‌شود. گرچه مواردی هم قطعا نتایج خوبی به همراه داشته است. مثلا همکاری با بنیاد لاجوردی در دو نمایش اخیر از آثار وحید محمدی که از جدی‌ترین و قدیمی‌ترین هنرمندان آتبین به شمار می‌رود؛ برایم تجربه‌ای موفق و لذت‌بخش است.

 مجموعه‌داری امروز چه تفاوت‌هایی با گذشته دارد؟

مجموعه‌دار به کسی گفته می‌شود که بنا به علاقه و سلیقه‌اش یک یا دو سبک هنری را انتخاب می‌کند و به انتخاب آثاری در سبک‌های مورد نظرش می‌پردازد، گاهی با دیگر مجموعه‌دارانی که فضای ذهنی مشترکی دارند، همراه می‌شود و آثاری را تبادل یا به عبارتی تهاتر می‌کند. ما امروز کمتر با چنین مجموعه‌دارانی مواجه هستیم، چون بعضی از آنها دیگر ایران نیستند یا فوت کرده‌اند یا دیگر توان خرید ندارند. سرمایه‌گذارها اما از مجموعه‌‎داران متفاوت هستند، دانش و سواد برای این گروه الزامی ندارد اما شکیبایی آنها برای بازگشت سرمایه‌شان امری لازم است. متأسفانه تبدیل این فضا به سوداگری محض، همه حقیقت و لذت مجموعه‌داری و حتی سرمایه‌‌گذاری در بازار هنر را از بین می‌برد. فرض کنید، فردی که در سال ۱۳۵۳، اثری از سهراب سپهری خریداری کرده، هرگز تصوری از میلیاردی‌شدن این اثر در آینده نداشته و قاعدتا برای علاقه شخصی‌اش اثر را خریده است. امروزه وقتی بعضی از مجموعه‌داران به این باور می‌رسند که مثلا فردی که راننده وانت جابه‌جایی آثار است، بهترین واسطه فروش آثار هنری هم هست، دیگر کمتر می‌توان، انتظاری از چنین بازاری داشت؟ در جایی خواندم: «هیچ‌چیزی برای یک مجموعه‌دار کافی نیست چون او همیشه تشنه اثر جدید و عاشق کارش است همراه با اضطرابی آمیخته به شادی از داشتن». امروز بسیاری از مجموعه‌داران بیشتر سمت و سوی کاسبی در هنر را انتخاب کرده‌اند که به گمانم هدف مجموعه‌داری این نیست.

 چطور میان سلیقه بازار و حفظ کیفیت هنری به تعادلی دست پیدا می‌کنید؟

قطعا سلیقه خودم را معیار قرار می‌‌دهم و الزامی برای رسیدن به این تعادل در شرایط کنونی نمی‌بینم.

 در حال حاضر دغدغه‌‌ شما در حرفه گالری‌داری چیست؟

دغدغه اصلی من در حال حاضر این است که خودم تا چه زمانی می‌توانم در فضای فعلی این حرفه، باانگیزه بمانم. در حال حاضر ۱۰۰ یا شاید هم تعداد بیشتر از گالری‌ها در تهران فعال هستند و من به عنوان کسی که سال‌ها در این مسیر مشغول به کار هستم، ‌می‌دانم که این بازار کشش این میزان ارائه‌دهنده را ندارد و در نتیجه می‌بینیم که بیشتر نمایشگاه‌های تهران در بعضی از ماه‌های سال به صورت گروهی برگزار می‌شود.

 گالری‌داری را چطور توصیف می‌کنید؟

در کشور ما ضرورت داشتن اثر هنری چندان واضح نیست و حال خواه‌ناخواه توضیح و آموزش ضرورت هنر را در وظایف گالری‌داران قرار داده‌اند، در حالی که این مسئله هرگز وظیفه گالری‌دار نیست. مخاطب باید بداند که چرا وارد گالری می‌شود؛ این ندانستن نتیجه نداشتن آموزش در زمان و مکان مناسب است. یکی از عناوینی که برای گالری‌داران بیان شده، دروازه‌بانی هنر است. از طرفی گاهی نقش گالری‌دار به ایجاد فضایی مناسب برای ارائه بهتر اثر محدود می‌شود که این فضا با نورپردازی، ویژگی‌های ساختمان، چیدمان و... تعریف می‌شود. گاهی در این میان نقش‌هایی نادرست نیز به گالری‌داران تحمیل می‌شود، به طور مثال گالری‌داران در کشور ما مسئول ایجاد گرایش هنری روز هستند و مدتی آثار آبستره، مدتی آثار فیگوراتیو، آثار نقاشی‌خط یا زمانی مثل دوران متأخر، بدآرت مد می‌شود.

به‌طورکلی این نقش در کشورهایی که سنت نگارخانه‌داری را طی دو قرن گذشته دارند، کاملا معنایی تثبیت‌شده دارد اما در کشور ما پدیده‌ای نو و نسبتا ناآشناست. این نگاه من گاهی با صحبت‌ها و رفتارهای افراد مؤثر در فضای هنر نیز مشهود می‌شود، به طور مثال، هنرمند باتجربه و بی‌نظیری مانند زنده‌یاد خانم پروانه اعتمادی که من هم بسیار ایشان را دوست دارم، در مستندی که از او ساخته شده درباره گالری‌داری گفته‌اند: «یک سوراخی‌هایی هم توسط خانم‌هایی که بیکار بودند ایجاد شده که اصلا نیازی به آنها نیست و...». ببینید یک هنرمند جوان با شنیدن این صحبت‌ها تصورات اشتباهی پیدا می‌کند. خانم اعتمادی یا کسانی مانند ایشان چندین بار در گالری‌ها نمایشگاه برگزار کرده‌اند و از سویی این هنرمند امکان ارائه اثرش در خانه را داشته ولی این امکان در خانه همه هنرمندان مهیا نیست. همچنین بعضی بنا به شرایط و جایگاه‌شان دیگر نیازی به گالری‌ها نداشته‌اند و در آن زمان این دیدگاه را به زبان آورده‌اند اما من درکی از تقلیل همه ارزش‌های گالری‌داری ندارم.

تماشای اثر در فضای درست با نور، چیدمان و ارائه مناسب اثر، به خودی خود یک اتفاق جدی است و این نقشی است که گالری‌دار در حال حاضر ایفا می‌کند. من این تقلیل را در ارائه آنلاین اثر هنری هم احساس می‌کنم. برای من تجربه مواجهه با اثر حتما باید به صورت فیزیکی و نزدیک باشد.

 به نظرتان گالری آتبین در نگاه دیگران و از بیرون چطور دیده می‌شود؟

من سعی می‌کنم هویت گالری را حفظ کنم و در تمام این سال‌ها هرگز آتبین را یک گالری وامانده ندانستم و هر چند سال یک بار فضای گالری را نوسازی می‌کنم. آتبین فرزند من است و نسبت به این مکان خودم را مسئول می‌دانم. همیشه وسواس خاصی در برگزاری هر نمایشگاه دارم و همه این موارد از بیرون کاملا دیده می‌شود و بارها دوستانم درباره‌اش با من صحبت کرده‌اند اما شاید نگاه و شخصیت من را کمی سنتی بدانند و این هم به هر حال بخشی از من است. امسال آتبین 25‌ساله شد و به قول یکی از دوستانم، همین تداوم راه در عین حفظ هویت، کاری است دشوار و مهم.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.