حافظه شکست، ابزار سلطه
اسرائیل در امتداد راهبرد تثبیت سلطه خود بر منطقه غرب آسیا، این بار قطر را بهعنوان هدف حملهای محدود اما معنادار انتخاب کرد؛ حملهای که از منظر نظامی با دقت طراحی شده بود، اما پیام اصلی آن در سطح روانی و سیاسی قابل رمزگشایی است.
اسرائیل در امتداد راهبرد تثبیت سلطه خود بر منطقه غرب آسیا، این بار قطر را بهعنوان هدف حملهای محدود اما معنادار انتخاب کرد؛ حملهای که از منظر نظامی با دقت طراحی شده بود، اما پیام اصلی آن در سطح روانی و سیاسی قابل رمزگشایی است.
این اقدام، در امتداد همان سیاستی است که از جنگ ششروزه تا امروز، بر پایه ایجاد ترس، تفرقه و انفعال طراحی شده؛ سیاستی که هدف آن، بازسازی حافظه شکست در ذهن ملتهای مسلمان و جلوگیری از شکلگیری جبهه مقاومت فراگیر است. قطر با موقعیت خاص خود در میان کشورهای عربی و با روابط چندلایه با ترکیه، جریانهای مقاومت در سوریه و برخی نهادهای رسانهای مستقل، در سالهای اخیر بهعنوان یکی از حلقههای بالقوه اتصال میان بازیگران مستقل منطقهای شناخته شده است. حمله به قطر، در این چارچوب، نهتنها یک هشدار به خود این کشور بود، بلکه پیامی روشن را به ترکیه و سایر بازیگران منطقهای ارسال کرد مبنی بر اینکه هرگونه تلاش برای شکلگیری محور مستقل، خارج از هندسه مطلوب غرب و صهیونیسم، با واکنش مستقیم مواجه خواهد شد. این حمله، درواقع یک ضربه پیشگیرانه به امکان همگرایی بود؛ ضربهای که نه به خاک، بلکه به ظرفیت اتصال وارد شد. نشست اضطراری کشورهای اسلامی پس از این حمله، بهجای آنکه نقطه آغاز واکنش عملی باشد، به صحنهای برای نمایش انفعال، محافظهکاری و روابط پنهان تبدیل شد. بیانیههای صادرشده فاقد اراده عملی بودند و هیچگونه تهدید یا اقدام بازدارندهای را در خود نداشتند. این وضعیت، نتیجه همان مهندسی ترسی است که رژیم صهیونیستی با دقت در حال تثبیت آن است؛ ترسی که نه از جنگ، بلکه از واکنش، اتحاد و هزینه تقابل ناشی میشود. کشورهای اسلامی درگیر محاسبات فردی، از ورود به فاز تعهد جمعی خودداری میکنند و این دقیقا همان چیزی است که دشمن میخواهد؛ یعنی انزوای عملیاتی هر کشور در لحظه حمله. رژیم صهیونیستی با هر حمله محدود، نهتنها قدرت عملیاتی خود را به رخ میکشد، بلکه ضعف ساختاری و روانی کشورهای اسلامی را نیز برجسته میکند. این برجستهسازی بخشی از پروژه بازسازی حافظه شکست است؛ حافظهای که از جنگ ۱۹۶۷ تا امروز، بهعنوان ابزار سلطه روانی عمل کرده و مانع شکلگیری اراده جمعی در برابر تجاوزگری شده است.
حمله به قطر، در این چارچوب، نه یک حادثه نظامی بلکه یک عملیات روانی برای تثبیت انفعال منطقهای بود؛ عملیاتی که نشست اضطراری را نیز در خدمت خود گرفت و آن را به ابزاری برای تخلیه روانی و کنترل خشم عمومی تبدیل کرد.
در چنین فضایی، محور مقاومت بیش از پیش اهمیت پیدا میکند. تنها جبههای که خارج از هندسه طراحیشده غرب و صهیونیسم عمل میکند، محور مقاومت است؛ جبههای که با تکیه بر منطق عزت، استقلال و ایستادگی، توانسته معادلات منطقهای را در مواردی تغییر دهد. بااینحال، این محور نیازمند حمایت عملی کشورهای اسلامی است، نه صرفا همدلی زبانی. تا زمانی که نشستهای اضطراری به بیانیههای خنثی محدود شوند و ترس از هزینه تقابل، بر اراده وحدت غلبه داشته باشد، رژیم صهیونیستی میتواند با حملات محدود اما هدفمند، هر کشور اسلامی را در لحظه مناسب تحت فشار قرار دهد بدون آنکه با واکنش جمعی مواجه شود.
و در چنین هندسهای، آنچه حمله به قطر آشکار کرد، نه قدرت مهاجم بلکه تثبیت یک الگوی روانی بود؛ الگویی که در آن هر کشور اسلامی پیش از آنکه هدف قرار گیرد، از درون تهی از اراده شده است. این خلأ، نه حاصل شکست نظامی بلکه نتیجه انفعال جمعی و ترس از هزینه پاسخ است؛ ترسی که نشستها را به بیانیه و بیانیهها را به سکوت تبدیل میکند. اگر این چرخه شکسته نشود، حافظه شکست دیگر یک خاطره نخواهد بود، بلکه به منطق تثبیتشده تصمیمسازی منطقه بدل خواهد شد.
اگر این چرخه ادامه یابد، حملات بعدی دیگر نه هشدار بلکه تثبیت خواهند بود؛ نه برای ارسال پیام بلکه برای شکلدادن به واقعیت. کشورهایی که امروز در حاشیه واکنش ایستادهاند، ممکن است فردا در متن هدف قرار گیرند؛ نه به خاطر مواضعشان بلکه به دلیل سکوتشان. و آنگاه، حافظه شکست نهتنها بازسازی میشود، بلکه به معماری تصمیمسازی بدل خواهد شد؛ معماریای که در آن هر حمله پیش از آنکه آغاز بحران باشد، پایان امکان تلقی میشود.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.