گفتوگو با کاوه میرعباسی درباره اهمیت و جایگاه ماریو بارگاس یوسا
آخرین غول ادبی
پیام حیدرقزوینی: با مرگ ماریو بارگاس یوسا، ادبیات جهانی یکی دیگر از چهرههای برجستهاش را از دست داد. یوسا رماننویس، منتقد، روزنامهنگار و فعال سیاسی بود که در سال 2010 برنده جایزه نوبل ادبیات شد. او در سال 1936 در آرکیپای پرو متولد شده بود و با جدایی پدر و مادرش، نزد خانواده مادریاش ماند که خانوادهای نیمهاشرافی بودند. یوسا نویسندهای پرکار بود و مهمترین بخش آثارش رمانهایی است که در سالهای مختلف نوشت و تعداد زیادی از آنها به فارسی هم ترجمه شدهاند.

به گزارش گروه رسانه ای شرق،یوسا به نسلی از نویسندگان امریکای لاتین تعلق داشت که دوره شکوفایی این ادبیات را رقم زدند. کاوه میرعباسی رمان «رؤیای سلت» و رساله «وسوسه ناممکن» را از یوسا به فارسی برگردانده و علاقه زیادی به آثارش دارد. به همین مناسبت با میرعباسی درباره جایگاه یوسا در ادبیات جهانی و ویژگیهای آثارش گفتوگو کردهایم. او در این گفتوگو یوسا را چهرهای چندوجهی میداند که از دیگر نویسندگان ادبیات امریکای لاتین متمایز است.
* یوسا چه جایگاهی در ادبیات امریکای لاتین و به طور کلی ادبیات جهانی دارد؟
اگر به بارگاس یوسا بهعنوان یک شخصیت نگاه کنیم سه وجه را میتوان در او متمایز کرد. او رماننویس و ادیب، رسالهنگار و پژوهشگر و در نهایت شخصیت سیاسی بود و تا جایی پیش رفت که در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرد. چه در میان نویسندگان پرو، چه در میان نویسندگان امریکای لاتین و چه حتی در ادبیات جهانی جزو نویسندگان طراز اول به شمار میرود. او متعلق به نسلی از نویسندگان است که در دهه شصت دوران شکوفایی ادبیات امریکای لاتین را رقم زدند و یکی از چهرههای شاخص این نسل در کنار مارکز و فوئنتس و دونوسو و دیگران به شمار میرود. اگر هم بخواهیم زندگی ادبی او را ارزیابی کنیم، زندگی بسیار پرافتخاری داشت. او در بیستوهفتسالگی و با اولین رمانش یعنی «شهر و سگها»، که در ایران با عنوان «عصر قهرمان» و «سالهای سگی» منتشر شده، مورد استقبال زیادی قرار گرفت و بعد از آن تقریبا تمام جوایز معتبر ادبیات امریکای لاتین را به دست آورد و در نهایت هم در سطح جهانی جایزه نوبل را گرفت. فارغ از این، بارگاس یوسا جزو نادر نویسندگان غیرفرانسهزبانی است که به عضویت آکادمی فرانسه پذیرفته شد و لقب اشرافی از پادشاه اسپانیا گرفت و جایزه شوالیه را هم از فرانسه گرفت. آخرین جایزهای هم که در سال 2022 برد جایزه جدیدالتاسیس کارلوس فوئنتس بود.
* چه ویژگیهایی یوسا را از دیگر نویسندگان امریکای لاتین متمایز میکند؟
شاخصهای که ادبیات امریکای لاتین را در دهههای شصت و هفتاد جهانگیر کرد رئالیسم جادویی بود و بارگاس یوسا هیچ قرابتی با رئالیسم جادویی نداشت. او نویسندهای واقعگرا است و عمده آثارش را میتوانیم چیزی بین مدرنیسم و پستمدرنیسم دستهبندی کنیم و برخی از آثارش تلفیقی از این دو است. یکی دیگر از ویژگیهای شاخص یوسا این است که از نظر تکنیکهای داستانی اعم از ساختار روایی و شکل تکنیکهای قصهگویی خیلی بداعت دارد. ضمنا تنوعی که در آثارش به خصوص در دورههای اولیه و میانی کارش وجود دارد بسیار قابل توجه است.
* به نظرتان کدام آثار یوسا شاخصترند؟
دورههای مختلفی را میتوان در نویسندگی یوسا توصیف کرد. آثار او در دوره اولیه کارش عمدتا درباره پرو و جامعه پرو است. او به مرور از پرو فاصله میگیرد و به داستانهایی میپردازد که در کشورهای دیگر میگذرند مثل «جنگ آخرالزمان» که وقایعش در برزیل میگذرد و بر اساس رویدادی واقعی نوشته شده است. همچنین رمان «سور بز» در جمهوری دومینیکن میگذرد و من خودم بین همه آثار یوسا این رمان را بیش از بقیه میپسندم. آثار دوره پایانی زندگیاش همتزاز دو دوره قبلی کارهایش نیست. در میان آثار یوسا چند اثر شاخصترند که یکی «شهر و سگها» یا «سالهای سگی» است که برگرفته از تجربیات زندگی شخصی خودش است. یوسا در سالهای کودکی و نوجوانی دور از پدر و مادرش و نزد پدربزرگ و مادربزرگش زندگی میکرد و آنها فکر میکردند او برای اینکه مرد بار بیاید باید به مدرسه نظامی برود و رمان «شهر و سگها» حاصل تحربیات او در آنجا است. این رمان گره معمایی و جنایی دارد و بداعت تکنیکهای روایی در آن با هفت راوی مختلف که با یکدیگر درهمآمیخته میشوند بسیار قابل توجه است. از دیگر رمانهای شاخص او میتوان به «گفتگو در کاتدرال»، «رویای سلت» و «خانه سبز» اشاره کرد که امکان ترجمه این آخری به فارسی وجود ندارد.
* یوسا از چه نویسندگانی تاثیر گرفته بود؟
اولین نویسندگانی هم که روی او تاثیر گذاشتند نویسندگان کمتر شناختهشده پرو بودند. نویسنده مهمی که در آن دوره اولیه بر یوسا تاثیر زیادی گذاشت خوزه ماریا آرگداس است که دو، سه رمان هم بیشتر ننوشت و زود خودکشی کرد. رمان «روزهای ژرف» او را مصطفی مفیدی در نشر نیلوفر ترجمه کرده و اثر مشهوری است. یوسا در مقام رسالهنویس هم درباره آرگداس کتابی با عنوان «بهشت آرکائیک» نوشته است. از میان نویسندگانی که در آغاز بر یوسا اثر گذاشتند قطعا باید به دو نویسنده فرانسوی اشاره کرد: ژان پل سارتر که در نوشتن دیالوگها خیلی از او الهام گرفت و نویسنده دیگری که خیلی برایش مهم بود گوستاو فلوبر است و رساله «عیش مدام» را هم درباره «مادام بوواری» نوشته بود. ویلیام فاکنر و آلبر کامو نویسندگان دیگری بودند که بر او تاثیر داشتند.
* یوسا در آثارش چقدر به سیاست و تاریخ توجه کرده است؟
اشاره کردم که یوسا تا مدتها به جامعه پرو میپرداخت و مضامینی که در آثارش به کار میبرد دغدغههای سیاسی، نقد اجتماعی و الهام گرفتن از زندگی شخصی خودش بود. تا پایان عمرش نیز کموبیش به این مضامین و ویژگیها توجه داشت. یوسا در آثارش نگاهی انتقادی نسبت به جامعه دارد و این نگاه گاهی شکل طنز به خود میگیرد و گاهی درام است. یوسا مثل اغلب نویسندگان امریکای لاتین دغدغه سیاسی داشت. او در سالهای جوانی گرایشهای چپگرایانه داشت و مثل بسیاری از نویسندگان امریکای لاتین همچون مارکز طرفدار انقلاب کوبا بود اما از سال هفتاد و یک ضدیت شدیدی با حکومت کاسترو پیدا میکند. به گفته خودش پس از آن محافظهکار و لیبرال دستراستی میشود. یوسا در عین اینکه در تمام عمرش داستاننویس بود، اما در نوشتن رساله و مقاله هم خیلی فعال بود. او در دهه هشتاد و اوایل دهه نود ستون ثابتی در نشریه «ال پائیس» داشت و خیلی از مقالاتی که در اینجا و دیگر نشریات نوشته بود به صورت کتاب درآورد که در انگلیسی با عنوان «موجآفرینی» منتشر شد و مهدی غبرایی این اثر را به فارسی برگردانده است. چند رمان مهم در ادبیات امریکای لاتین وجود دارد که به زندگی دیکتاتورهای آنجا پرداختهاند. از میان آنها میتوان به «آقای رئیسجمهور» اثر میگل آنخل آستوریاس، «پاییز پدرسالار» اثر گارسیا مارکز، «من عالیجاه» نوشته آئوگوستو روآ باستوس و رمان «توسل به روش» از آلخو کارپانتیه اشاره کرد. آخرین رمان مهمی که درباره دیکتاتورهای امریکای لاتین نوشته شده همین رمان «سور بز» است. من فکر میکنم «سور بز» اوج کار یوسا است و پس از آن مقداری افت داشت و البته دقت کنیم وقتی میگویم افت داشت یوسا را با خود یوسا مقایسه میکنم وگرنه «رویای سلت» هم رمان درخشانی است.
* یوسای رسالهنویس چه ویژگیهای شاخصی دارد؟
یکی از ویژگیهای رسالههای او که به خصوص در «عیش مدام» و «وسوسه ناممکن» دیده میشود این است که یوسا کاملا در جایگاه رماننویس رساله نوشته است. مثلا در «عیش مدام» علاوه بر اینکه به زندگی و آثار گوستاو فلوبر میپردازد پلی هم به آثار خودش میزند و یکجور مقایسه بین خودش و فلوبر انجام میدهد. یا در «وسوسه ناممکن» یکسری از تکنیکهایی که برای خودش به عنوان داستاننویس مهم است در رمان «بینوایان» برجسته میکند. رساله دیگرش تز دکتری او است که قطورترین رسالهاش هم هست تحت عنوان «صد سال تنهایی یا روایت یک ایزدکشی». یکی از آخرین رسالههای او نیز کتابی بود تحت عنوان «جامعه نمایشی» که در آن به جهان امروز و فضای مجازی توجه کرده و نشان داده که چطور رسانهها زندگی اجتماعی را تبدیل به یک نمایش کردهاند. یکجور باریکبینی و ظریفاندیشی خاصی در رسالههای او وجود دارد.
* به نظرتان یوسا چقدر بر دیگر نویسندگان تأثیر گذاشته است؟
فکر میکنم یوسا تا حدی نویسندهای تکرو به شمار میرود. او شیوهگرا نیست مثل ناباکوف که مثلا نثری خاص خود داشت. در عینحال تکنیکهای روایی و نثر یوسا داستان به داستان فرق میکند. یوسا را نمیتوان صرفا محدود به جریان سیال ذهن کرد درحالی که این سبک در آثارش دیده میشود اما فقط این نیست. مضامین سیاسی و اجتماعی آثار یوسا به جای خود اما فکر میکنم رمانهای یوسا نوعی کلاس درس برای یادگیری تکنیکهای قصهگویی و خلق ساختارهایی روایی است. آثار او برای اینکه دریابیم چطور میشود ساختارهایی روایی جدید و تکنیکهای جدید به وجود آورد راهگشا هستند و این یکی از ارزشهای آثار او به شمار میرود. یوسا نویسنده و ادیب و نظریهپرداز بیبدیلی بود و شاید بتوان او را یکی از آخرین غولهای ادبی یا آخرین غول ادبی به شمار آورد.