|

مهاجرت اعتراضی و عواقب آن

در سال‌های اخیر از موفقیت‌های حرفه‌ای و اقتصادی مهاجران ایرانی در کشورهای محل سکونت‌شان سخن بسیار گفته شده و ازجمله سرمایه مالی آنها به تفاوت 1.3 تریلیون دلار در 1386 (مرکز پژوهش‌های مجلس به نقل از بنیاد نخبگان)، چهار تریلیون دلار در 93 (فراکسیون ایرانیان مقیم خارج مجلس) و دو تریلیون در 94 (دبیرکل شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور) برآورد شده است.

کوروش احمدی دیپلمات پیشین

 در سال‌های اخیر از موفقیت‌های حرفه‌ای و اقتصادی مهاجران ایرانی در کشورهای محل سکونت‌شان سخن بسیار گفته شده و ازجمله سرمایه مالی آنها به تفاوت 1.3 تریلیون دلار در 1386 (مرکز پژوهش‌های مجلس به نقل از بنیاد نخبگان)، چهار تریلیون دلار در 93 (فراکسیون ایرانیان مقیم خارج مجلس) و دو تریلیون در 94 (دبیرکل شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور) برآورد شده است. این ارقام و بسیاری شواهد دیگر تنها گویای موفقیت اقتصادی و علمی ایرانیان در خارج از کشور است. اما آنچه تاکنون عمدتا مغفول مانده، موقعیت‌های سیاسی نمایانی است که ایرانیان مقیم اروپا و آمریکای شمالی به دست آورده‌اند. این موضوع در دو، سه ماه اخیر و به موازات افزایش بی‌سابقه مشکلات ج.ا.ایران در حوزه سیاست خارجی بیش از هر زمان دیگر خود را نشان داده‌ است. درحالی‌که افزایش مشکلات سیاست خارجی ما ناشی از موضوعات متعددی مانند تعلیق مذاکرات برجام، فروش پهپاد به روسیه، انعکاس اعتراضات در محافل رسانه‌ای و رسمی کشورها و مشکلات فزاینده با سازمان‌های بین‌المللی و هم‌افزایی آنها است، مدتی است که نفوذ سیاسی ایرانیان مهاجر بر دولت‌های مختلف نیز مزید بر علت شده است. شمار فزاینده‌ای از ایرانیان مهاجر در حال گرفتن پست‌های سیاسی و اجرائی در اروپا و آمریکای شمالی هستند و به‌عنوان وزیر، نماینده مجالس ملی و ایالتی، شهردار و عضو انجمن‌های شهر با رأی مستقیم مردم مشغول به کارند. به‌عنوان مثال، دو خانم جوان ایرانی عضو دولت جدید سوئد هستند و دو وزیر ایرانی نیز عضو کابینه قبلی سوئد بودند و در پارلمان سوئد 12 عضو ایرانی‌تبار حضور دارند. شهردار کنونی فرانکفورت یک خانم ایرانی است که بعد از یک دوره زندان در دهه 1360 مقیم آلمان شد.

آلمان از نظر تأثیر ایرانیان مهاجر بر روابط دوجانبه مثال گویایی است. دولت جدید آلمان در یکی، دو ماه گذشته سیاست خصمانه بی‌سابقه‌ای را در قبال ج.ا.ایران اتخاذ کرده است. این دولت به‌تازگی نقش اصلی را در اعمال فشار بر اتحادیه اروپا برای تحریم بیشتر ایران، ازجمله قرار‌دادن سپاه در لیست گروه‌های تروریستی این اتحادیه، عهده‌دار شده است و بانی اصلی پیش‌نویس مربوط به تشکیل «کمیسیون مستقل حقیقت‌یاب درمورد نقض حقوق بشر در ارتباط با اعتراضات در ایران» نیز بود. نقش سیاست‌مداران ایرانی‌تبار بی‌شک یکی از عواملی است (در کنار سایر عوامل اشاره‌شده) که در اتخاذ این رویه مؤثر بوده است. می‌دانیم که دولت کنونی آلمان حاصل ائتلافی از سه حزب سوسیال‌دموکرات، دموکرات آزاد و حزب سبز است. رئیس حزب سبز امید نوری‌پور است که در سال 67 و در 13‌سالگی به همراه پدر و مادر از ایران به آلمان مهاجرت کرد و وزیر خارجه آلمان از این حزب در دولت ائتلافی شرکت دارد. بیژن جیرسرایی نیز دبیرکل حزب دموکرات آزاد است که در 11‌سالگی در سال 65 به آلمان فرستاده شد. بیژن جیرسرایی همچنین مسئول تیم مذاکره‌کننده با دو حزب دیگر برای ائتلاف نیز بود. روشن است که این دو و بسیاری دیگر مانند این دو که به‌ویژه در پی تحولات اخیر بیش‌از‌پیش در موضع تقابل قرار گرفته‌اند و با استاندارد برخی جریان‌های «ضد انقلاب» محسوب می‌شوند، چه تأثیری می‌توانند بر مواضع دولت آلمان داشته باشند. هر سیاستی قطعا دیر یا زود آثار خود را آشکار می‌کند. آنچه ما در دهه‌های گذشته کاشته بودیم و مسائلی که اساسا ندیدیم، چه رسد به اینکه به فکر حل اصولی آنها باشیم، اکنون در حال درو‌کردن محصول‌شان هستیم. برخی از این مشکلات مانند درجه‌بندی کردن مردم، تلاش برای همگون‌سازی جامعه و بی‌توجهی به بخش‌هایی از مردم که سبک‌ها و سلایق متفاوتی دارند، از علل مستقیم و بلافصل مهاجرت طبقه متوسط بوده است. این مشکلات خاص بر بستر مشکلات عام در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، ازجمله فقدان چرخش نخبگان و ...، موجب نوعی از مهاجرت شد که می‌توان آن را مهاجرت اعتراضی نامید. ضمن اینکه بسیاری نیز امکان رفتن نداشته‌اند و از نظر ذهنی مهاجرت کرده‌اند (در تاریخ ما مهاجرت مشابهی در قرن 18 میلادی و در مواجهه با دوره بعد از سقوط صفویه و جنگ‌های اغلب بیهوده نادر شاه رخ داد که طی آن هزاران هزار ایرانی هنرمند و صنعتگر به هند مهاجرت کردند). بسیاری از این مهاجران در دهه‌های اخیر یا به دلیل قرار‌گرفتن خانواده‌های‌شان در زمره دیگری و برخورد با دیوار قطور و بلند انواع گزینش‌ها و نظارت‌ها یا به دلیل نداشتن فرصت برابر برای رقابت یا به خاطر شرایط اقتصادی-اجتماعی، ناچار به مهاجرت شدند. طُرفه آنکه برخی مسئولان در این زمینه بی‌تفاوت یا حتی مشوق بودند. تلاش خیرخواهانه اما عمدتا مبتنی بر ابتکار شخصی در برخی نمایندگی‌های دیپلماتیک ایران در خارج نیز محدودتر، موردی‌تر و سلیقه‌ای‌تر از آن بود که بتواند تأثیراتی عام داشته باشد. کسانی نیز که در مقطعی شعار درست «ایران برای همه ایرانیان» را مطرح کردند، با ملاحظه نظر منفی تندروها به‌آسانی عقب نشستند. ابعاد غم‌انگیزتر موضوع وقتی روشن‌تر می‌شود که بدانیم تجربه دیگر کشورهای مهاجرفرست یکسره متفاوت بوده است. سیاست دولت‌هایی مانند دولت چین، دولت هند، دولت ترکیه و... نه به گونه‌ای بوده که «مهاجرت اعتراضی» در آن جوامع شکل گیرد و نه درجه ایستایی سیاسی به گونه‌ای بوده که تعارضات بتواند ریشه‌دار شود. ضمن اینکه دیگر کشورها، حتی کشورهایی مانند چین، به نحوی برخورد کرده‌اند که مهاجران‌شان از همه نظر ازجمله انتقال فناوری، سرمایه‌گذاری، جهانگردی و... مکمل و متمم مردم کشورهای خود هستند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها