|

دولت استثنا

‌اگر این تعبیر را بپذیریم که چشم‌اندازها جهان ما را تعین می‌بخشند، پس با تغییر این چشم‌اندازها جهانِ ما نیز می‌بایستی تغییر پیدا کند. این جهانِ تازه خط بطلانی بر جهان پیشین ما می‌کشد و ما نیز دیگر بازیگر معرکه جهان جزم‌اندیش خود نیستیم؛ چرا‌که در «معرکه جهان‌ها» هر‌یک از جهان‌ها مدعی جهانی بهتر از دیگر جهان‌ها‌ست.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

‌اگر این تعبیر را بپذیریم که چشم‌اندازها جهان ما را تعین می‌بخشند، پس با تغییر این چشم‌اندازها جهانِ ما نیز می‌بایستی تغییر پیدا کند. این جهانِ تازه خط بطلانی بر جهان پیشین ما می‌کشد و ما نیز دیگر بازیگر معرکه جهان جزم‌اندیش خود نیستیم؛ چرا‌که در «معرکه جهان‌ها» هر‌یک از جهان‌ها مدعی جهانی بهتر از دیگر جهان‌ها‌ست. با پذیرش چشم‌انداز تازه می‌توان گفت آنچه بین انسان‌ها پدید می‌آید، «معرکه آرا» است. معرکه آرا یعنی بحث و جدل و گفت‌وگو برای جهانی بهتر. هانا آرنت در درسگفتارهای فلسفه سیاسی کانت، سیر تطور این فیلسوف و تغییر چشم‌اندازهای او را این‌گونه بیان می‌کند: «چنین می‌نماید که مسئله کانت در مرحله آخر زندگی‌اش -یعنی زمانی که انقلاب آمریکا و از آن بیشتر انقلاب فرانسه او را از خواب سیاسی بیدار کرد (همچنان که هیوم او را در جوانی‌اش از خواب جزم‌اندیشی و روسو در میانسالی از خواب اخلاقی بیدار کرده بود)- این بود که چگونه بین سازمان‌دادن به دولت و اخلاق هنجاری/ اخلاقی سازش برقرار کند، البته در چارچوب اصول خرد». واقعیت این است فیلسوفی که تمام عمرش را پای اخلاق و قواعد آن گذاشته بود، اینک به فراست درمی‌یافت در عالم سیاست اخلاق کارکرد دیگری دارد و باید با استفاده از آموزه‌های اخلاق پیشین، الگویی تازه برای اخلاق سیاست به دست بدهد. برای رسیدن به این مهم صرفا تغییر چشم‌انداز کافی نبود، بلکه انگیزه‌های تغییر این چشم‌انداز بود که آرنت سبب آن را انقلاب بزرگ آمریکا و فرانسه می‌دانست. اگر زمانی عالمان باور داشتند هدف وسیله را توجیه می‌کند، اینک باور دارند انتخاب ابزار یا وسیله درست، آدمی را برای رسیدن به مقصود یاری می‌کند. پس دیگر تمرکز بر روی هدف نیست بلکه روی وسیله و ابزار است و چه‌بسا وسیله‌ای که برای رسیدن به هدف انتخاب می‌شود، از خود هدف مهم‌تر باشد. با هر وسیله‌ای نمی‌توان به هدف رسید و با هر وسیله‌ای هم نباید به هدف رسید. از این منظر است که انقلاب بزرگ آمریکا و فرانسه، کانتِ اخلاق‌مدار را به ‌سوی نوعی اخلاق سیاسی سوق داد که بیش از هر چیز تحت تأثیر خرد بود. کانت می‌خواست بین سازمان‌دادن به دولت و اخلاق هنجاری/اخلاقی سازش برقرار کند. آرنت می‌گوید: «واقعیت تعجب‌آور اینکه او (کانت) می‌دانست فلسفه هنجار/اخلاقش به وی کمک می‌کند. به همین دلیل، از اخلاق- بازی دست برداشت و فهمید مسئله این است که چگونه انسان را وادار کند، اگرنه یک آدم هنجاری/اخلاقی، بلکه چگونه یک شهروند خوب باشد و اینکه نباید از هنجار/اخلاق انتظار قانون اساسی خوب داشت، بلکه برعکس زندگی تحت قانون اساسی خوب احتمالا به وضعیت هنجاری/اخلاق خوب برای مردم بینجامد. این شاید یادآور حرف ارسطو باشد که انسان خوب فقط در دولت خوب می‌تواند شهروند خوبی باشد». طرفه آنکه نه‌تنها کانت به این نتیجه می‌رسد، بلکه در جداسازی هنجار/ اخلاق از شهروندی به ورای نظر ارسطو می‌رود. شاید با تساهل بتوان گفت در رابطه با اخلاق، اخلاق شهروندی نزد کانت جایگاه ویژه‌ای دارد. اخلاق برای شهروند است و نه شهروند در گرو اخلاق. «مسئله سازمان‌دادن به دولت، هر قدر هم که سخت به نظر برسد، قابل‌حل است، یگانه شرطش داشتن خرد است. مسئله این است: با توجه به اینکه برای حفظ اکثریت موجودات خردمند قوانین جهان‌شمول لازم است اما هریک از آنها در خفا میل دارند آن قوانین را زیر پا بگذارند، باید قانون اساسی را به وجهی صورت‌بندی کرد که به‌رغم تخاصم بین تمایلات شخصی، همدیگر را به وجهی خنثی کنند که وقتی انسان‌ها در جهت منافع همگانی عمل می‌کنند، گویی اصلا چنان تمایلاتی وجود ندارد». برداشت هانا آرنت از این بحث کانت درخشان است: «آنچه کانت گفت -در تفاوت با صورت‌بندی ارسطو- این است که انسان بد در دولت خوب می‌تواند شهروند خوبی باشد». این قولِ آرنت، دستمایه خوبی است که با آن دولت‌های چهار دهه ایران را واکاوی کنیم تا دریابیم کدام‌یک از آنها دولت‌هایی بوده‌اند که شهروندان بد را نیک ساخته‌اند. آنچه در یک نگاه گذرا به دست می‌آید این است که عکس نظریه کانت در ایران مصداق دارد؛ دولت‌های بد آدم‌های خوب را هم بد کرده‌اند. دولت اصلاحات را در نظر بگیرید. از آن‌همه شور و شوق برای تغییر چه عاید مردم شد؟ مردم درصدد بودند به دولت اصلاحات بفهمانند جهان آنان را می‌فهمند اما آن را دربست قبول ندارند و هرچه زودتر باید تغییری در چشم‌اندازها صورت بگیرد، اما نه‌تنها این انتظار برآورده نشد بلکه سیاست‌مداران دولت اصلاحات در «معرکه قدرت» سیر نزولی را طی کردند و بیش‌از‌پیش از مردم فاصله گرفتند. بررسی عملکرد دولت اصلاحات می‌تواند دلیل درخوری برای شکست دولت‌های دیگر باشد. به معنای دیگر، دولت اصلاحات فرصت بی‌نظیری بود که مردم در اختیار دولت و نهادهای رسمی کشور قرار دادند تا با حکمرانی خوب یک دولت و ملت با شهروندان خوب بسازد. فرصتی که از دست رفت و نه‌تنها چشم‌اندازها تغییری نکرد بلکه دولتی روی کار آمد که به بدیهی‌ترین اصول اخلاقی هم پایبند نبود. کدام دولتی را سراغ دارید که به ‌اندازه دولت احمدی‌نژاد به مردم دروغ گفته باشد. 

 البته دولت سید‌محمد خاتمی و دولت محمود احمدی‌نژاد در یک چیز مشترک بودند؛ آنان برای تغییر در چشم‌اندازها آمده بودند و چون در برابر استثناها قرار گرفتند، موفق به عبور از آن نشدند و به‌ناچار آنان نیز دست به استثناسازی خود زدند. دولت رئیسی هم که خود از دل یک وضعیت استثنائی به وجود آمده بود، نشان داد در نبود مردم، دولت نمی‌تواند به‌مثابه یک دولت نقش اساسی در اداره کشور داشته باشد. 

بگذریم از اینکه سخنگوی دولت سیزدهم ناکارآمدی دولت متبوع خود را به گردن دولت روحانی می‌اندازد تا این دولت نیز در مسیر استثناسازی پیش برود. از نظر کانت، انسان بد کسی است که برای خود استثنا قائل است. البته میل به استثنا‌ را در خفا طلب می‌کند.

 به باور کانت نکته مهم در همین خفابودگی است. آنها نمی‌توانند میل به استثنابودن را علنی کنند، زیرا در آن صورت به‌وضوح در تقابل با منافع عمومی قرار خواهند گرفت. در امر سیاسی، در تمایز با هنجارها/ اخلاق‌ها، همه‌چیز وابسته به «رفتار عمومی» است. پس با جرئت می‌توان گفت همه دولت‌های بعد از انقلاب ناگزیر به سمت استثنا‌بودگی گام برداشته‌اند؛ استثنائی که از قاعده مردمی‌بودن خارج شده است.

‌* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «هانا آرنت، درسگفتارهای فلسفه سیاسی کانت [داوری]، به اهتمام و ویراست رونالد بینر، ترجمه و اضافات: فرهنگ رجایی، انتشارات دمان استفاده شده است.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها