اشغال ایران در سوم شهریور 1320
دیروز، سوم شهریور، مصادف با هشتادوچهارمین سالگرد اشغال ایران در میانه جنگ دوم بود. این تحول یکی از مهمترین تحولات تاریخ معاصر ایران است که علاوه بر خسارات عظیم به مردم و کشور، تأثیر بسیاری بر سیر بعدی امور نیز گذاشت.
دیروز، سوم شهریور، مصادف با هشتادوچهارمین سالگرد اشغال ایران در میانه جنگ دوم بود. این تحول یکی از مهمترین تحولات تاریخ معاصر ایران است که علاوه بر خسارات عظیم به مردم و کشور، تأثیر بسیاری بر سیر بعدی امور نیز گذاشت. اگرچه پژوهشهایی درباره این واقعه انجام شده است، اما در سطح عموم چندان مورد بحث قرار نگرفته و از تجربیات سخت آن بهره چندانی برای شرایط روز برده نشده است. در زیر با حداکثر اختصار به برخی از سرفصلهای این واقعه مهم میپردازم.
چرا ایران اشغال شد؟
بهانه متفقین برای اشغال ایران، رابطه نزدیک دولت رضاشاه با آلمان و حضور چندصد آلمانی در ایران بود. انگلیس و شوروی که از هر چهار سمت همسایه ایران بودند و جنگ با دول محور برای آنها معنای مرگ و زندگی یافته بود، نگران تسلط آلمانیها بر ایران، افتادن حوزههای نفتی ایران به دست آلمان و گشایش جبهه جدیدی علیه شوروی که در معرض سقوط به دست آلمان قرار داشت، بودند. انگلیس و شوروی مدعی بودند حضور آلمانیها به شمول جاسوسانی در بین آنها تهدیدی علیه متفقین است. قیام رشید عالی گیلانی در همسویی با آلمان علیه انگلیس در عراق در فروردین و شکست آن در خرداد 1320 و آمدن او به ایران موجب تشدید نگرانی انگلیس از تحولی مشابه در ایران شده بود (حسین مکی، ج 7، ص 37). رضاشاه که از دیماه 1319 با درخواست مستمر انگلیس و شوروی برای اخراج آلمانیها مواجه بود، تا اواخر مرداد اعتنایی به این درخواستها نداشت. با حمله آلمان به شوروی در تیر 1320 و اتحاد نظامی رسمی شوروی و انگلیس، نهتنها ورق برای جنگ دوم بلکه برای ایران نیز برگشت.
این تحول به معنای متحدشدن همسایه شمالی ایران با همسایه جنوبی، شرقی و غربی و محاصره ایران بود. فاکتور جدیدی که در این مقطع وارد معادله شد، نیاز فوری متفقین به کمکرسانی به جبهه شوروی بود و برای این منظور ایران عملا تنها راه ممکن و مطمئن بود. اما رضاشاه هم نسبت به اتحاد انگلیس و شوروی و هم نسبت به علائمی مبنی بر نیاز متفقین به مسیر ایران بیتفاوت ماند. او همچنان به پیروزی آلمان که در فاصله دور قرار داشت، امیدی واهی بسته بود و متوجه خطر فوری و نزدیک نبود.
چرا ارتش ایران به سرعت فروپاشید؟
فروپاشی ارتش ایران بعد از شروع حمله در سوم شهریور عجیب بود. روایتهای مقامات نظامی و غیرنظامی وقت حاوی صحنههای رقتباری از فرار فرماندهان، عقبنشینی بیبرنامه واحدها، رهاکردن تسلیحات و تجهیزات در بیابانها، رهاکردن پادگانها و به غارت رفتن امکانات ارتش است. دلیل اصلی این هرجومرج، بیتصمیمی رضاشاه و تمرکز او بر برنامهریزی برای خروج خود و خانواده از کشور بود. به این دلیل به موقعیت نیروها در مرزها هیچ رسیدگیای نشد و هیچ فرمانی در پاسخ به کسب تکلیفهای مکرر از ناحیه واحدهای مرزی صادر نشد؛ تا روز ششم شهریور که فرمان ترک مقاومت داده شد.
تیمسار حسن ارفع که در 1325 به فرماندهی ستاد ارتش رسید، میگوید «هیچ اوامر عملیاتی به واحدهای نظامی داده نمیشد». ارفع میگوید: درحالیکه به طور معمول یک واحد نظامی که در برابر دشمن عقبنشینی میکند، باید اقدام به تخریب راه، راهآهن، پل و... برای جلوگیری از پیشروی دشمن کند، هیچ دستوری در این رابطه به واحدها داده نشد. به گفته او، هدف رضاشاه تنها این بود که به آلمانها نشان دهد ایران به زور اشغال شده است تا در صورت پیروزی آلمانها، او مسئول شناخته نشود. ارفع میگوید: شاه هر پیشنهادی برای سازماندهی مقاومت در مناطق کوهستانی را رد کرد (Under Five Shah, P. 298). این در حالی بود که از ابتدای تشکیل قشون متحدالشکل در نیمه اول دهه 1300 و به رغم فقر کشور و خزانه خالی، حدود 40 درصد از بودجه کشور برای تقویت قشون اختصاص مییافت (ملکالشعرا، احزاب سیاسی، ج 2، ص 82). ستاد جنگ بدون نقشه و دلیلی تهران را ترک و عازم قم شده بود.
در چنین شرایطی، دستوری در روز هشتم شهریور به باغشاه برای مرخصکردن بخش عمده پرسنل رسید. سربازان به سرعت برق و باد مرخص شدند. همین اتفاق درباره افراد لشکر دوم افتاد؛ به سربازان گفته شده بود خطر نزدیک است و سربازان هم در غروب آن روز سراسیمه پادگان را ترک کردند. اما نه جایی داشتند بروند و نه غذایی برای خوردن. سربازان هر دو لشکر در خیابانهای شهر به حرکت درآمدند و موجب وحشت مردم شدند. همان شب بعد از تخلیه باغشاه، انبارهای لباس و آذوقه نیز خالی شد (مکی، همان، ص 84-380). به نوشته اطلاعات در ربع قرن، در جلسهای راجع به این موضوع در حضور شاه، یکی از فرماندهان گفت: «والاحضرت ولیعهد چنین دستوری دادند که شاه عصبانیتر میشود و فریاد میزند هفتتیر بیاورید». سرتیپ ریاضی نیز در جلسه به شاه میگوید: «این نظر را شورای نظامی روی دستور تلفنی والاحضرت همایونی [ولیعهد] اتخاذ کرد (مکی، همان، ص 98-394). مشکل اصلی این بود که امرای ارتش حتی در جزئیترین امور نیز وابسته به آنچه «اوامر جهان مطاع مبارک» خوانده میشد، بودند. بهعلاوه، پیرو میل مهارنشدنی رضاشاه به ثروتاندوزی، او دست امرای ارتش و مقامات کشوری را نیز در ثروتاندوزی باز گذاشته بود. به گفته مؤید احمدی، نماینده مجلس در جلسه مورخ 12 بهمن 1320، «شاه سابق 17 سال در این مملکت سلطنت کرد و این را تقسیم بر روز بکنیم، تقریبا شش هزار روز میشود.
ایشان 44 هزار سند مالکیت گرفتهاند. تقسیم که بکنیم ایشان روزی هفت سند مالکیت گرفتهاند (صورتمذاکرات مجلس، مکی، ج 6، ص 61-65). در پی شورش لهاکخان در مراوهتپه در 1306، سرلشکر جانمحمدخان فرمانده لشکر خراسان که میدانست شاه از او خشمگین است، یک چک 180 هزار تومانی تقدیم کرد (مکی، همان، ج 4، ص 133). محمد سجادی که امین شاه بود، میگوید در اصفهان یک چک 680 میلیون ریالی (68 میلیون تومان) از رضاشاه برای تحویل به شاه جدید گرفت. اسدالله علم در خاطراتش این مبلغ را 70 میلیون تومان نوشته است (یادداشت 9/9/49، جلد دوم، ص 139). (صحبت از زمانی است که حقوق یک معلم حدود 40 تومان در ماه بود). اگرچه رضاشاه خدمات شایانی در حوزههایی مانند برقراری امنیت، یکپارچهکردن کشور، نهادسازی، ایجاد تمرکز و برخی اقدامات عمرانی انجام داد، اما خودکامگی شدید به همراه فساد گسترده، موجب ضعف شدید کارکردی در نهادها شد که یک نمونه ضعفهای ساختاری ارتش بود. در چنین شرایطی، طبیعی بود که مهرههای چنان ارتشی با پارهشدن نخی که آنها را نگه میداشت، از هم بپاشند و هرکس به فکر حفظ خود و اموالش باشد. نهادهای کشوری نیز به خاطر وابستگی به فرد، کارایی لازم را نداشتند.
آیا تبعید رضاشاه خودخواسته بود؟
اگرچه بسیار گفته شده که رضاشاه را انگلیس به تبعیدگاه فرستاد، اما با توجه به موارد مشابه، مثل تسلیم ژاپن و ابقای امپراتور، بعید است اگر رضاشاه قصد ماندن میکرد، امکان اخراج او از کشور وجود میداشت. شواهدی وجود دارد که حکایت از تصمیم خود او به خروج از کشور دارد. عباسقلی گلشائیان، کفیل وزارت دارایی، در خاطراتش میگوید در جلسه کابینه در سوم شهریور در سعدآباد به شاه گفتم «اگر اجازه فرمایند جواهراتی که در عمارت موزه است، به جای امنی... انتقال داده شود». ایشان گفتند: «خوب شد به خاطر آوردید. این جواهرات اثاثیه سلطنت است و اگر ما مجبور شویم ایران را -و بعد اصلاح کردند و گفتند تهران را- ترک کنیم باید همراه باشد» (گلشائیان، عباسقلی، یادداشتهای شهریور 20، انتشارات ایرانلیبرال، ص 29). به گفته گلشائیان، در جلسه هیئت دولت روز بعد در سعدآباد، شاه بعد از اشاره به تبلیغات رادیو لندن علیه خود، گفت: «تمام این حرفها میدانم برای من و خانواده من است.
ما تصمیم خود را گرفتهایم که برویم تا تکلیف کشور روشن شود و این تصمیم را برای این میگیریم که کمتر خونریزی شود. من خدمت خود را به این کشور کردم، حالا میروم و میخواهم با آبرومندی رفته باشم. مجلس را برای فردا آماده کنید. من به مجلس میروم و رسما استعفا میدهم» (گلشائیان، همان، ص 31-32). محمد سجادی، وزیر راه، در خاطرات خود در شماره 18 سالنامه دنیا و نصرالله انتظام، رئیس وقت تشریفات دربار، در کتاب خاطرات خود میگویند: شاه بهشدت نگران نزدیکشدن قوای شوروی به تهران بود و مصمم بود قبل از ورود قوای شوروی تهران را ترک کند. سجادی و سهیلی نیز شرحی درباره تصمیم شاه به رفتن به اصفهان در هشتم شهریور به خاطر نگرانی از نزدیکشدن قوای روس به تهران و مواجهه هیئت دولت با او در برابر درِ بزرگ سعدآباد دادهاند. سجادی میگوید به شاه گفتیم رفتن شاه از تهران بدتر از ورود قوای شوروی است. مردم اگر بفهمند شاه از تهران رفته، بلوای عظیمی به راه خواهد افتاد. سجادی میگوید به شاه گفتیم که قوای روسی در راه تهران نیست و او را منصرف کردیم. به گفته سجادی، شاه بعد توضیح داد که به ستاد ارتش دستور داده بود سربازان را مرخص کنند تا روس و انگلیس بدانند ما با کسی سر جنگ نداریم. سجادی میگوید همه ما در جای خود خشک شدیم... (نقل مکی از سجادی، همان، ص 23-521). علاوه بر نگرانی از حضور قوای شوروی در تهران، شاه قاعدتا باید نگران امنیت خود و خانواده بعد از فروپاشی ارتش و شهربانی که دو رکن اصلی و انحصاری قدرت او بودند نیز بوده باشد.
آیا اشغال ایران قابل اجتناب بود؟
اگرچه پاسخ به این پرسش مستلزم انجام پژوهشی جامع است، اما فرضیهای مبنی بر اینکه تحت شرایطی جلوگیری از اشغال میتوانست ممکن باشد، قابل طرح است؛ چراکه: 1- شوروی و انگلیس که در هر چهار سوی ایران حضور داشتند، درگیر جنگ مرگ و زندگی بودند و شوروی در آستانه سقوط بود. در چنین شرایطی، روشن بود که روس و انگلیس میتوانستند به هر کاری دست بزنند.
محمد ساعد، سفیر وقت ایران در مسکو، به وزارت خارجه هشدار داده بود که بعد از اتحاد روس و انگلیس هر تهدیدی میتوانست متوجه ایران باشد. اما روشن نیست که مراتب به اطلاع شاه میرسید یا خیر. متأسفانه میل شاه به پیروزی آلمان و درک نادرست او از شرایط جهانی، موجب فلج ذهنی او شده بود. 2- همانطور که در همه نظامهای بسته و فردمحور صادق است، اطراف شاه خالی از افراد آگاه به شرایط کشور و اوضاع بینالمللی و صاحبنظر و دارای شهامت اخلاقی بود. آنها هم که بودند، جرئت گفتن سخنی را که مخالف میل شاه باشد، نداشتند. شاه اگرچه در روزهای منتهی به سوم شهریور تا حدودی خطر را حس کرده بود، اما تله ذهنی هزینه هدررفته و نداشتن سازمان و تشکیلات و نفرات کارآمد موجب شد تا او در فلج کامل باقی بماند. اگر شاه موقعیت شوروی و انگلیس را درک میکرد و متوجه خطر از ناحیه آنها میشد، میتوانست از طرق دیپلماتیک برای یافتن راهحلی برای مشکل حضور آلمانیهای مقیم ایران تلاش کند و امکان اجارهدادن راههای ایران به متفقین تحت شرایطی را نیز بررسی کند.
او از سوی دیگر میتوانست برای تقویت مسیر دیپلماتیک، دست به اقداماتی برای مقاومت در برابر تهاجم و افزایش هزینه آن بزند. ازجمله میتوانست به گفته تیمسار ارفع، امکاناتی در مناطق کوهستانی برای دفاع فراهم کند و تدارکی برای جنگهای پارتیزانی ببیند و با مانورهایی نشان دهد که در برابر نیروی اشغالگر قصد دفاع دارد. چنین تدارکاتی به موازات کار دیپلماتیک ممکن بود زمینهساز نیل به توافقی به جای اشغال شود. در 84 سال گذشته بسیاری گفتهاند که طبیعی بود ایران نتواند در برابر انگلیس و شوروی دفاع کند. آنها توجه ندارند که اولا در هر کشوری، امکان دفاع در برابر یک نیروی اشغالگر با حداقل امکانات وجود دارد. نمونههای ویتنام، عراق و افغانستان گویاست. ثانیا در حوزه جنگ کلاسیک، تجاوز شوروی به فنلاند در زمستان 1939 که سهماهو نیم طول کشید و دفاع جانانه فنلاند و نیل به وضعیتی نسبتا برابر مثالزدنی است. ضمنا قیامکنندگان عراقی علیه انگلیس نیز بیش از دو ماه در برابر انگلیس مقاومت کردند.
آخرین مقالات منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.