|

روز پدر و کاروان خسته زندگی

دلگرم بودم که با شوق و اشتیاق احساس خوشبختی کنم و چنین روز بزرگی را به پدر خسته زندگی تبریک بگویم تا او لبخندی بر لب داشته باشد و دستان سرد مرا بفشارد و سایه‌های پرابهتش را بر کاروان زندگی جاری کند.

روز پدر و کاروان خسته زندگی

دلگرم بودم که با شوق و اشتیاق احساس خوشبختی کنم و چنین روز بزرگی را به پدر خسته زندگی تبریک بگویم تا او لبخندی بر لب داشته باشد و دستان سرد مرا بفشارد و سایه‌های پرابهتش را بر کاروان زندگی جاری کند. اما معمای زندگی بیشتر پیچیده می‌شود و پازل‌هایش اصلا در کنار هم نمی‌نشیند تا بازی بهتری به نفع زندگی تمام شود. من چشم در راه با انبوهی از بغض در کوچ پرندگان مهاجر نشسته‌ام، می‌روند منزل به منزل سوگواران این قافله سرگردان، در پستوی این فرار از منزل، چشمان پدر به شدت می‌گرید، جان پدر کجاستی؟ و چرا کوله‌بار بستی و رفتی؟ جوی با سوز سرمای خشک حاکم است که صدایم را در درون شکسته و صوت گلویم را بی‌اختیار خفه کرده است. می‌دانم او خسته است و شرمنده و من نیز شرمنده چشم‌های غمبارش، پدر استحکام و ستون زندگی است، همه چیز را برای بهتربودن دل فرزندان می‌خواهد، در هر سنی و سالی از هر نسلی و تباری، اما زمانی که زمانه با او یکرنگ نیست و مدارا نمی‌کند و دست‌هایش بسته است، چگونه می‌تواند به آرزوهای من پاسخ دهد و به اندیشه‌های من بخندد تا فضای فانتزی رؤیایم محقق شود. حجم عظیمی از انتظارات زندگی‌مان بر شانه‌هایش نشسته و آینده مبهم ما در درونش ریخته. پدر زیر چشم با اندوه نگاه می‌کند، نگاهش آهسته است، بی‌صدا و بدون هیاهو، در این نگاه‌های مشوش، تپش بلند اضطراب قلب را می‌توان شنید، فریاد از زمانه و فقر بیدادش، سفره خالی و کوچک است، گرچه سفره دلش به پهنای خورشید بزرگ است، اما دیگر به پژواک روزهای گرم آفتابی نمی‌درخشد. او حرف‌ها و صحبت‌های بی‌شماری را که بوی کنایه دارد، با تلخی زندگی تحمل می‌کند و برای اینکه زندگی استمرار داشته باشد، تمام این سردی‌های روزگار را به زباله‌دان زمان می‌سپارد. این روزها خیلی سنگین است، زمانی که من لباس‌های کهنه مندرس را می‌خواهم دور بریزم تا لباسی تازه بخرم یا با دوستان همیشگی‌ام دمنوشی از مهربانی بنوشم و آن وقت برای اندکی هزینه دست‌هایم را به سوی پدر دراز می‌کنم و می‌بینم که او نمی‌تواند این آرزوی کودکانه مرا برآورده کند و چگونه با شرمندگی تمام به وجودم نگاه می‌کند، من نیز از این زندگی خسته شده‌ام، دایره قسمت تقدیر بدی را تعیین کرده است، روز پیام تبریک است، روز دادن کادو است و روز شادی و نشاط، اما زمانی که نمی‌توانم کوچک‌ترین کادو را حتی چند شاخه گل ارکیده برای او در کاغذی طلایی بپیچم و به او بدهم، چگونه این روز را در تقویم داشته باشم درحالی که در تقویم ذهنم پاک شده است. در تقویم ما روز پدر را مصادف با روز میلاد حضرت علی ( ع) قرار داده‌اند، مردی از جنس اخلاص، بزرگمردی که از هر قوم، مذهب و نحله فکری از او به فرزانگی، بزرگی و عدالت یاد می‌کند، ضمن مبارک باد چنین روز بزرگی، امیدوارم تمام ایرانیان عزیز به خصوص پدران سختکوش در چنین روزی سرشار از نشاط و امید باشند و غم‌ها بزدایند و امیدها افزون شوند.

 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها