|

محمد موسوی، پژوهشگر دین و فقه و فعال حقوق زنان در گفت‌وگو با «شرق» تحلیل کرد

فقه سنتی و ضرورت‌های امروزی

زنان به‌عنوان نیمی از جامعه انسانی در جهان گذشته از شخصیت انسانی و جایگاه اجتماعی و حقوقی بسیار کم‌رنگ برخوردار بوده‌اند که جهان جدید تلاشی سترگ و ستودنی را برای احیای شخصیت حقیقی ایشان و به‌ تبع آن جایگاه و شخصیت حقوقی و اجتماعی آنان آغاز کرده و نسیم آن در جامعه پیرامونی ما نیز وزیدن گرفته است.

فقه سنتی و ضرورت‌های امروزی

زنان به‌عنوان نیمی از جامعه انسانی در جهان گذشته از شخصیت انسانی و جایگاه اجتماعی و حقوقی بسیار کم‌رنگ برخوردار بوده‌اند که جهان جدید تلاشی سترگ و ستودنی را برای احیای شخصیت حقیقی ایشان و به‌ تبع آن جایگاه و شخصیت حقوقی و اجتماعی آنان آغاز کرده و نسیم آن در جامعه پیرامونی ما نیز وزیدن گرفته است.

این توجه ویژه به مقوله حقوق زنان به‌عنوان یک مسئله، منجر به بازخوانی رهاورد فقهی فقیهان پیشین از طرف تعدادی از فقیهان معاصر و پیشنهاد توسعه این بازخوانی‌ها در دیگر حوزه‌های مرتبط با فقه از سوی پژوهشگران حوزه فقه شده که فرصتی مغتنم برای سرعت‌بخشیدن به نهادینه‌کردن حقوق حداکثری زنان در جامعه است. در‌این‌باره با محمد موسوی، دین‌شناس و فعال حقوق زنان، گفت‌وگویی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

      

‌اگر امکان دارد، برای شروع کمی از نگاه قرآن به زن صحبت کنید. گفتمان اسلام با محوریت قرآن، درباره زن چیست؟

نگاه قرآن به‌عنوان مهم‌ترین کتاب اسلامی، به دو بخش تقسیم می‌شود. اول جایگاه معنوی و دوم جایگاه دنیوی زن. از نظر من، میان این دو لزوما نیازی نیست سنخیتی وجود داشته باشد. این را بعدا توضیح خواهم داد. قرآن در جایگاه معنوی زن، او را هم‌پای مردان دانسته است. این نگاه را می‌توان در آیه 35 سوره احزاب یافت. در این آیه قرآن مشخصات زن مؤمن را عینا مشخصات مرد مؤمن هم می‌داند. اساسا بیان چنین آیه‌ای هم شبهه‌ای بوده که برای ام‌سلمه همسر پیامبر (ص) پیش آمده است. آن‌چنان که در صحیح ترمذی آمده و برخی مفسران شیعی هم آن را نقل کرده و پذیرفته‌اند، ام‌سلمه به پیامبر (ص) می‌گوید که چرا قرآن مدام درباره مردان نازل می‌شود و حرفی از زنان در میان نیست. این پرسش را ابن سعد از مجموع زنان پیامبر (ص) نقل کرده است. بعد از این اعتراض است که آیه یاد‌شده می‌آید. در این آیه، زنان عینا، نعل به نعل، همسان مردان قرار داده شدند.

اما موضوع این است که زن در قرآن یک جایگاه دنیوی هم دارد. حال آیا باید این همسانی معنوی، باعث همسانی دنیوی هم باشد؟ لزوما این‌طور نیست. من در این موضوع، با کسانی که زن را به گونه‌ای سنتی می‌فهمند هم‌باور هستم؛ اما وجه افتراق اینجاست که در جایگاه دنیوی قرآن شرایط محیطی را در نظر گرفته است یا احکام متفاوت میان زن و مرد را تشریعا بیان کرده، بدون آنکه ملاحظه‌ای از عرف در آن باشد.

قرآن در بیان احکام خود، ملاحظاتی دارد. یکی از این ملاحظات درنظر‌گرفتن شرایط زمانی و مکانی احکام است؛ بنابراین می‌بینید احکام اسلامی، عمدتا در پی شرایط ایجاد می‌شده‌اند. آیه 59 احزاب چنین است. به زنان می‌گوید از جلباب‌های خود استفاده کنید تا مورد مزاحمت قرار نگیرید. بنا بر گزارش‌های روایی، مزاحمان زنان کنیز را با زنان آزاد اشتباه می‌گرفتند و درخواست‌های نابجا داشتند. قرآن به زنان، دختران و زنانی که شوهرشان از مؤمنان هستند، چنین خطابی دارد. همین موضوع دو بحث را نشان می‌دهد؛ اول اینکه مخاطبان از جلباب استفاده نمی‌کردند و دوم اینکه مزاحمت می‌دیده‌اند؛ پس آیه یاد‌شده نازل شد. همین دو مورد، که البته موارد زیادی از آن را می‌شود توضیح داد، نشان می‌دهد که احکام مطابق شرایط بیان شده‌اند؛ بنابراین نگاه قرآن به جایگاه دنیوی زنان، ذیل همین متغیرات فرهنگی و اجتماعی و البته رفتاری است. اگر ما از این نگاه قرآن را بازخوانی کنیم، بین جایگاه معنوی و دنیوی زنان تعارضی پیش نخواهد آمد. البته با توضیحی که در ادامه خواهم گفت.

‌ قرآن به زن خارج از خانه و چارچوب خانواده اشاره‌ای هم داشته؟ منظورم پایگاه اجتماعی زن است.

قرآن اساسا نگاهی منفی درباره حضور زن در جامعه ندارد؛ یعنی از این کار نهی نمی‌کند؛ ولی توصیه هم نکرده است. به گمان من بیرون‌ رفتن یا نرفتن زنان از خانه، چندان دغدغه جامعه عصر نزول نبوده است. ما گزارش‌هایی نداریم که زنان قبل از اسلام، محدودیت‌های رفت‌وآمد داشته باشند؛ مگر در بعضی قبایل. حتی این گزارش‌هایی که امروزه باب شده درباره زنده به گور کردن دختران، جدای از بحث اعتبارشان، عمومیت نداشته و مربوط به یکی، دو قبیله و گروه خاص بوده است. نمونه آزادی را می‌توانید در خدیجه (س) ببینید. زنی چهل‌ساله که فرزند داشت، شوهرش مُرده و مجرد بوده و...، صاحب یک تجارت معروف در عربستان بوده و کسی هم معترض او نشده است. پیامبر ما این‌گونه نبوده که چون این تاجر زن است پس توانایی ندارد و...، مدتی برای خدیجه کار کرده است، بعد هم با همین زنِ تاجر ازدواج می‌کند و هیچ‌گاه هم خدیجه (س) را از تجارت منع نکرد.

مورد دیگر ملکه بلقیس است که در سوره نمل به آن اشاره شده است. قرآن از این زن، که اتفاقا حکومت بزرگی در دست داشته، به نیکی یاد کرده است. حتی وقتی سلیمان (ع) به او نامه می‌نویسد، نمی‌گوید که بیا و حکومت خود را به من تحویل بده؛ بلکه او را به پرستش خدای یکتا دعوت می‌کند.

در آیات معروف به اِفک (11-26 سوره نور) هم چنین است. در این آیات که اتفاقا باز هم براساس شرایط پیش‌آمده نازل‌ شده، به زنی که در جامعه رفت‌وآمد می‌کرده و طبق گزارش‌های زیاد و معتبری، عایشه همسر پیامبر (ص) بوده، تهمت زده می‌شود. برخلاف این روزها که در مزاحمت‌ها همیشه زنان متهم هستند، قرآن آن زن را نکوهش نمی‌کند؛ بلکه مردان را تقبیح می‌کند.

اصلا همین آیه 30 سوره نور هم برای همین حضور اجتماعی زنان است. قرآن به مردان مؤمن دستور می‌دهد که نگاه خود را ملایم کنند، نه اینکه بگوید زنان را باید در خانه حبس کرد. در روایتی که مضمون همین حرف را تأیید می‌کند، آمده که روزی علی بن سُوَید به امام موسی کاظم (ع) عرض کرد که من عادت دارم به زنان زیبا نگاه کنم و از این نگاه هم لذت می‌برم. امام نگفت نگاه نکن یا نگفت چرا آن زن از خانه بیرون آمده است؛ بلکه به صحابه خود توصیه کرد نگاهت را ملایم کرده و از نگاه آلوده بپرهیز؛ پس اساسا قرآن با حضور زن در جامعه هیچ مشکلی ندارد.

‌فقه در ساحت فردی و اجتماعی زن چه موضعی دارد؟

فقه در جهان اسلام، به چند دسته کلی تقسیم می‌شود؛ فقه سنتی، فقه نوسنتی، فقه قرآنی، فقه نوگرا و فقه دگراندیش. آن چیزی که ما امروزه با آن سروکار داریم، فقه سنتی و نوسنتی است. عمده فقهای معاصر و اکثریت قریب به اتفاق علما، در چارچوب فقه سنتی هستند. زن در فقه سنتی به نظر من جایگاه خاصی ندارد، چه‌بسا بتوان در پاره‌ای موارد آن جایگاه را منفی تلقی کرد. در ساحت فردی، در فقه سنتی، زن کسی است که در کودکی بالغ می‌شود، بعد از بلوغ یا حتی قبل از آن، پدر یا ولیّ شرعی او می‌تواند دختر را به ازدواج کسی دیگر درآورد؛ به طوری که بعد از ازدواج، حق فسخ آن را هم ندارد و بعد از ازدواج هم ذیل ولایت شوهر قرار می‌گیرد؛ یعنی در چنین فقهی زن از ذیل ولایت پدر یا ولیّ شرعی، به ذیل ولایت شوهر منتقل می‌شود.

به تعبیر برخی فقیهان، «مذاق شریعت با حضور زن در جامعه سازگار نیست». این باور را هم از روایات گرفته‌اند. تعداد این روایات هم زیاد نیست. شما ببینید در آیه 31 سوره نور، قرآن خیلی محترمانه حدود و ثغور پوشش زنان را بیان کرده است؛ ولی در برخی روایات این‌گونه نیست و بیان شده که زنان عورت هستند و باید در خانه حبس شوند. تعداد این روایات در منابع شیعه دو، سه مورد است، با این حال برخی این روایات را به آیات ترجیح داده‌اند.

فقه سنتی، به نوعی اجتهاد سَلَفی‌محور است؛ یعنی گذشته‌گرا است. اساسا نمی‌توان از او انتظار داشت که با اقتضائات مدرن همراه شود. او حتی در پی راه سنتی برای حل مشکلات مدرن نیست؛ بلکه صرفا می‌خواهد جامعه را به لحاظ رفتاری و ایمانی به گذشته هدایت کند. از همین رو است که قرن‌ها با کتاب‌هایی تحت عنوان «کتب ضاله» مخالفت می‌کند و امروزه مخالفتش درباره ماهواره، اینترنت پرسرعت، شبکه‌های اجتماعی و... شکل می‌گیرد. فقه سنتی می‌خواهد موضوع نباشد، نه آنکه موضوع را حل کند یا چه‌بسا حل موضوع را در حذف موضوع و گزاره می‌بیند.

در همین مثال پوشش، شما رساله‌هایی که در آن از پوشش تمام بدن زن ولو صورت را می‌بینید؛ یعنی در عهد قاجار و پهلوی اول حجاب زنان، شامل پوشیه هم می‌شده است، اما به مرور این پوشیه حذف می‌شود و امروزه حتی زنان به شدت دیندار هم از این حجاب استفاده نمی‌کنند. در گذشته‌های دور، بیرون‌آمدن زن از خانه عین بی‌حجابی بود، بعدها نپوشاندن صورت و دست بی‌حجابی بود، بعدها نداشتن چادر بی‌حجابی بود، بعدها کمی روسری اگر عقب‌تر می‌رفت. امروز هم می‌بینید که در این لایحه اخیر حجاب و عفاف، زنی که اصلا بی‌روسری باشد بی‌حجاب است. اما روایت‌هایی از فقه در همه این متغیرات اجتماعی، ثابت مانده است. هنوز در کتاب‌های فقهی بحث گسترده‌ای شکل می‌گیرد مبنی بر اینکه زن قدمین یعنی دو پای از مُچ به پایین را بپوشاند یا خیر، در حالی که این سخن اصلا دیگر در جامعه دینی ما مورد توجه قرار نمی‌گیرد. جامعه الان بحث اساسی‌اش این است که این موی و گردن و گریبان را چه کار کنیم؟ در حالی که شما بحث تخصصی درباره پوشش موی سر نمی‌بینید.

‌آیا می‌توان در فقه سنتی راه‌حلی را برای حل این تعارضات در نظر گرفت؟

بله می‌شود و امکانش وجود دارد. من چند راهکار دارم؛ اول اینکه فقه سنتی، ضمن قبول سنت به عنوان دومین منبع استنباطی، نسبت به خود قرآن، قرآن بسنده باشد؛ یعنی الفاظ قرآن را خودبسنده بداند. دوم اینکه به اصول دینی پایبند باشد. ما در اسلام اصول محکمی داریم، مثلا اصل طهارت، اصل برائت، اصل استصحاب، اصل اباحه و... . فقه باید در خط به خط خود، این اصول را در نظر داشته باشد و روایات را با همین اصول سنجش کند. سوم اینکه به عقل بهای واقعی دهد. آقای محمدباقر صدر در مقدمه کتاب فتوایی خود، به صراحت می‌گوید که در هیچ‌کدام از ابواب فقهی، عقل کاربرد ندارد، در حالی که بسیاری از فقیهان نشان داده‌اند عقل می‌تواند کاربردی باشد. چهارم اینکه فقیه مبانی عرفی را بپذیرد. این مبانی به شدت در اسلام مورد تأیید و تأکید هستند. عرف عدالت، انصاف و مشقت را می‌فهمد. این‌چنین مواردی در فقه سنتی به‌خصوص در فقه معاصر سابقه دارد. پنجم هم اینکه ما این همه روایات و اصول اخلاقی داریم، اگر این روایات را جمع کنیم، حداقل 10، 15 جلد کتاب خواهد شد. به نظر من، باید ما از این روایات، اصول اخلاقی درآوریم و آن را در مبانی استنباط دخیل بدانیم. یعنی هرجا فهم یا حکم ما خلاف اصول اخلاقی بود که اتفاقا برگرفته از روایات است، آن فهم و حکم را باید کنار بگذاریم.

‌در نگاه به زنان، چه باورهایی به این جنس سیطره دارد؟ می‌شود گفت سیطره باورهای عرفی بیشتر از باورهای دیگر است؟

بیشترین باوری که نگاه سیطره‌گونه به زنان و حقوق او دارد، به نظر من خود بشر است. شما اصلا قبل از ادیان، در آیین‌های بسیاری این سیطره را می‌بینید. در ادیان هم همین است. فقه زرتشتیت به شدت علیه زنان است، فقه یهودیت نیز چنین است. در ایران باستان شما موارد زیادی از این سیطره را می‌بینید. حتی در پادشاهانی مثل رضا پهلوی که سبقه و علقه دینی نداشتند هم شما زنان را سرکوب‌شده می‌پندارید.

رضا پهلوی در سال 1323 فوت کرد، از این سال که سلطنت محمدرضا پهلوی شروع شد تا قریب به 20 سال بعد یعنی 1341، زنان حق رأی نداشتند در حالی که شما در این میان جنبش‌ها و تشکل‌های زیادی از زنان می‌بینید که یکی از دغدغه‌های آنان حق رأی بوده است. اصلا طعن‌های پهلوی دوم به زنان آن هم در حضور خبرنگار و فرح دیبا که مشهور است. مگر همین الان کم داریم افراد بی‌دینی که به شدت علیه زنان موضع دارند یا زنان خانه خود را محدود می‌کنند؟ بنابراین به نظرم ریشه این باورها قومی است. برخی ادیان هم البته در زمانه خود، این عرف را به‌ناچار پذیرفته است. به عبارتی احکام حقوقی، شخصی و اجتماعی، یعنی به طور کلی احکامی که نسبت انسان با انسان را مطرح می‌کند، اساسا دلالت شرعی مطلق ندارند.

این را فقیهان زیادی در دوره معاصر گفته‌اند؛ مثلا آقای منتظری در مسئله حجاب چنین می‌گوید یا رهبر فقید انقلاب درباره شطرنج، ایشان شرایط زمانی چون باعث تغییر شطرنج شده بود، حکم را هم تغییر داد. علاوه بر این ما باید «بضاعت زیست و فهم فقیه» را هم در نظر بگیریم. شما الان به پیامبر (ص) و ائمه (ع) دسترسی ندارید، هرچه دارید متن بوده و هرچه برداشت خواهید کرد فهم است. فهم من و شما هم لزوما عینِ دین و حکم‌ الله نیست؛ هیچ فقیهی هم حکم خود را حکم‌ الله نخوانده است. فقیه هم در مسئله فهم از دین، بضاعت‌هایی دارد. فقیهی که مطالعه کم دارد یا حیطه مطالعاتی او محدود است، یا در جامعه کوچکی درس خوانده یا اساتید متنوع و زیادی نداشته فهمش هم طبیعتا از متن، به همان اندازه نوع و مدت تحصیل اوست. فقیهی که پژوهشگر است با فقیهی که مدرس است تفاوت دارد. هر فقیهی لزوما متکلم یا مفسر نیست، ازاین‌رو فقیهی که متکلم، مفسر یا فیلسوف باشد، طبیعتا فهمش از دین، به‌خصوص مبانی تفاوت دارد. اصلا شاید بتوان مورد ششم از موارد راه‌حل‌ها را همین بازخوانی مبانی دانست؛ یعنی اصول فقه که می‌توان آن را اصول عقلی، رفتارشناختی و زبان‌شناسی دینی دانست، باید با فلسفه زبان تطبیق داده شود.

‌نسبت فقه با مسائلی که زنان امروزه با آن روبه‌رو هستند چیست؟ آیا می‌توان برای مسائلی چون زناشویی، ارث، اشتغال، تعدد زوجات، مهریه، نفقه، حضانت و... راه‌حلی ارائه داد؟

این راه‌حل‌ها ساده نیستند. آقای صانعی نظرات متنوعی داشت، ولی تنوع نظرات ایشان به نقطه مشخصی نرسید. من یک زمانی به ایشان گفتم، من شما را نوسنتی می‌دانم نه نواندیش، چون شما در فقه، آن هم موارد معدودی تفاوت ایجاد کردید که بعضا الان برخی از آنها دغدغه جامعه نیست، اما در مبانی هنوز خود را معتقد به فقه سنتی می‌دانید. اگر ما در مبانی تفاوتی ایجاد کنیم، البته نه تفاوت دل‌بخواهی بلکه به‌صورت مبنایی و استدلالی، آن وقت شاهد خواهیم بود که تحولاتی پیش می‌آید.

شما الان ببینید یک نگاه می‌گوید هر نوع موسیقی ولو غیرغنایی حرام است و طرفدارانی دارد، یک نوع نگاه می‌گوید اگر موسیقی غنایی نبود جایز است. مگر این تکثر در خود اجتهاد در شیعه پذیرفته‌شده نیست؟ پس چرا ما شاهد آن هستیم که برخی روی این موضوعات مدام تذکر می‌دهند؟ اساس اجتهاد یعنی پذیرفتن تکثر، حتی اگر این تکثر در موارد معدودی باشد. البته من می‌توانم برای این تکثر در فقه سنتی ده‌ها مورد مثال بزنم. ولی متأسفانه اساس اجتهاد که تکثرطلب است، نادیده گرفته شده و برخی مسئولان حوزوی و دولتی هم این تکثر را نشان نداده‌اند. در حالی که در روایات، ما این تکثر و پذیرش مخالف خود را در حد بالایی می‌بینیم. آیا ما چنین هستیم؟

 

‌در باور شما، برساخت جدیدی که زن مدرن از زنانگی خودش دارد، چقدر در یک بافت باور و زیست فقهی امکان‌پذیر است؟

اگر آن راه‌حل‌ها انجام شود، در فقه سنتی هم امکان‌پذیر است. ولی عرض کردم ما با متن سروکار داریم. فهم و قرائت از اسلام، یک شاخه و یک جانبه نیست؛ بنابراین در برخی قرائت‌ها این هماهنگی میان اسلام و دنیای مدرن بیشتر است. البته باید این موارد را جزء‌به‌جزء بررسی کرد که خارج از این گفت‌وگوی ماست.

‌چه اندازه نواندیشی دینی را در مسئله زنان کارساز می‌دانید؟

اگر منظور شما این نواندیشی دینی حاضر در ایران است، کارسازی زیادی ندارد. زیرا بیشتر به توجیهات روی آورده است تا بازخوانی. بیشتر به فروعات دینی توجه می‌کند تا اصول دینی. اساسا بازخوانی نمی‌کند. لذا به تکرار افتاده است و هیچ سخن و حرف جدیدی در این خصوص ندارد. چون شما وقتی می‌گویید دینی، یعنی باید راه‌حل دینی هم بدهید، به عبارتی درون‌دینی و درون‌فقهی راه‌حل ایجاد کنید‌ لذا باز روی بازخوانی مبانی استنباط تأکید می‌کنم. اینجا همانجاست که نواندیش دینی می‌تواند مبانی جدیدی برسازد و سپس فقه را درون فقهی تغییر دهد. به عنوان مثال، فقیهان در اصول فقه بحثی دارند تحت عنوان اوامر و نواهی، یعنی امر دلالت بر وجوب دارد و نهی دلالت بر حرمت. حال اگر کسانی، مثل برخی فقهای معاصر بسیار بزرگ که اسم نیاورم بهتر است، آمدند و این فهم از امر و نهی را تغییر دادند، مثلا وجوب و حرمت را منوط به قرائن یا شرایط دیگری کردند، این یعنی بازخوانی منابع. همین بازخوانی می‌تواند 60، 70 درصد مشکلات جامعه مدرن ما را در فقه حل کند. اصلا هم بحث دینی نیست، بلکه زبانی است، هرچند شواهد دینی داشته باشد.

‌آیا فمینیسم اسلامی هم در همین جرگه قرار می‌گیرد؟

از نظر من بله، فمینیسم اسلامی سعی کرد توجیه کند. مثلا خوانشی به دست دهد که خوش‌سلیقه‌تر باشد. به عنوان نمونه تفاسیر عجیبی به دست دهد، مبنی بر اینکه در جایی معنای ضرب زدن نیست بلکه تغییر رویه است، که البته متأسفانه شروع‌کننده این نظریه هم خودم بودم، اما الان برگشته‌ام و اتفاقا نظرم این است که در آنجا معنای زدن می‌دهد، اما برای زنی که علنا خیانت کرده است، نه زنی که از دستورات شوهر خود اطاعت نمی‌کند. این نظریه را اخیرا مفسر و مترجم قرآن آقای کوشا پذیرفته است.

به نظر من فمینیسم اسلامی، به سمت بازخوانی منابع استنباطی نرفته است. همان راهی را رفته که نواندیشان دینی طی کرده‌اند و این آفت پژوهش‌های مربوط به حقوق زنان شده است، به همین دلیل فقیهان سنتی نواندیشان دینی و فمینیست‌های مسلمان را نمی‌فهمند و این دو هم فقیهان را درک نمی‌کنند و میان این دو دیالوگی هم شکل نمی‌گیرد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها