|

داروها و سیاست‌ها

بابک زمانی. نورولوژیست و دبیر انجمن مغز و اعصاب ایران غلامعلی شهیدی. نورولوژیست و فوق‌تخصص اختلالات حرکتی

وقتی مشخص می‌شود یک راننده حرفه‌ای قبل از کوبیدن مینی‌بوس کودکان به سینه دیوار و قتل خود و همه کودکان، دو دقیقه وقت تصمیم‌گیری و انتخاب‌های زیادی داشته و ترمز ماشین هم خراب نبوده، تردید نباید کرد که هوشیار نبوده است؛ نوعی بیماری نورولوژیک شاید صرع داشته است. می‌گویند 30 درصد تصادفات منجر به مرگ به دلیل صرع در رانندگان است. الان دیگر مطمئنیم که هیتلر در سال‌های پایان عمر بیماری «پارکینسون» داشته است. در تمام ویدئوهای او این مسئله آشکار است. اخیرا فهرستی از داروهایی که هیتلر هرروزه تزریق می‌کرده، منتشر شده که اعجاب‌آور است. داروی اختصاصی پارکینسون در آن زمان وجود نداشت و تشخیص و علائم پارکینسون هم در آن زمان آن‌طور که الان هست، نبود. مثلا معلوم نبود که بسیاری از شکایات جسمی هیتلر در اصل به دلیل پارکینسون است که امروزه با درمان‌های اختصاصی درمان می‌شوند، درنتیجه کوکتل‌هایی که به هیتلر تزریق می‌شد، حاوی انواع اپیوم و کوکایین بود که به دلیل خاصیت اعتیادآور این داروها میزان مصرف هم دائما در‌حال افزایش بود. درنتیجه پیشوا تحت تأثیر این داروها در یک سال آخری که برای همه آشکار شده بود آلمان جنگ را باخته است، با سرسختی بر ادامه جنگ اصرار کرد تا بسیاری از زیرساخت‌های آلمان و همچنین اروپا بسوزد. نفر دوم حزب رودلف هس با یک هواپیمای کوچک به انگلستان گریخت تا شاید راه صلح را هموار کند. بخش‌هایی از ارتش آلمان (مانند سرهنگ اشتافنبرگ) بارها نقشه ترور پیشوا را طرحی کردند و جان خود را بر سر آن نهادند اما هیتلر بر عزم خود به ادامه جنگ که معنایی جز تخریب زیرساخت‌های کشور نداشت، پایدار ماند. آیا آن داروها در زمینه بیماری‌ای که خود می‌تواند باعث توهمات و اختلال رفتاری شود، در این کله‌شقی کاملا بی‌تأثیر بودند؟ راستی آیا واقعا در یک نظام هيتلري ایده‌ها و تصمیمات یک نفر می‌تواند تا‌این‌حد سرنوشت‌ساز باشد؟ متأسفانه شواهد تاریخی متعدد این موضوع را تأیید می‌کنند؛ از استالین گرفته تا پل پت و مائو و انورخوجه و... این موضوع را ثابت می‌کنند؛ هریک با مثال‌هایی که بحث را طولانی خواهد کرد. هر‌چه‌ به پایان این حکومت‌ها نزدیک می‌شویم، این مسئله بارزتر هم می‌شود. حالا موضوع روز آن است که آیا پارکینسون احتمالی پوتین و برخی داروهایی که استفاده می‌کند، می‌تواند در تجاوز روسیه به اوکراین نقش داشته باشد؟ تجاوز برخلاف تمام قوانین بین‌المللی، درحالی‌که محاسبه عواقب آن کار دشواری نیست، تا همین امروز خسارات بسیاری به زیرساخت‌های اوکراین و ذخایر مالی روسیه زده است. در صورت تصرف اوکراین هم تنها روسیه را خواهد فرسود، احتمال اینکه چاهی در برابر روسیه باشد که غرب کنده، مثل چاه افغانستان، برای اتحاد شوروی بسیار زیاد است، وقتی توجیهاتی که بر زبان می‌آورد، همان اتهاماتی است که مخالفینش می‌زنند؛ روسیه بزرگ و اتحاد اوکراین و روسیه! آیا یادآور راننده‌ای که مینی‌بوس را به دیوار کوبید نیست؟ سال‌هاست احتمال پارکینسون پوتین مطرح است. تشخیص پارکینسون او باوجود مصرف داروهای مؤثری که این روزها وجود دارد، برای نورولوژیست‌هایی که بیمار پارکینسون زیاد می‌بینند، کار دشواری نیست اما نکته‌ای که تشخیص آن شاید آسان نباشد، وجود «دیس‌کینزی» در اوست که از نظر بسیاری از متخصصین اختلالات حرکتی دور نمی‌ماند. این علامت در بسیاری از بیماران چند سال بعد از شروع درمان آشکار می‌شود، بروز آن به قدمت بیماری و میزان بالاتر دارو ارتباط دارد؛ به‌خصوص اگر قرار باشد کمترین علامت پارکینسون در ملأعام رؤیت شود. بعد از مصرف دارو و بعد از بهبود‌ لرزش، کندی، سفتی و نوعی حرکات اضافی نظیر آنچه در ملاقات با رئیس‌جمهور برزیل دیده می‌شد، در دست‌وپاها پیدا می‌شود که به آن دیس‌کینزی می‌گویند. این علامت خود تأییدی است بر تشخیص پارکینسون و در بسیاری از موارد بروز دیس‌کینزی هم‌زمان می‌شود با تغییرات رفتار و خلق‌وخو. دیس‌کینزی استفاده از داروهای سنتیک اضافه بر لودوپا را ضروری می‌سازد که عارضه مهم این داروها هم تضعیف کنترل فرد بر رفتارش است؛ علائمی مثل قماربازی غیرقابل‌کنترل و برخی رفتارهای دیگر مثل سوءظن، حتی گاه خودبزرگ‌بینی و عدم اشراف نسبت به این علائم. البته این اختلالات رفتاری ثابت نیستند و به خصوصیات اخلاقی افراد هم وابستگی دارند. آیا دنیا و مردم اوکراین با پوست و گوشت خود در‌حال تجربه عوارض پارکینسون و داروهای جدید آن هستند؟ البته این تنها یک نظریه‌پردازی است و راهی برای اثبات آن وجود ندارد‌ اما نباید از نظر دور داشت که تهاجم به اوکراین بیش از هر‌چیز تصمیم شخص پوتین بوده است. در شرایطی که او می‌تواند تمام تمنیات خود را در سیاست روسیه اعمال کند و هر توجیهی که برای تهاجم می‌آورد هم نمی‌تواند قتل و ویرانی ساختارهای یک کشور را توجیه کند. اگر این فرضیه درست باشد، آیا دنیا در معرض خطرات بیشتری که با اشاره انگشت یک فرد متوهم می‌تواند رخ بدهد، نیست؟

وقتی مشخص می‌شود یک راننده حرفه‌ای قبل از کوبیدن مینی‌بوس کودکان به سینه دیوار و قتل خود و همه کودکان، دو دقیقه وقت تصمیم‌گیری و انتخاب‌های زیادی داشته و ترمز ماشین هم خراب نبوده، تردید نباید کرد که هوشیار نبوده است؛ نوعی بیماری نورولوژیک شاید صرع داشته است. می‌گویند 30 درصد تصادفات منجر به مرگ به دلیل صرع در رانندگان است. الان دیگر مطمئنیم که هیتلر در سال‌های پایان عمر بیماری «پارکینسون» داشته است. در تمام ویدئوهای او این مسئله آشکار است. اخیرا فهرستی از داروهایی که هیتلر هرروزه تزریق می‌کرده، منتشر شده که اعجاب‌آور است. داروی اختصاصی پارکینسون در آن زمان وجود نداشت و تشخیص و علائم پارکینسون هم در آن زمان آن‌طور که الان هست، نبود. مثلا معلوم نبود که بسیاری از شکایات جسمی هیتلر در اصل به دلیل پارکینسون است که امروزه با درمان‌های اختصاصی درمان می‌شوند، درنتیجه کوکتل‌هایی که به هیتلر تزریق می‌شد، حاوی انواع اپیوم و کوکایین بود که به دلیل خاصیت اعتیادآور این داروها میزان مصرف هم دائما در‌حال افزایش بود. درنتیجه پیشوا تحت تأثیر این داروها در یک سال آخری که برای همه آشکار شده بود آلمان جنگ را باخته است، با سرسختی بر ادامه جنگ اصرار کرد تا بسیاری از زیرساخت‌های آلمان و همچنین اروپا بسوزد. نفر دوم حزب رودلف هس با یک هواپیمای کوچک به انگلستان گریخت تا شاید راه صلح را هموار کند. بخش‌هایی از ارتش آلمان (مانند سرهنگ اشتافنبرگ) بارها نقشه ترور پیشوا را طرحی کردند و جان خود را بر سر آن نهادند اما هیتلر بر عزم خود به ادامه جنگ که معنایی جز تخریب زیرساخت‌های کشور نداشت، پایدار ماند. آیا آن داروها در زمینه بیماری‌ای که خود می‌تواند باعث توهمات و اختلال رفتاری شود، در این کله‌شقی کاملا بی‌تأثیر بودند؟ راستی آیا واقعا در یک نظام هيتلري ایده‌ها و تصمیمات یک نفر می‌تواند تا‌این‌حد سرنوشت‌ساز باشد؟ متأسفانه شواهد تاریخی متعدد این موضوع را تأیید می‌کنند؛ از استالین گرفته تا پل پت و مائو و انورخوجه و... این موضوع را ثابت می‌کنند؛ هریک با مثال‌هایی که بحث را طولانی خواهد کرد. هر‌چه‌ به پایان این حکومت‌ها نزدیک می‌شویم، این مسئله بارزتر هم می‌شود. حالا موضوع روز آن است که آیا پارکینسون احتمالی پوتین و برخی داروهایی که استفاده می‌کند، می‌تواند در تجاوز روسیه به اوکراین نقش داشته باشد؟ تجاوز برخلاف تمام قوانین بین‌المللی، درحالی‌که محاسبه عواقب آن کار دشواری نیست، تا همین امروز خسارات بسیاری به زیرساخت‌های اوکراین و ذخایر مالی روسیه زده است. در صورت تصرف اوکراین هم تنها روسیه را خواهد فرسود، احتمال اینکه چاهی در برابر روسیه باشد که غرب کنده، مثل چاه افغانستان، برای اتحاد شوروی بسیار زیاد است، وقتی توجیهاتی که بر زبان می‌آورد، همان اتهاماتی است که مخالفینش می‌زنند؛ روسیه بزرگ و اتحاد اوکراین و روسیه! آیا یادآور راننده‌ای که مینی‌بوس را به دیوار کوبید نیست؟ سال‌هاست احتمال پارکینسون پوتین مطرح است. تشخیص پارکینسون او باوجود مصرف داروهای مؤثری که این روزها وجود دارد، برای نورولوژیست‌هایی که بیمار پارکینسون زیاد می‌بینند، کار دشواری نیست اما نکته‌ای که تشخیص آن شاید آسان نباشد، وجود «دیس‌کینزی» در اوست که از نظر بسیاری از متخصصین اختلالات حرکتی دور نمی‌ماند. این علامت در بسیاری از بیماران چند سال بعد از شروع درمان آشکار می‌شود، بروز آن به قدمت بیماری و میزان بالاتر دارو ارتباط دارد؛ به‌خصوص اگر قرار باشد کمترین علامت پارکینسون در ملأعام رؤیت شود. بعد از مصرف دارو و بعد از بهبود‌ لرزش، کندی، سفتی و نوعی حرکات اضافی نظیر آنچه در ملاقات با رئیس‌جمهور برزیل دیده می‌شد، در دست‌وپاها پیدا می‌شود که به آن دیس‌کینزی می‌گویند. این علامت خود تأییدی است بر تشخیص پارکینسون و در بسیاری از موارد بروز دیس‌کینزی هم‌زمان می‌شود با تغییرات رفتار و خلق‌وخو. دیس‌کینزی استفاده از داروهای سنتیک اضافه بر لودوپا را ضروری می‌سازد که عارضه مهم این داروها هم تضعیف کنترل فرد بر رفتارش است؛ علائمی مثل قماربازی غیرقابل‌کنترل و برخی رفتارهای دیگر مثل سوءظن، حتی گاه خودبزرگ‌بینی و عدم اشراف نسبت به این علائم. البته این اختلالات رفتاری ثابت نیستند و به خصوصیات اخلاقی افراد هم وابستگی دارند. آیا دنیا و مردم اوکراین با پوست و گوشت خود در‌حال تجربه عوارض پارکینسون و داروهای جدید آن هستند؟ البته این تنها یک نظریه‌پردازی است و راهی برای اثبات آن وجود ندارد‌ اما نباید از نظر دور داشت که تهاجم به اوکراین بیش از هر‌چیز تصمیم شخص پوتین بوده است. در شرایطی که او می‌تواند تمام تمنیات خود را در سیاست روسیه اعمال کند و هر توجیهی که برای تهاجم می‌آورد هم نمی‌تواند قتل و ویرانی ساختارهای یک کشور را توجیه کند. اگر این فرضیه درست باشد، آیا دنیا در معرض خطرات بیشتری که با اشاره انگشت یک فرد متوهم می‌تواند رخ بدهد، نیست؟

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها