فیلم و فلسفه
شرق: فیلم و فلسفه نسبتی چندسویه با هم دارند و میتوان گفت از آغاز ظهور سینما رابطهای متقابل داشتهاند. در دهههای اخیر برخی از فیلسوفان نسبتی تازه میان فیلم و فلسفه را طرح کردهاند که از آن با عنوان فیلم-فلسفه یاد میشود. به تازگی کتابی با عنوان «فیلمسفه: فلسفه فیلمساخته» از نئول کرول با ترجمه محسن کرمی در نشر نیلوفر منتشر شده که شامل مقالاتی در همین زمینه است. اصطلاح «فیلمسفه» که مترجم در این کتاب به کار برده درواقع شکل مختصر فیلم-فلسفه است. مترجم درباره آنچه در فیلم-فلسفه مطرح است نوشته: «در اینجا بحث بر سر این است که دستکم پارهای از فیلمها میتوانند فلسفهورزی کنند. یعنی، به همان نحو که مثلا در مقالات و رسائل فلسفی میتوان برنهاد یا نظریهای تازه عرضه کرد، به تقویت یا تضعیف موضعی پرداخت، و تفسیر یا قرائتی تازه از نظریهای به دست داد، در فیلمها نیز میتوان چنین کرد. و اگر چنین باشد، باید پذیرفت که، در عرض فیلم و فلسفه، با پدیدهای به نام فیلمسفه نیز مواجهیم. البته، شاید کسانی این رهیافت تازه به نسبتِ میان فیلم و فلسفه را صرفا پیگیری مجدانه امکانات فیلم برای فلسفهورزی بدانند، که پیشتر در میان
کمکهای فیلم به فلسفه از آن سخن به میان آمد. ولی، به هر تقدیر، در بحث از چیستی و امکانات فیلمسفه، میشود گفت امروزه مناقشهبرانگیزترین و درعینحال جالبتوجهترین بحث در نظریه فیلم است».
در سنت فلسفه تحلیلی، استنلی کول را میتوان از مهمترین چهرههایی دانست که به فیلمسفه علاقه نشان داده و در سنت قارهای نیز میتوان به ژیل دلوز اشاره کرد. اما مترجم میگوید باید به تلاشهای آغازین چهرههای دیگری هم توجه کرد: هانری برگسون، هوگو مانستربرگ، آنتونن آرتو، سرگئی آزنشتاین، آندره بازن و... در این بین، نوئل کرول جایگاهی ویژه دارد چراکه «هم از سویی تقریبا برجستهترین فیلسوف فیلم معاصر است و هم از دیگر سو نرمنرمک با فیلمسفه همدل شده است، و اگرچه نه در کتابی مستقل، در سه مقاله مهم قرائتی خاص از آن عرضه داشته است». درواقع این سه مقاله در کتاب «فیلمسفه: فلسفه فیلمساخته» گردآوری و ترجمه شده است. آنطور که مترجم در پیشگفتارش توضیح داده، در این مقالات ما با موضعگیری متأخر کرول در باب فلسفهورزی از طریق تصویر متحرک آشنا میشویم. آرای او در باب این امکان در سیر مطالعات گستردهاش در نظریه فیلم از چهار دهه پیش تا امروز تکامل یافته و از موضعی کمابیش ناموافق به موضعی کاملا موافق سوق یافته است.
کرول در مقالات این کتاب راهبردی سهگانه در پیش گرفته است: نخست او به سراغ آرای مخالفان رفته و به نقد آنها پرداخته است، دیگر اینکه ضمن نقد و پاسخگویی به اشکالات مخالفان کوشیده از موضع خود دفاع کند و صورتبندی نظری از فلسفه فیلمساخته به دست دهد و در نهایت اینکه به تفصیل به دو موردپژوهی پرداخته است. او با دستگذاشتن روی دو فیلم «شتاب آرام» از ارنی گر و «یادگاری» از کریستوفر نولان نشان داده که فلسفه فیلمساخته به شکل بالفعل وجود دارد. او البته در این مقالات به فیلمهای دیگری نیز اشاره میکند اما به تفصیل درباره این دو مورد بحث کرده است.
نوئل کرول در بخشی از مقاله اول کتاب نوشته: «روشن است که تصویر متحرک میتواند منبعی آموزشی برای فیلسوفان باشد. مثالهایی از سینما و تلویزیون را میتوان در جهت به وجود آوردن مسائل فلسفی، طرحکردن پرسشهای فلسفی، برانگیختن مناقشات فلسفی، و تصویرکردن و از این رهگذر واضحکردن مواضع فلسفی برای دانشجویان به خدمت گرفت. اگر نه به هیچ دلیل دیگری، از آنجایی که تصویر متحرک این همه با زندگی دانشجویان عجین است، آموزگاران باید از آن به مثابه شیوهای برای آسانفهم کردن دلمشغولیهای غالبا عجیب و غریب فلسفه بهره ببرند. ولی، وقتی تصویر متحرک در درون حوزههای فلسفه پذیرفته میشود، پرسشهایی، که بیشک و شبهه سرشت فلسفی دارند، درباره حدود آنچه تصویر متحرک و انواع چشمگیرش برای عرضه به این حیطه دارند طرح میشود. بله، تصویرهای متحرک میتوانند مواضع فلسفی را به تصویر بکشند و در کلاس درس مفید باشند. اما آیا تصویرهای متحرک میتوانند سهمی بیش از این در فلسفه داشته باشند؟». نویسنده همچنین این پرسش را طرح میکند که آیا تصویرهای متحرک میتوانند فلسفهورزی کنند، یا اینکه فقط میتوانند فلسفه را به تصویر بکشند؟ و اینکه آیا مبانی فلسفیای
در میان هست که بر طبق آن تردید کنیم در اینکه چنین دستاوردی ورای امکانات تصویر متحرک است؟ کرول میگوید که این امکانی واقعی است و با پرداختن به فیلم «شتاب آرام» مثالی از فلسفهورزی از طریق فیلم ارائه میدهد.
شرق: فیلم و فلسفه نسبتی چندسویه با هم دارند و میتوان گفت از آغاز ظهور سینما رابطهای متقابل داشتهاند. در دهههای اخیر برخی از فیلسوفان نسبتی تازه میان فیلم و فلسفه را طرح کردهاند که از آن با عنوان فیلم-فلسفه یاد میشود. به تازگی کتابی با عنوان «فیلمسفه: فلسفه فیلمساخته» از نئول کرول با ترجمه محسن کرمی در نشر نیلوفر منتشر شده که شامل مقالاتی در همین زمینه است. اصطلاح «فیلمسفه» که مترجم در این کتاب به کار برده درواقع شکل مختصر فیلم-فلسفه است. مترجم درباره آنچه در فیلم-فلسفه مطرح است نوشته: «در اینجا بحث بر سر این است که دستکم پارهای از فیلمها میتوانند فلسفهورزی کنند. یعنی، به همان نحو که مثلا در مقالات و رسائل فلسفی میتوان برنهاد یا نظریهای تازه عرضه کرد، به تقویت یا تضعیف موضعی پرداخت، و تفسیر یا قرائتی تازه از نظریهای به دست داد، در فیلمها نیز میتوان چنین کرد. و اگر چنین باشد، باید پذیرفت که، در عرض فیلم و فلسفه، با پدیدهای به نام فیلمسفه نیز مواجهیم. البته، شاید کسانی این رهیافت تازه به نسبتِ میان فیلم و فلسفه را صرفا پیگیری مجدانه امکانات فیلم برای فلسفهورزی بدانند، که پیشتر در میان
کمکهای فیلم به فلسفه از آن سخن به میان آمد. ولی، به هر تقدیر، در بحث از چیستی و امکانات فیلمسفه، میشود گفت امروزه مناقشهبرانگیزترین و درعینحال جالبتوجهترین بحث در نظریه فیلم است».
در سنت فلسفه تحلیلی، استنلی کول را میتوان از مهمترین چهرههایی دانست که به فیلمسفه علاقه نشان داده و در سنت قارهای نیز میتوان به ژیل دلوز اشاره کرد. اما مترجم میگوید باید به تلاشهای آغازین چهرههای دیگری هم توجه کرد: هانری برگسون، هوگو مانستربرگ، آنتونن آرتو، سرگئی آزنشتاین، آندره بازن و... در این بین، نوئل کرول جایگاهی ویژه دارد چراکه «هم از سویی تقریبا برجستهترین فیلسوف فیلم معاصر است و هم از دیگر سو نرمنرمک با فیلمسفه همدل شده است، و اگرچه نه در کتابی مستقل، در سه مقاله مهم قرائتی خاص از آن عرضه داشته است». درواقع این سه مقاله در کتاب «فیلمسفه: فلسفه فیلمساخته» گردآوری و ترجمه شده است. آنطور که مترجم در پیشگفتارش توضیح داده، در این مقالات ما با موضعگیری متأخر کرول در باب فلسفهورزی از طریق تصویر متحرک آشنا میشویم. آرای او در باب این امکان در سیر مطالعات گستردهاش در نظریه فیلم از چهار دهه پیش تا امروز تکامل یافته و از موضعی کمابیش ناموافق به موضعی کاملا موافق سوق یافته است.
کرول در مقالات این کتاب راهبردی سهگانه در پیش گرفته است: نخست او به سراغ آرای مخالفان رفته و به نقد آنها پرداخته است، دیگر اینکه ضمن نقد و پاسخگویی به اشکالات مخالفان کوشیده از موضع خود دفاع کند و صورتبندی نظری از فلسفه فیلمساخته به دست دهد و در نهایت اینکه به تفصیل به دو موردپژوهی پرداخته است. او با دستگذاشتن روی دو فیلم «شتاب آرام» از ارنی گر و «یادگاری» از کریستوفر نولان نشان داده که فلسفه فیلمساخته به شکل بالفعل وجود دارد. او البته در این مقالات به فیلمهای دیگری نیز اشاره میکند اما به تفصیل درباره این دو مورد بحث کرده است.
نوئل کرول در بخشی از مقاله اول کتاب نوشته: «روشن است که تصویر متحرک میتواند منبعی آموزشی برای فیلسوفان باشد. مثالهایی از سینما و تلویزیون را میتوان در جهت به وجود آوردن مسائل فلسفی، طرحکردن پرسشهای فلسفی، برانگیختن مناقشات فلسفی، و تصویرکردن و از این رهگذر واضحکردن مواضع فلسفی برای دانشجویان به خدمت گرفت. اگر نه به هیچ دلیل دیگری، از آنجایی که تصویر متحرک این همه با زندگی دانشجویان عجین است، آموزگاران باید از آن به مثابه شیوهای برای آسانفهم کردن دلمشغولیهای غالبا عجیب و غریب فلسفه بهره ببرند. ولی، وقتی تصویر متحرک در درون حوزههای فلسفه پذیرفته میشود، پرسشهایی، که بیشک و شبهه سرشت فلسفی دارند، درباره حدود آنچه تصویر متحرک و انواع چشمگیرش برای عرضه به این حیطه دارند طرح میشود. بله، تصویرهای متحرک میتوانند مواضع فلسفی را به تصویر بکشند و در کلاس درس مفید باشند. اما آیا تصویرهای متحرک میتوانند سهمی بیش از این در فلسفه داشته باشند؟». نویسنده همچنین این پرسش را طرح میکند که آیا تصویرهای متحرک میتوانند فلسفهورزی کنند، یا اینکه فقط میتوانند فلسفه را به تصویر بکشند؟ و اینکه آیا مبانی فلسفیای
در میان هست که بر طبق آن تردید کنیم در اینکه چنین دستاوردی ورای امکانات تصویر متحرک است؟ کرول میگوید که این امکانی واقعی است و با پرداختن به فیلم «شتاب آرام» مثالی از فلسفهورزی از طریق فیلم ارائه میدهد.