بازخوانی ایرانی رشد سریع ژاپن
الهام فخاری
هنگامی که از توسعه و بالندگی (رشد) چشمگیر کشورها سخن به میان میآید، نمونه برجسته آن ژاپن است. ژاپن پس از دههها جنگ و زورآزمایی با همسایگان و قدرتهای جهانی و در پی ویرانی بمباران اتمی، ققنوسوار از خاکستر تعصب سنتی و چالشهای گوناگون برخاست. برای ما در این سوی آسیا که درست همهنگام با روند توسعه ژاپن تقلاهایی برای توسعه را تجربه میکردیم، کمتر پیش آمده که داستان توسعه ژاپن را از نگاهی ایرانی بازخوانی کنیم. در هفتههای گذشته نشر نی کتابی به قلم دکتر محمد نقیزاده، تنها ایرانیای که نشان عالی «امپراتوری» ژاپن در مراسمی رسمی در سال 2008 به ایشان پیشکش شده، چاپ کرد. نویسنده که تجربه تلاشهایش در دهه 40 و 50 خورشیدی در پایهریزی صنعت و شهرسازی ایران را هم در پیشدرآمد بازگو کرده، میکوشد در جهان کرونایی و با تجربهای امروزین داستان توسعه شگفتانگیز و «رشد سریع» ژاپن پس از جنگ را با بررسی سندها، آمار و همنشینی و گفتوگو با نقشآفرینان که او با نام «راویان» یاد کرده، بازشناسی کند و در این کار همواره به مقایسه میان وضعیت ایران با ژاپن میپردازد. کتاب «در جستوجوی شش هزار روز گمشده: روایتی از دوران رشد سریع ژاپن پس از جنگ، پیشینه تاریخی و تحولات اجتماعی-اقتصادی پس از آن» نوشتهای در زمینه سیاست اقتصادی، توسعه صنعتی و جامعه و حکومت ژاپن است که در 448 صفحه با ویراستاری امید محمدحیدر از سوی نشر نی در سال 1400 برای نخستین بار چاپ شده است. ساختار کتاب دربردارنده شناسنامه و سیاهه، پیشگفتار، پیشدرآمد، 10 گفتار و بخش سخن پایانی به همراه پیوستهاست. نقیزاده میکوشد در این نوشته روند 23 سال تلاش سازمانیافته ملت و حکومتی را بازشناسی کند که در پی دو بمب اتمی و 50 سال جنگیدن با این و آن، در سوگ بیش از صد هزار نفر کشتهشده تجربه هولناک هیروشیما و ناکازاکی و ناچار از پذیرش دردناک شکستی سهمگین، تورمی توانفرسا و کمبودهای جدی بودند. او از رشد سریع 23ساله جامعهای دچار جنگهای 50ساله، سنتهای تعصبی، توفان، سیل، زلزلههای روزانه، آتشفشان و سونامی و بمب اتمی میگوید که تصمیم گرفت به جای فرافکنی و هدردادن وقت به گلهگزاری از این و آن بر پایه دانایی، انتخاب و دگرگونی بنیانهای فلسفی و اندیشهای اداره زندگی و کشور به پشتوانه آفرینندگی (خلاقیت)، آنهم نه در شعار بلکه در کار و کنش، به پیش برود تا جایی که از وضعیت ویران شکست مطلق در پی جنگ جهانی دوم به قدرت دوم جهان رسید. به سخن دیگر این کتاب روایت دوران گذشته در شرایط و با تجربههای امروزی است. نویسنده ایرانی این کتاب پژوهشگر و استاد دانشگاهی عالیقدر در ژاپن است که در دوران کرونا درمان در بیمارستان را از سر میگذرانده و در بخشهای نخستین نوشته به دگرگونی پارادایمهای مدیریتی-اقتصادی-اجتماعی در پی این همهگیری پرداخته است. او برجستهترین عامل در مدیریت شرایط و کاهش تنش و بزرگترین ثروت و سرمایه توسعه سریع ژاپن را همانا اعتماد و باور مردم و حکومت به یکدیگر میداند که به همکاری میان بخش خصوصی و دولت و سیاستمداران پیوند خورده و از راه درستی، شفافیت اداره امور و مبارزه پیوسته و راستین با فساد بوده است. نقیزاده زندگی خودش را هم دراینمیان بازگو کرده و از روند توسعهای که در دهه 40 و 50 خورشیدی در ایران برای جوانان متخصص بهویژه ایرانی در سراسر جهان گیرا بود، یاد کرده است. او گوشهای از برپایی کارخانه ذوبآهن اصفهان را با وجود بازداریهای آمریکا، ژاپن و آلمان از توسعه صنعت فولاد در ایران، بازگو و اشاره میکند که چرا حکومت وقت ناگزیر شد فناوری تولید فولاد را از روسیه بگیرد و دراینمیان تجربه شیرین خود پیش از مهاجرت به ژاپن، برای ساخت تصفیهخانه و بازچرخانی پساب صنعتی و بهکارگیری در نهالکاری و جنگلکاری در ذوبآهن در دهه 50 را میگوید، توسعهای که البته دچار سکته و ترمزها و کشمکشهایی بوده و هست که به باور او برخاسته از «پروژه»ایدیدن توسعه و خودداری از فهم «روند/ فرایند (پروسه)»ای بودن توسعه است. هر دورهای هرکس که قدرتی دارد کوشیده چند پروژه به پیش ببرد که مانند دانههای پراکنده تسبیح یا واگنهای قطار کاری به پیش نمیبرند. نقیزاده از «شرم از عقبافتادن» بهمثابه یک ویژگی ژاپنیها نام میبرد و آن را در دوران پسامیجی یک عامل غیرمادی توسعه این ملت و دولت میداند؛ درست همهنگام با برخی کشورهایی که با وجود بهرهمندی از آخرین فناوریها و لوکسترین خودروها و خانههای بخش کوچکی از جامعه، کشورشان را از منابع خام طبیعی تهی میکنند و به فاجعه درخودماندگی، پناهندگی و موج مهاجرت جوانانشان بها نمیدهند. او یکی از بازدارندههای توسعه در ایران را وابستگی اعتیادوار ایران به فروش نفت که ایران را در دهه 70 مسیحی به زمین زد، برمیشمرد؛ ولی به تجربه از خاک برخاستن ژاپن پس از جنگ و بمبهای اتمی هم اشاره و مقایسه میکند. چرا ژاپن پس از آن ویرانی تاریخی و نیمسده جدال با دیگران توانست در 23 سال نماد رشد سریع و دومین اقتصاد جهان شود؛ ولی ما که همزمان کشوری نوظهور در مسیر توسعه، البته وابسته به نفت بودیم، همچنان در بهجانمایی ایستاییهایمان به دیگران، گذشتگان، جنگ و مانند اینها فرافکنی میکنیم؟ چرا کشور نتوانسته به دگرگونی رویکرد پروژهای توسعه به رویکرد روند/ فرایندی بینجامد؟ نقیزاده این ناهمانندی را در بنیانهای فکری و فلسفی و روشن بودن یا نبودن ریلگذاریها برای حرکت واگنها (پروژه)های توسعه میداند. نویسنده از ما میپرسد چرا 11 برنامه توسعهای از 1327 تا 1396 کارایی نداشته، دستاورد و بهرهوری سازمان برنامه و دانشگاههای ایران چگونه ارزیابی میشود؟ نقیزاده دانشکدههای ایرانی را به قفسههای خواروبارفروشی برای عرضه بدون کاربردآموزی و نوآوری مانند کرده و گستره فرهنگی را برای توسعه جستوجو کرده است. او باور دارد نگهداشت برخی عاملها و ویژگیهای خوب و سازنده گذشته و سنت، شدنی است؛ ولی باید مراقب بازدارندگیهای نهادی باشیم و بر پایه چارچوبی نوآورانه راهی بجوییم. توسعه نمیتوانست و نمیتواند بر پایه اندیشههای «قرون وسطایی» و باورهای «بردهداری» و گونههای ارباب-رعیتی سنتی یا نوین به پیش برود، برخی اندیشهها و نهادها در برابر توسعه بوده و هستند. ریلگذاری و موتور پیشران توسعه نیازمند بازاندیشی و از خاکستر برخاستنها است.
دکتر محمد نقیزاده در این کتاب با دلبستگی میهندوستانه به ایران روند توسعه ژاپن را بازخوانی کرده و با مقایسههایی خواندنی و امروزی در صنعتهای گوناگون پیشرو گذاشته است. نویسنده این نوشته را آخرین کتاب زندگی خود نامیده و به امید بهبود و برخاسته از زیستن در فضای توسعه ژاپنی نوشته است. باهمخوانی این کتاب در نهادهای آموزشی-فرهنگی، اقتصادی-کاری، سیاسی-حزبی و همه کسانی که به بهبود ایران میاندیشند و میخواهند از تجربه دیگران، ازجمله ژاپن بیاموزند، سازنده، امیدآفرین و روشنیبخش است.
هنگامی که از توسعه و بالندگی (رشد) چشمگیر کشورها سخن به میان میآید، نمونه برجسته آن ژاپن است. ژاپن پس از دههها جنگ و زورآزمایی با همسایگان و قدرتهای جهانی و در پی ویرانی بمباران اتمی، ققنوسوار از خاکستر تعصب سنتی و چالشهای گوناگون برخاست. برای ما در این سوی آسیا که درست همهنگام با روند توسعه ژاپن تقلاهایی برای توسعه را تجربه میکردیم، کمتر پیش آمده که داستان توسعه ژاپن را از نگاهی ایرانی بازخوانی کنیم. در هفتههای گذشته نشر نی کتابی به قلم دکتر محمد نقیزاده، تنها ایرانیای که نشان عالی «امپراتوری» ژاپن در مراسمی رسمی در سال 2008 به ایشان پیشکش شده، چاپ کرد. نویسنده که تجربه تلاشهایش در دهه 40 و 50 خورشیدی در پایهریزی صنعت و شهرسازی ایران را هم در پیشدرآمد بازگو کرده، میکوشد در جهان کرونایی و با تجربهای امروزین داستان توسعه شگفتانگیز و «رشد سریع» ژاپن پس از جنگ را با بررسی سندها، آمار و همنشینی و گفتوگو با نقشآفرینان که او با نام «راویان» یاد کرده، بازشناسی کند و در این کار همواره به مقایسه میان وضعیت ایران با ژاپن میپردازد. کتاب «در جستوجوی شش هزار روز گمشده: روایتی از دوران رشد سریع ژاپن پس از جنگ، پیشینه تاریخی و تحولات اجتماعی-اقتصادی پس از آن» نوشتهای در زمینه سیاست اقتصادی، توسعه صنعتی و جامعه و حکومت ژاپن است که در 448 صفحه با ویراستاری امید محمدحیدر از سوی نشر نی در سال 1400 برای نخستین بار چاپ شده است. ساختار کتاب دربردارنده شناسنامه و سیاهه، پیشگفتار، پیشدرآمد، 10 گفتار و بخش سخن پایانی به همراه پیوستهاست. نقیزاده میکوشد در این نوشته روند 23 سال تلاش سازمانیافته ملت و حکومتی را بازشناسی کند که در پی دو بمب اتمی و 50 سال جنگیدن با این و آن، در سوگ بیش از صد هزار نفر کشتهشده تجربه هولناک هیروشیما و ناکازاکی و ناچار از پذیرش دردناک شکستی سهمگین، تورمی توانفرسا و کمبودهای جدی بودند. او از رشد سریع 23ساله جامعهای دچار جنگهای 50ساله، سنتهای تعصبی، توفان، سیل، زلزلههای روزانه، آتشفشان و سونامی و بمب اتمی میگوید که تصمیم گرفت به جای فرافکنی و هدردادن وقت به گلهگزاری از این و آن بر پایه دانایی، انتخاب و دگرگونی بنیانهای فلسفی و اندیشهای اداره زندگی و کشور به پشتوانه آفرینندگی (خلاقیت)، آنهم نه در شعار بلکه در کار و کنش، به پیش برود تا جایی که از وضعیت ویران شکست مطلق در پی جنگ جهانی دوم به قدرت دوم جهان رسید. به سخن دیگر این کتاب روایت دوران گذشته در شرایط و با تجربههای امروزی است. نویسنده ایرانی این کتاب پژوهشگر و استاد دانشگاهی عالیقدر در ژاپن است که در دوران کرونا درمان در بیمارستان را از سر میگذرانده و در بخشهای نخستین نوشته به دگرگونی پارادایمهای مدیریتی-اقتصادی-اجتماعی در پی این همهگیری پرداخته است. او برجستهترین عامل در مدیریت شرایط و کاهش تنش و بزرگترین ثروت و سرمایه توسعه سریع ژاپن را همانا اعتماد و باور مردم و حکومت به یکدیگر میداند که به همکاری میان بخش خصوصی و دولت و سیاستمداران پیوند خورده و از راه درستی، شفافیت اداره امور و مبارزه پیوسته و راستین با فساد بوده است. نقیزاده زندگی خودش را هم دراینمیان بازگو کرده و از روند توسعهای که در دهه 40 و 50 خورشیدی در ایران برای جوانان متخصص بهویژه ایرانی در سراسر جهان گیرا بود، یاد کرده است. او گوشهای از برپایی کارخانه ذوبآهن اصفهان را با وجود بازداریهای آمریکا، ژاپن و آلمان از توسعه صنعت فولاد در ایران، بازگو و اشاره میکند که چرا حکومت وقت ناگزیر شد فناوری تولید فولاد را از روسیه بگیرد و دراینمیان تجربه شیرین خود پیش از مهاجرت به ژاپن، برای ساخت تصفیهخانه و بازچرخانی پساب صنعتی و بهکارگیری در نهالکاری و جنگلکاری در ذوبآهن در دهه 50 را میگوید، توسعهای که البته دچار سکته و ترمزها و کشمکشهایی بوده و هست که به باور او برخاسته از «پروژه»ایدیدن توسعه و خودداری از فهم «روند/ فرایند (پروسه)»ای بودن توسعه است. هر دورهای هرکس که قدرتی دارد کوشیده چند پروژه به پیش ببرد که مانند دانههای پراکنده تسبیح یا واگنهای قطار کاری به پیش نمیبرند. نقیزاده از «شرم از عقبافتادن» بهمثابه یک ویژگی ژاپنیها نام میبرد و آن را در دوران پسامیجی یک عامل غیرمادی توسعه این ملت و دولت میداند؛ درست همهنگام با برخی کشورهایی که با وجود بهرهمندی از آخرین فناوریها و لوکسترین خودروها و خانههای بخش کوچکی از جامعه، کشورشان را از منابع خام طبیعی تهی میکنند و به فاجعه درخودماندگی، پناهندگی و موج مهاجرت جوانانشان بها نمیدهند. او یکی از بازدارندههای توسعه در ایران را وابستگی اعتیادوار ایران به فروش نفت که ایران را در دهه 70 مسیحی به زمین زد، برمیشمرد؛ ولی به تجربه از خاک برخاستن ژاپن پس از جنگ و بمبهای اتمی هم اشاره و مقایسه میکند. چرا ژاپن پس از آن ویرانی تاریخی و نیمسده جدال با دیگران توانست در 23 سال نماد رشد سریع و دومین اقتصاد جهان شود؛ ولی ما که همزمان کشوری نوظهور در مسیر توسعه، البته وابسته به نفت بودیم، همچنان در بهجانمایی ایستاییهایمان به دیگران، گذشتگان، جنگ و مانند اینها فرافکنی میکنیم؟ چرا کشور نتوانسته به دگرگونی رویکرد پروژهای توسعه به رویکرد روند/ فرایندی بینجامد؟ نقیزاده این ناهمانندی را در بنیانهای فکری و فلسفی و روشن بودن یا نبودن ریلگذاریها برای حرکت واگنها (پروژه)های توسعه میداند. نویسنده از ما میپرسد چرا 11 برنامه توسعهای از 1327 تا 1396 کارایی نداشته، دستاورد و بهرهوری سازمان برنامه و دانشگاههای ایران چگونه ارزیابی میشود؟ نقیزاده دانشکدههای ایرانی را به قفسههای خواروبارفروشی برای عرضه بدون کاربردآموزی و نوآوری مانند کرده و گستره فرهنگی را برای توسعه جستوجو کرده است. او باور دارد نگهداشت برخی عاملها و ویژگیهای خوب و سازنده گذشته و سنت، شدنی است؛ ولی باید مراقب بازدارندگیهای نهادی باشیم و بر پایه چارچوبی نوآورانه راهی بجوییم. توسعه نمیتوانست و نمیتواند بر پایه اندیشههای «قرون وسطایی» و باورهای «بردهداری» و گونههای ارباب-رعیتی سنتی یا نوین به پیش برود، برخی اندیشهها و نهادها در برابر توسعه بوده و هستند. ریلگذاری و موتور پیشران توسعه نیازمند بازاندیشی و از خاکستر برخاستنها است.
دکتر محمد نقیزاده در این کتاب با دلبستگی میهندوستانه به ایران روند توسعه ژاپن را بازخوانی کرده و با مقایسههایی خواندنی و امروزی در صنعتهای گوناگون پیشرو گذاشته است. نویسنده این نوشته را آخرین کتاب زندگی خود نامیده و به امید بهبود و برخاسته از زیستن در فضای توسعه ژاپنی نوشته است. باهمخوانی این کتاب در نهادهای آموزشی-فرهنگی، اقتصادی-کاری، سیاسی-حزبی و همه کسانی که به بهبود ایران میاندیشند و میخواهند از تجربه دیگران، ازجمله ژاپن بیاموزند، سازنده، امیدآفرین و روشنیبخش است.