کورسویی از امید در بحبوحه جنگ قدرتها
پس از همهگیرشدن کرونا، کشورهای ثروتمند جهان خودمحور شدند و به جای گشایش بهتر و همکاری بیشتر با دیگران، به مرزبندی و ایجاد دیوارهای حائل اقدام کردند. ویل دورانت، تاریخنگار معروف، پرسش عمیقی را مطرح کرده است که «چرا در تاریخ بشر انبوهی از تمدنهای متعدد و گوناگون به وجود آمده است؟». پاسخ این پرسش هزاران سال پیش ارائه شده است. قتل هابیل به دست قابیل در سپیدهدم تاریخ، جنگهای اسپارت در یونان قدیم، تشکیل امپراتوریها و جنگهای پیدرپی در تاریخ بشری تا امروز نشان میدهند که جهان صحنه کشمکش و مبارزه است که در آن تنها قویترها باقی میمانند و ناتوانان خرد میشوند. به گفته ویل دورانت، «بزرگترین پدیده ثابت در تاریخ جنگ است» و استثنا تنها در زمانی بوده است که پای گفتوگو به میان آمده و داوری به عقل و منطق سپرده شده است. در سال ۱۹۳۰ انیشتین نامهای به دوستش زیگموند فروید نوشت و از او خواست که کارزار مشترکی را برای جلوگیری از جنگ راه بیندازند. فروید در پاسخ نوشت: «این مسئولیتی غیرممکن است؛ چون غریزهای در انسانها به نام غریزه مرگ وجود دارد که آنها را به سوی جنگ میکشاند»؛ اما در واقع این رهبران و نخبگان
سیاسیاند که برای دستیابی به نفوذ، سرزمین و پول، ملتها را به جنگ میکشانند و به جان هم میاندازند. در پاییز سال ۱۹۴۱ زمانی که حمله آلمان نازی در مسکو متوقف شد، هیتلر گفت: «اگر روزی بیاید که ملت آلمان به اندازه کافی نیرومند نباشد و آمادگی نداشته باشد که برای بقای خود خون بریزد و قربانی بدهد، تقدیرش همان خواهد بود که به دست قدرت نیرومندتر از خودش نابود شود. در آن صورت من هم قطره اشکی برای ملت آلمان نخواهم ریخت». اواخر سال ۱۹۵۰ استالین نامهای به مائو تسهتونگ نوشت و به او گفت: «پنج لشکر به کره بفرست، اگرچه منجر به جنگ جهانی سوم شود. اگر وقوع جنگ میان اردوگاه کمونیسم و اردوگاه غرب اجتنابناپذیر باشد، پس بگذار همین حالا صورت بگیرد، نه چند سال بعد که روابط میان آمریکا و ژاپن مستحکمتر شده است، ما اکنون از آمریکا، بریتانیا و سایر کشورهای اروپای سرمایهداری نیرومندتریم». مائو به درخواست استالین پاسخ مثبت داد و لشکری از ارتش سرخ را به کره شمالی فرستاد؛ ولی ادعا کرد که اینها برای جنگ علیه آمریکا و کره جنوبی داوطلب شدهاند»؛ اما هیتلر جنگ را باخت و خودکشی کرد و اتحاد جماهیر شوروی هم به سبب مشکلات ناشی از
مسابقه تسلیحاتی با آمریکا و بحران اقتصادی در زمان گورباچف فروپاشید؛ اما استثناهایی هم در تاریخ وجود دارد که میتواند سرمشق قرار گیرد؛ گاندی بر مبنای «اصل عدم خشونت» استقلال هند را از بریتانیا پس گرفت و نلسون ماندلا پس از اینکه بعد از سالها از زندان رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی بیرون آمد، انتقام نگرفت و با تکیه بر گذشت، آشتی و تسامح، زمینه همزیستی میان اکثریت سیاهپوست و اقلیت سفیدپوست را در چارچوب یک نظام دموکراتیک فراهم کرد. تونی موریسون، داستاننویس آمریکایی و برنده جایزه نوبل در ادبیات، میگوید: «در برابر فقدان انسانیت باید با انسانیت بیشتر مقابله کرد». ماری آن سلوتر، در مواجهه با نژادپرستی و دعوتگران برتری نژاد سفید در آمریکای امروز، طرحی انسانی را پیشکش کرده که سزاوار مطالعه، تأمل و اعتباردهی است. او آدم سادهای نیست که به رازهای سیاست پی نبرده باشد؛ بلکه مدتی مسئول برنامهریزی در وزارت خارجه آمریکا بوده است و به ضرورت رقابت در سیاست بهخوبی آگاهی دارد. او بدون اینکه رقابت در سیاست را انکار کند، همه را به تغییر دیدگاه در این عرصه فرامیخواند. فشرده طرح خانم سلوتر در این مورد این است که «رقابت
میان آمریکا و چین باید برای ایجاد جامعه امنتر، محیط زیست پاکتر و زندگی مرفهتر برای مردم خود باشد. باید رقابت آنها متمرکز بر این باشد که کدام کشور میتواند سریعتر از دیگری به فناوری پاک و بیضرر دست پیدا کند». شاید طرح خانم سلوتر رؤیای دشواری به نظر بیاید؛ اما ارزش این را دارد که برای رسیدن به آن تلاش شود. اکنون ویروس کرونا و سویههای جهشیافته آن، کشورها را به خودمحوری کشانده است. آنها به جای گشایش بهتر و همکاری بیشتر به مرزبندی و ایجاد دیوارهای حائل روی آوردهاند. اکنون نقصهای جهانیشدن و ستمهای ناشی از آن، آشکار شده است، تا جایی که اسلاوی ژیژک، فیلسوف اسلوونیایی، آن را «بربریت در سیمای انسانیت» میخواند.
منبع: ایندیپندنت
پس از همهگیرشدن کرونا، کشورهای ثروتمند جهان خودمحور شدند و به جای گشایش بهتر و همکاری بیشتر با دیگران، به مرزبندی و ایجاد دیوارهای حائل اقدام کردند. ویل دورانت، تاریخنگار معروف، پرسش عمیقی را مطرح کرده است که «چرا در تاریخ بشر انبوهی از تمدنهای متعدد و گوناگون به وجود آمده است؟». پاسخ این پرسش هزاران سال پیش ارائه شده است. قتل هابیل به دست قابیل در سپیدهدم تاریخ، جنگهای اسپارت در یونان قدیم، تشکیل امپراتوریها و جنگهای پیدرپی در تاریخ بشری تا امروز نشان میدهند که جهان صحنه کشمکش و مبارزه است که در آن تنها قویترها باقی میمانند و ناتوانان خرد میشوند. به گفته ویل دورانت، «بزرگترین پدیده ثابت در تاریخ جنگ است» و استثنا تنها در زمانی بوده است که پای گفتوگو به میان آمده و داوری به عقل و منطق سپرده شده است. در سال ۱۹۳۰ انیشتین نامهای به دوستش زیگموند فروید نوشت و از او خواست که کارزار مشترکی را برای جلوگیری از جنگ راه بیندازند. فروید در پاسخ نوشت: «این مسئولیتی غیرممکن است؛ چون غریزهای در انسانها به نام غریزه مرگ وجود دارد که آنها را به سوی جنگ میکشاند»؛ اما در واقع این رهبران و نخبگان
سیاسیاند که برای دستیابی به نفوذ، سرزمین و پول، ملتها را به جنگ میکشانند و به جان هم میاندازند. در پاییز سال ۱۹۴۱ زمانی که حمله آلمان نازی در مسکو متوقف شد، هیتلر گفت: «اگر روزی بیاید که ملت آلمان به اندازه کافی نیرومند نباشد و آمادگی نداشته باشد که برای بقای خود خون بریزد و قربانی بدهد، تقدیرش همان خواهد بود که به دست قدرت نیرومندتر از خودش نابود شود. در آن صورت من هم قطره اشکی برای ملت آلمان نخواهم ریخت». اواخر سال ۱۹۵۰ استالین نامهای به مائو تسهتونگ نوشت و به او گفت: «پنج لشکر به کره بفرست، اگرچه منجر به جنگ جهانی سوم شود. اگر وقوع جنگ میان اردوگاه کمونیسم و اردوگاه غرب اجتنابناپذیر باشد، پس بگذار همین حالا صورت بگیرد، نه چند سال بعد که روابط میان آمریکا و ژاپن مستحکمتر شده است، ما اکنون از آمریکا، بریتانیا و سایر کشورهای اروپای سرمایهداری نیرومندتریم». مائو به درخواست استالین پاسخ مثبت داد و لشکری از ارتش سرخ را به کره شمالی فرستاد؛ ولی ادعا کرد که اینها برای جنگ علیه آمریکا و کره جنوبی داوطلب شدهاند»؛ اما هیتلر جنگ را باخت و خودکشی کرد و اتحاد جماهیر شوروی هم به سبب مشکلات ناشی از
مسابقه تسلیحاتی با آمریکا و بحران اقتصادی در زمان گورباچف فروپاشید؛ اما استثناهایی هم در تاریخ وجود دارد که میتواند سرمشق قرار گیرد؛ گاندی بر مبنای «اصل عدم خشونت» استقلال هند را از بریتانیا پس گرفت و نلسون ماندلا پس از اینکه بعد از سالها از زندان رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی بیرون آمد، انتقام نگرفت و با تکیه بر گذشت، آشتی و تسامح، زمینه همزیستی میان اکثریت سیاهپوست و اقلیت سفیدپوست را در چارچوب یک نظام دموکراتیک فراهم کرد. تونی موریسون، داستاننویس آمریکایی و برنده جایزه نوبل در ادبیات، میگوید: «در برابر فقدان انسانیت باید با انسانیت بیشتر مقابله کرد». ماری آن سلوتر، در مواجهه با نژادپرستی و دعوتگران برتری نژاد سفید در آمریکای امروز، طرحی انسانی را پیشکش کرده که سزاوار مطالعه، تأمل و اعتباردهی است. او آدم سادهای نیست که به رازهای سیاست پی نبرده باشد؛ بلکه مدتی مسئول برنامهریزی در وزارت خارجه آمریکا بوده است و به ضرورت رقابت در سیاست بهخوبی آگاهی دارد. او بدون اینکه رقابت در سیاست را انکار کند، همه را به تغییر دیدگاه در این عرصه فرامیخواند. فشرده طرح خانم سلوتر در این مورد این است که «رقابت
میان آمریکا و چین باید برای ایجاد جامعه امنتر، محیط زیست پاکتر و زندگی مرفهتر برای مردم خود باشد. باید رقابت آنها متمرکز بر این باشد که کدام کشور میتواند سریعتر از دیگری به فناوری پاک و بیضرر دست پیدا کند». شاید طرح خانم سلوتر رؤیای دشواری به نظر بیاید؛ اما ارزش این را دارد که برای رسیدن به آن تلاش شود. اکنون ویروس کرونا و سویههای جهشیافته آن، کشورها را به خودمحوری کشانده است. آنها به جای گشایش بهتر و همکاری بیشتر به مرزبندی و ایجاد دیوارهای حائل روی آوردهاند. اکنون نقصهای جهانیشدن و ستمهای ناشی از آن، آشکار شده است، تا جایی که اسلاوی ژیژک، فیلسوف اسلوونیایی، آن را «بربریت در سیمای انسانیت» میخواند.
منبع: ایندیپندنت