اما و اگرهای حمایت حزب توده از مصدق

امیرحسین جعفری: 30 تیر 1331 شاید برای نسل جدید صرفا یادآور نام خیابانی در تهران باشد؛ اما پشت سر این نام واقعهای عظیم از جنس مطالبات سیاسی ملت ایران جریان دارد كه در ارتباط با شخصیتهای مختلف تاریخی از جمله حزب توده ایران، محمد مصدق، قوامالسلطنه، شاه، آیتالله كاشانی و جبهه ملی قرار دارد كه هركدام جزئیات بسیاری را در بر میگیرند. به مناسبت شصتونهمین سالگرد این واقعه و بررسی آن رخداد تاریخی با فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین و محمد عبدخدایی گفتوگو کردیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
مجلسی: كاش بعد از 30 تیر اللهیار صالح نخستوزیر شده بود
فریدون مجلسی درباره روز 30 تیر به نقل خاطرات خود و تحلیل سیاسی این موضوع پرداخت و به «شرق» گفت: «من خودم آن روز را به طور كامل در خاطر دارم. برادران من نیز در تظاهرات شركت داشتند و اطمینان دارم با توجه به محبوبیت فوقالعادهای كه مصدق در آن زمان نزد مردم داشت، این اتفاق یك قیام بزرگ بود. برای اولین بار در قیام 30 تیر بود كه حزب توده كه مواضع خود را از شوروی میگرفت، اكنون به حمایت از مصدق برخاسته بود و آنها هم كه امكانات تبلیغاتی گستردهای داشتند و بزرگترین تحصیلكردگان و روشنفكران را در اختیار داشتند كه همراه با صفوف كادرهای حزبی خودشان آنها هم در این قیام شرکت كردند كه بعدها میشود گفت شكست نهضت مصدق هم تا حدود زیادی در اثر همین واردشدن حمایت ویرانگر حزب توده بود. در همین مورد هم حزب توده قطعا از شوروی دستور گرفته بود».
مجلسی درباره علت حمایت شوروی از مصدق در 30 تیر گفت: «علت، بالارفتن نفوذ حسین فاطمی بود كه گرایشهای چپ داشت و شعارهای ضد امپریالیستی میداد و احتمال زمینهسازی بیشتری را برای ورود شوروی به سیاست ایران روشن میكرد و غرب نیز از مصدق قطع امید كرده بود؛ بنابراین فرصت مناسبی برای شوروی و حزب توده ایجاد شد كه زمینهای را برای دوران بعد از قیام برای خود فراهم كند. این بحث مطرح است برای اینكه گرچه حزب توده در 30 تیر تأثیر انضباطی و صفوف مرتب كارگری داشت؛ اما نیروی پیاده كف خیابان كه جلوی گلوله ایستاد كسانی بودند كه بیشتر گرایشهای مذهبی داشتند و با فتوای آیتالله كاشانی در اعتراض به رویكارآمدن قوام به خیابان آمده بودند و ضمنا باید بگویم طرفداران اصلی مصدق جامعه تحصیلكرده، قضات، كارمندان و... كسانی بودند كه چندان به حزب توده هم تمایل نداشتند؛ اما دارای انضباط نیز نبودند و با لباس اتوكشیده در تظاهراتها شركت داشتند و كسانی نبودند كه اهل خاكیشدن برای فعالیت سیاسی باشند و خیلی اروپاییوار رفتار میكردند و در صحنه آن قیام افرادی كه عملیاتی بودند و افرادی كه در 28مرداد مقابل مصدق قرار گرفتند، در 30 تیر نقش مهمی
داشتند».
مجلسی در ادامه نقش نیروهای خیابانی در واقعه 30 تیر را اینگونه تشریح كرد: «شعبان جعفری در 28 مرداد زندان بود؛ اما عوامل او در صحنه بودند. در 30 تیر نیز طیب نقش مهمی داشت كه بسیار بزرگتر از شعبان جعفری به حساب میآمد. رمضان یخی و... نیز بودند كه ضمنا متدین نیز بودند و این طیف دستههای عزاداری را در تهران برگزار میكردند كه تابع حزب توده یا مصدق نبودند».
او سپس از علل سیاسی وقوع 30 تیر گفت: «در گزارشهایی كه من خواندهام، اولا 30 تیر هنگامی برگزار شد كه مصدق از دادگاه لاهه برمیگشت و مصدق بعدا نوشت اعلام رأی لاهه بعد از 30 تیر به دولت ابلاغ شد و افسوس میخورد كه اگر زودتر این حكم ابلاغ شده بود، نیازی به استعفا نبود. مصدق قدم به قدم برنامهای را با هوشمندی پیش میبرد كه به عقیده شخصی من دلیل آن كنارگذاشتن نهایی پهلوی بود كه نسبت به آن كینه شخصی هم داشت و در آن زمان شرایط طوری بود كه شاه از محبوبیت بعد از رضاشاه برخوردار بود و در امور دولت و سیاست خارجی دخالت نمیكرد؛ اما به هر حال گروههای مخالف او در عرصه بودند و مصدق فكر میكرد بتواند فرماندهی كل قوا را از شاه بگیرد. در این مرحله است كه برای اولین بار شاه در مقابل او مقاومت میکند و مصدق استعفا میدهد كه میتوانست به خروج او از عرصه منجر شود؛ اما با مقاومت حزب توده و آیتالله كاشانی این قیام صورت میگیرد و شاه ناچار میشود قوام را عزل و مصدق را بهعنوان نخستوزیر معرفی كند و مجلس نیز رأی اعتماد را به مصدق داد؛ اما بهسرعت جبهه ملی اول از درون فرومیپاشد و دكتر مصدق كه فریادهای قیام ملی را به حساب اعتبار
شخصی خودش گذاشته بود، خواستههایش بیشتر شد كه بهتدریج مجلس سنا و شورای ملی را منحل كند تا به جایی برسد كه شخصا اختیارات قانونگذاری را به دست بگیرد و بتواند به برنامه نهایی خودش كه جمهوریت بود، برسد؛ اما در مرحله 30 تیر مردم توانستند با نشاندادن یك وحدتی قدرت خود را نشان دهند؛ اما بعدازآن هر گروه سهم خود را خواست. مثلا آیتالله كاشانی میخواست احكام شرعیتری اجرا شود و طرفداران او بیشتر در دولت باشند و حزب توده هم در آن دوره آزادی عمل بیشتری میخواست كه شاید برای ترساندن آمریكاییها در اختیارش قرار گرفت كه اثر عكس داد».
مجلسی در ادامه درباره اسناد سفارتخانههای خارجی درباره 30 تیر توضیح داد: «با خواندن گزارشهای منتشرشده سفارتخانهها در آن زمان همه را دخالت در امور داخلی تلقی میكنیم. گزارشهای انگلیس البته هنوز منتشر نشده؛ اما آن بخشهایی كه تاكنون منتشر شده است، طبیعی است كه از مصدق ناراضی هستند؛ اما آمریكاییها چندان ناراضی نیستند و نظرشان بر قرارداد 50-50 است؛ اما در مهر 1330 كه فاطمی جانشین حسین نواب شد، قطع رابطه با انگلیس اجرا شد و این اتفاق را میتوان یك خطای بزرگ به شمار آورد. هرچند مردم از سوابق انگلیس آزرده بودند؛ اما نمیدانستند در عالم سیاست بینالمللی شما میتوانید یك شركت را ملی كنید و یك امر قانونی است و انگلیسیها نیز بارها این كار را انجام داده بودند؛ اما به شرط پرداخت زیانهای آنها؛ انگلیسیها میگفتند پالایشگاه آبادان را شما نساختید و شبكه توزیع نفت نیز ساخت شركت مشترك نفت است؛ اما آقای فاطمی بر حسب جوانی گفت انگلیسیها اینقدر سود بردهاند كه غرامت معنی ندارد؛ درحالیكه در عرصه بینالمللی این حرف قابل بیان نیست كه متأسفانه با بریدهشدن این روابط ایران از سوی دادگاهها از فروش حداقل نفت هم بازماند و
بهعنوان فروش مال غیر جلوی فروش نفت ایران گرفته شد و سیاستی را بهعنوان اقتصاد بدون نفت برای دلخوشی و واداركردن مردم به پایداری انجام دادند كه سرنوشت آن نیز مشخص شد».
او در پایان گفت: «آرزو میكردم بعد از 30 تیر چنانچه پیشنهاداتی هم شده بود آقای اللهیار صالح كه مردی شریف و از اعضای باصلاحیت و معتدل جبهه ملی بود، به نخستوزیری میرسید و میتوانست با او بهتر كشور اداره شود و این اقدام بزرگ تاریخی را كه در ایران صورت گرفته بود، بهجای شكست و فروپاشی به یك امید برساند».
عبدخدایی: 13 ماه بعد از 30 تیر، مصدق با چند تانك ساقط شد!
محمد عبدخدایی بهعنوان یك شاهد عینی و از طرفداران آیتالله كاشانی واقعه 30 تیر را با جزئیات زیادی همراه میداند كه در ادامه به نقل آنها پرداخت و به «شرق» گفت: «واقعه 30 تیر را اگر بخواهیم عمیقا بررسی كنیم، به این نتیجه میرسیم كه نه شاه از شرایط آن روز مطلع بود و نه قوامالسلطنه و قطعا آیتالله كاشانی از همه اینها از جامعه آگاهتر بود و آقای مصدق میدانست اگر استعفا دهد، چه حادثهای پیش میآید. قوام در آن زمان خود را قهرمان میدانست، برای همین اعلامیهای كه به آقای سجادی داد و گفت كشتیبان را سیاستی دگر آمد و فكر نمیكرد مردم در احساس ملیشدن صنعت نفت هستند. خروشی ملت ایران را گرفته بود كه حتما دنبال این بودند كه قهرمانی پیدا شود كه ملیشدن صنعت نفت را ادامه دهد و شخصیتی مثل آیتالله كاشانی در صحنه بود؛ بنابراین وقتی دكتر مصدق درخواست وزارت جنگ را كرد، شاه در جواب گفت نخستوزیر میداند وزیر جنگ از اختیارات فرمانده كل قواست و دكتر مصدق نیز در جواب گفت اگر وزارت جنگ را نداشته باشم از خدمت معاف میشوم و استعفا داد، شاه نیز استعفا را پذیرفت درحالیكه شاه اصلا از جامعه خبر نداشت و قوامالسلطنه نیز كه خود را
پیروز آذربایجان میدانست، متوجه نبود مردم دنبال شخصیتی میگردند كه خودش را قهرمان كند و بنابراین ناآگاهی شاه و قوام و آگاهی مردم و نیروهای ملی موجب شد 30 تیر به وجود بیاید و شاه نیز در آن روزها شخصیتی بود كه قدرت تصمیمگیری نداشت و به این علت وقتی در 30 تیر تظاهرات شد، مجبور شد دكتر مصدق را بخواهد تا نخستوزیری و وزارت جنگ را به او بدهد درحالیكه 13ماه بعد كه مصدق هنوز وزیر دفاع بود و سرتیپ ریاحی، سرهنگ اشرفی، سرهنگ نادری و... در امور نظامی مسئول بودند و در حقیقت درون ارتش افسرانی بودند كه آماده بودند كاری كنند، اما 13 ماه بعد از 30 تیر مصدق سقوط كرد و این وقایع به بررسی سیاسی و اجتماعی و اطلاع از شرایط غرب و منطقه و ایران نیاز دارد. آیتالله كاشانی نیز فرمان جهاد اكبر داد، یعنی جهاد با نفس؛ تقریبا از 27 تیر تظاهرات شد و تا 30 تیر ادامه داشت».
عبدخدایی در ادامه با نقل خاطرهای از داریوش فروهر درباره روز 30 تیر گفت: «آقای داریوش فروهر حادثهای در این باب را برای من تعریف كرد كه برایم جالب بود. میگفت ما صبح منزل آیتالله كاشانی رفتیم و میخواستیم تظاهرات كنیم كه یك سیدی وارد منزل شد و اظهار فقر كرد، ما به او گفتیم تو بخواب روی یك نیمدر چوبی و روی او پارچه سفید انداختیم و از منزل آیتالله كاشانی در كوچه پامنار او را بلند كردیم و شعار دادیم: از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق و او را جلوی بهارستان آوردیم. همینطور كه تظاهرات ادامه داشت، مأموران تیراندازی كردند و مردم جنازه را روی زمین انداختند و فرار كردند این جنازه بیچاره نیز آمد فرار كند، از پشت گلوله خورد و كشته شد و مردم برگشتند. حزب توده، حزب زحمتكشان و... همه میگفتند او متعلق به نیروهای ماست. داریوش فروهر آن روز در تظاهرات حضور داشت امیر موبور، احمد عشقی و رمضون یخی از افرادی بودند كه تظاهرات را رشد دادند و همینها بودند كه در 14 آذر اداره روزنامه شهباز را به هم ریختند. داریوش فروهر آن زمان از حزب پانایرانیست انشعاب كرده بود و حزب ملت ایران را پایهگذاری كرده بود و
روزنامهای به نام آپادانا داشتند. به همین جهت در 30 تیر باید یك تحقیق جامعهشناسی عمیق صورت گیرد تا معلوم شود اصلا چرا این اتفاق به وجود آمد. چرا مصدق اختیارات شش ماه و یك سال را درخواست كرد؟ چرا دوستانش را از دست داد؟ اختلاف او با آیتالله كاشانی بر سر چه بود؟ همه اینها مواردی است كه باید بر سر آنها تحقیق شود. بعد از 30 تیر نیز مجلس اموال قوام را مصادره كرد اما مصدق این دستور را انجام نداد و همه این اتفاقات پیش آمد. 13ماه بعد 28مرداد به وجود آمد اما چطور؟ مردم در30 تیر گفتند یا مرگ یا مصدق- بیهوده مزن لاف مصدق پدر ماست/ این مرد مبارز پدر و تاج سر ماست! این پدر و تاج سر بعد از 13 ماه با چند تانك ساقط شد!».
عبدخدایی در پایان درباره نقش حزب توده در روز 30 تیر توضیح داد: «حزب توده در 30 تیر به صحنه آمد؛ درحالیكه در بهمن سال 27 منحل شده بود اما نیروهایش وجود داشت و روزنامههایی از جمله شهباز، اخبار امروز، سازمان جوانان دموكرات و... را داشتند و اینها در جریان 30 تیر آمادگی تظاهرات داشتند كه از 27 تیر شروع شد و 30 تیر به اوج رسید و جناح چپ در 30 تیر بیشتر از قوام ناراحت بودند؛ چون قوام در جریان آذربایجان توانسته بود حزب دموكرات را شكست دهد و نیروهایشان را از ایران خارج كند و بنابراین از قوام ناراحت بودند؛ درحالیكه بخش اندكی از ملیون نیز معتقد بودند بابت اینكه قوام، آذربایجان را به ایران برگردانده قهرمان است. مثلا تودهایها در میدان بهارستان تظاهرات كردند كه نفت شمال را به شوروی بدهید و به نفع ملوتوف تظاهرات صورت گرفته بود. جامعه ما آن زمان اینقدر از نظر فكری عقب بود كه برخی برای نفت شمال به نفع شوروی و برخی برای نفت جنوب به نفع انگلیس شعار میدادند اما نكته اینجاست كه همه این افراد به نفع مصدق در 30 تیر شعار دادند. مصدق قبل از 30 تیر در دادگاه لاهه گفت انگلیس و آمریكا دستشان در یك كاسه است و خوب است بر سر
در وزارت خارجه آمریكا بنویسند اینجا كنسولگری انگلیس است و بهسوی شرق گرایش پیدا كرد. بدشانسی بعدی مصدق این بود كه استالین در سال 31 از دنیا رفت و پلنوم مركزی كمیته مركزی حزب كمونیست شوروی دچار اختلاف شد و اول نیز نمیدانستند چه كسی را انتخاب كنند و بعد خروشچف انتخاب شد كه كمكهایش را به كمینترن انجام نداد و سفیرشان نیز در ایران فعال نبود. متأسفانه دوستان آقای مصدق 30 تیر را یك گونه تعریف میكنند، تودهایها به گونه دیگری تعریف میكنند و هركسی برداشت خودش را از این واقعه دارد».
امیرحسین جعفری: 30 تیر 1331 شاید برای نسل جدید صرفا یادآور نام خیابانی در تهران باشد؛ اما پشت سر این نام واقعهای عظیم از جنس مطالبات سیاسی ملت ایران جریان دارد كه در ارتباط با شخصیتهای مختلف تاریخی از جمله حزب توده ایران، محمد مصدق، قوامالسلطنه، شاه، آیتالله كاشانی و جبهه ملی قرار دارد كه هركدام جزئیات بسیاری را در بر میگیرند. به مناسبت شصتونهمین سالگرد این واقعه و بررسی آن رخداد تاریخی با فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین و محمد عبدخدایی گفتوگو کردیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
مجلسی: كاش بعد از 30 تیر اللهیار صالح نخستوزیر شده بود
فریدون مجلسی درباره روز 30 تیر به نقل خاطرات خود و تحلیل سیاسی این موضوع پرداخت و به «شرق» گفت: «من خودم آن روز را به طور كامل در خاطر دارم. برادران من نیز در تظاهرات شركت داشتند و اطمینان دارم با توجه به محبوبیت فوقالعادهای كه مصدق در آن زمان نزد مردم داشت، این اتفاق یك قیام بزرگ بود. برای اولین بار در قیام 30 تیر بود كه حزب توده كه مواضع خود را از شوروی میگرفت، اكنون به حمایت از مصدق برخاسته بود و آنها هم كه امكانات تبلیغاتی گستردهای داشتند و بزرگترین تحصیلكردگان و روشنفكران را در اختیار داشتند كه همراه با صفوف كادرهای حزبی خودشان آنها هم در این قیام شرکت كردند كه بعدها میشود گفت شكست نهضت مصدق هم تا حدود زیادی در اثر همین واردشدن حمایت ویرانگر حزب توده بود. در همین مورد هم حزب توده قطعا از شوروی دستور گرفته بود».
مجلسی درباره علت حمایت شوروی از مصدق در 30 تیر گفت: «علت، بالارفتن نفوذ حسین فاطمی بود كه گرایشهای چپ داشت و شعارهای ضد امپریالیستی میداد و احتمال زمینهسازی بیشتری را برای ورود شوروی به سیاست ایران روشن میكرد و غرب نیز از مصدق قطع امید كرده بود؛ بنابراین فرصت مناسبی برای شوروی و حزب توده ایجاد شد كه زمینهای را برای دوران بعد از قیام برای خود فراهم كند. این بحث مطرح است برای اینكه گرچه حزب توده در 30 تیر تأثیر انضباطی و صفوف مرتب كارگری داشت؛ اما نیروی پیاده كف خیابان كه جلوی گلوله ایستاد كسانی بودند كه بیشتر گرایشهای مذهبی داشتند و با فتوای آیتالله كاشانی در اعتراض به رویكارآمدن قوام به خیابان آمده بودند و ضمنا باید بگویم طرفداران اصلی مصدق جامعه تحصیلكرده، قضات، كارمندان و... كسانی بودند كه چندان به حزب توده هم تمایل نداشتند؛ اما دارای انضباط نیز نبودند و با لباس اتوكشیده در تظاهراتها شركت داشتند و كسانی نبودند كه اهل خاكیشدن برای فعالیت سیاسی باشند و خیلی اروپاییوار رفتار میكردند و در صحنه آن قیام افرادی كه عملیاتی بودند و افرادی كه در 28مرداد مقابل مصدق قرار گرفتند، در 30 تیر نقش مهمی
داشتند».
مجلسی در ادامه نقش نیروهای خیابانی در واقعه 30 تیر را اینگونه تشریح كرد: «شعبان جعفری در 28 مرداد زندان بود؛ اما عوامل او در صحنه بودند. در 30 تیر نیز طیب نقش مهمی داشت كه بسیار بزرگتر از شعبان جعفری به حساب میآمد. رمضان یخی و... نیز بودند كه ضمنا متدین نیز بودند و این طیف دستههای عزاداری را در تهران برگزار میكردند كه تابع حزب توده یا مصدق نبودند».
او سپس از علل سیاسی وقوع 30 تیر گفت: «در گزارشهایی كه من خواندهام، اولا 30 تیر هنگامی برگزار شد كه مصدق از دادگاه لاهه برمیگشت و مصدق بعدا نوشت اعلام رأی لاهه بعد از 30 تیر به دولت ابلاغ شد و افسوس میخورد كه اگر زودتر این حكم ابلاغ شده بود، نیازی به استعفا نبود. مصدق قدم به قدم برنامهای را با هوشمندی پیش میبرد كه به عقیده شخصی من دلیل آن كنارگذاشتن نهایی پهلوی بود كه نسبت به آن كینه شخصی هم داشت و در آن زمان شرایط طوری بود كه شاه از محبوبیت بعد از رضاشاه برخوردار بود و در امور دولت و سیاست خارجی دخالت نمیكرد؛ اما به هر حال گروههای مخالف او در عرصه بودند و مصدق فكر میكرد بتواند فرماندهی كل قوا را از شاه بگیرد. در این مرحله است كه برای اولین بار شاه در مقابل او مقاومت میکند و مصدق استعفا میدهد كه میتوانست به خروج او از عرصه منجر شود؛ اما با مقاومت حزب توده و آیتالله كاشانی این قیام صورت میگیرد و شاه ناچار میشود قوام را عزل و مصدق را بهعنوان نخستوزیر معرفی كند و مجلس نیز رأی اعتماد را به مصدق داد؛ اما بهسرعت جبهه ملی اول از درون فرومیپاشد و دكتر مصدق كه فریادهای قیام ملی را به حساب اعتبار
شخصی خودش گذاشته بود، خواستههایش بیشتر شد كه بهتدریج مجلس سنا و شورای ملی را منحل كند تا به جایی برسد كه شخصا اختیارات قانونگذاری را به دست بگیرد و بتواند به برنامه نهایی خودش كه جمهوریت بود، برسد؛ اما در مرحله 30 تیر مردم توانستند با نشاندادن یك وحدتی قدرت خود را نشان دهند؛ اما بعدازآن هر گروه سهم خود را خواست. مثلا آیتالله كاشانی میخواست احكام شرعیتری اجرا شود و طرفداران او بیشتر در دولت باشند و حزب توده هم در آن دوره آزادی عمل بیشتری میخواست كه شاید برای ترساندن آمریكاییها در اختیارش قرار گرفت كه اثر عكس داد».
مجلسی در ادامه درباره اسناد سفارتخانههای خارجی درباره 30 تیر توضیح داد: «با خواندن گزارشهای منتشرشده سفارتخانهها در آن زمان همه را دخالت در امور داخلی تلقی میكنیم. گزارشهای انگلیس البته هنوز منتشر نشده؛ اما آن بخشهایی كه تاكنون منتشر شده است، طبیعی است كه از مصدق ناراضی هستند؛ اما آمریكاییها چندان ناراضی نیستند و نظرشان بر قرارداد 50-50 است؛ اما در مهر 1330 كه فاطمی جانشین حسین نواب شد، قطع رابطه با انگلیس اجرا شد و این اتفاق را میتوان یك خطای بزرگ به شمار آورد. هرچند مردم از سوابق انگلیس آزرده بودند؛ اما نمیدانستند در عالم سیاست بینالمللی شما میتوانید یك شركت را ملی كنید و یك امر قانونی است و انگلیسیها نیز بارها این كار را انجام داده بودند؛ اما به شرط پرداخت زیانهای آنها؛ انگلیسیها میگفتند پالایشگاه آبادان را شما نساختید و شبكه توزیع نفت نیز ساخت شركت مشترك نفت است؛ اما آقای فاطمی بر حسب جوانی گفت انگلیسیها اینقدر سود بردهاند كه غرامت معنی ندارد؛ درحالیكه در عرصه بینالمللی این حرف قابل بیان نیست كه متأسفانه با بریدهشدن این روابط ایران از سوی دادگاهها از فروش حداقل نفت هم بازماند و
بهعنوان فروش مال غیر جلوی فروش نفت ایران گرفته شد و سیاستی را بهعنوان اقتصاد بدون نفت برای دلخوشی و واداركردن مردم به پایداری انجام دادند كه سرنوشت آن نیز مشخص شد».
او در پایان گفت: «آرزو میكردم بعد از 30 تیر چنانچه پیشنهاداتی هم شده بود آقای اللهیار صالح كه مردی شریف و از اعضای باصلاحیت و معتدل جبهه ملی بود، به نخستوزیری میرسید و میتوانست با او بهتر كشور اداره شود و این اقدام بزرگ تاریخی را كه در ایران صورت گرفته بود، بهجای شكست و فروپاشی به یك امید برساند».
عبدخدایی: 13 ماه بعد از 30 تیر، مصدق با چند تانك ساقط شد!
محمد عبدخدایی بهعنوان یك شاهد عینی و از طرفداران آیتالله كاشانی واقعه 30 تیر را با جزئیات زیادی همراه میداند كه در ادامه به نقل آنها پرداخت و به «شرق» گفت: «واقعه 30 تیر را اگر بخواهیم عمیقا بررسی كنیم، به این نتیجه میرسیم كه نه شاه از شرایط آن روز مطلع بود و نه قوامالسلطنه و قطعا آیتالله كاشانی از همه اینها از جامعه آگاهتر بود و آقای مصدق میدانست اگر استعفا دهد، چه حادثهای پیش میآید. قوام در آن زمان خود را قهرمان میدانست، برای همین اعلامیهای كه به آقای سجادی داد و گفت كشتیبان را سیاستی دگر آمد و فكر نمیكرد مردم در احساس ملیشدن صنعت نفت هستند. خروشی ملت ایران را گرفته بود كه حتما دنبال این بودند كه قهرمانی پیدا شود كه ملیشدن صنعت نفت را ادامه دهد و شخصیتی مثل آیتالله كاشانی در صحنه بود؛ بنابراین وقتی دكتر مصدق درخواست وزارت جنگ را كرد، شاه در جواب گفت نخستوزیر میداند وزیر جنگ از اختیارات فرمانده كل قواست و دكتر مصدق نیز در جواب گفت اگر وزارت جنگ را نداشته باشم از خدمت معاف میشوم و استعفا داد، شاه نیز استعفا را پذیرفت درحالیكه شاه اصلا از جامعه خبر نداشت و قوامالسلطنه نیز كه خود را
پیروز آذربایجان میدانست، متوجه نبود مردم دنبال شخصیتی میگردند كه خودش را قهرمان كند و بنابراین ناآگاهی شاه و قوام و آگاهی مردم و نیروهای ملی موجب شد 30 تیر به وجود بیاید و شاه نیز در آن روزها شخصیتی بود كه قدرت تصمیمگیری نداشت و به این علت وقتی در 30 تیر تظاهرات شد، مجبور شد دكتر مصدق را بخواهد تا نخستوزیری و وزارت جنگ را به او بدهد درحالیكه 13ماه بعد كه مصدق هنوز وزیر دفاع بود و سرتیپ ریاحی، سرهنگ اشرفی، سرهنگ نادری و... در امور نظامی مسئول بودند و در حقیقت درون ارتش افسرانی بودند كه آماده بودند كاری كنند، اما 13 ماه بعد از 30 تیر مصدق سقوط كرد و این وقایع به بررسی سیاسی و اجتماعی و اطلاع از شرایط غرب و منطقه و ایران نیاز دارد. آیتالله كاشانی نیز فرمان جهاد اكبر داد، یعنی جهاد با نفس؛ تقریبا از 27 تیر تظاهرات شد و تا 30 تیر ادامه داشت».
عبدخدایی در ادامه با نقل خاطرهای از داریوش فروهر درباره روز 30 تیر گفت: «آقای داریوش فروهر حادثهای در این باب را برای من تعریف كرد كه برایم جالب بود. میگفت ما صبح منزل آیتالله كاشانی رفتیم و میخواستیم تظاهرات كنیم كه یك سیدی وارد منزل شد و اظهار فقر كرد، ما به او گفتیم تو بخواب روی یك نیمدر چوبی و روی او پارچه سفید انداختیم و از منزل آیتالله كاشانی در كوچه پامنار او را بلند كردیم و شعار دادیم: از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق و او را جلوی بهارستان آوردیم. همینطور كه تظاهرات ادامه داشت، مأموران تیراندازی كردند و مردم جنازه را روی زمین انداختند و فرار كردند این جنازه بیچاره نیز آمد فرار كند، از پشت گلوله خورد و كشته شد و مردم برگشتند. حزب توده، حزب زحمتكشان و... همه میگفتند او متعلق به نیروهای ماست. داریوش فروهر آن روز در تظاهرات حضور داشت امیر موبور، احمد عشقی و رمضون یخی از افرادی بودند كه تظاهرات را رشد دادند و همینها بودند كه در 14 آذر اداره روزنامه شهباز را به هم ریختند. داریوش فروهر آن زمان از حزب پانایرانیست انشعاب كرده بود و حزب ملت ایران را پایهگذاری كرده بود و
روزنامهای به نام آپادانا داشتند. به همین جهت در 30 تیر باید یك تحقیق جامعهشناسی عمیق صورت گیرد تا معلوم شود اصلا چرا این اتفاق به وجود آمد. چرا مصدق اختیارات شش ماه و یك سال را درخواست كرد؟ چرا دوستانش را از دست داد؟ اختلاف او با آیتالله كاشانی بر سر چه بود؟ همه اینها مواردی است كه باید بر سر آنها تحقیق شود. بعد از 30 تیر نیز مجلس اموال قوام را مصادره كرد اما مصدق این دستور را انجام نداد و همه این اتفاقات پیش آمد. 13ماه بعد 28مرداد به وجود آمد اما چطور؟ مردم در30 تیر گفتند یا مرگ یا مصدق- بیهوده مزن لاف مصدق پدر ماست/ این مرد مبارز پدر و تاج سر ماست! این پدر و تاج سر بعد از 13 ماه با چند تانك ساقط شد!».
عبدخدایی در پایان درباره نقش حزب توده در روز 30 تیر توضیح داد: «حزب توده در 30 تیر به صحنه آمد؛ درحالیكه در بهمن سال 27 منحل شده بود اما نیروهایش وجود داشت و روزنامههایی از جمله شهباز، اخبار امروز، سازمان جوانان دموكرات و... را داشتند و اینها در جریان 30 تیر آمادگی تظاهرات داشتند كه از 27 تیر شروع شد و 30 تیر به اوج رسید و جناح چپ در 30 تیر بیشتر از قوام ناراحت بودند؛ چون قوام در جریان آذربایجان توانسته بود حزب دموكرات را شكست دهد و نیروهایشان را از ایران خارج كند و بنابراین از قوام ناراحت بودند؛ درحالیكه بخش اندكی از ملیون نیز معتقد بودند بابت اینكه قوام، آذربایجان را به ایران برگردانده قهرمان است. مثلا تودهایها در میدان بهارستان تظاهرات كردند كه نفت شمال را به شوروی بدهید و به نفع ملوتوف تظاهرات صورت گرفته بود. جامعه ما آن زمان اینقدر از نظر فكری عقب بود كه برخی برای نفت شمال به نفع شوروی و برخی برای نفت جنوب به نفع انگلیس شعار میدادند اما نكته اینجاست كه همه این افراد به نفع مصدق در 30 تیر شعار دادند. مصدق قبل از 30 تیر در دادگاه لاهه گفت انگلیس و آمریكا دستشان در یك كاسه است و خوب است بر سر
در وزارت خارجه آمریكا بنویسند اینجا كنسولگری انگلیس است و بهسوی شرق گرایش پیدا كرد. بدشانسی بعدی مصدق این بود كه استالین در سال 31 از دنیا رفت و پلنوم مركزی كمیته مركزی حزب كمونیست شوروی دچار اختلاف شد و اول نیز نمیدانستند چه كسی را انتخاب كنند و بعد خروشچف انتخاب شد كه كمكهایش را به كمینترن انجام نداد و سفیرشان نیز در ایران فعال نبود. متأسفانه دوستان آقای مصدق 30 تیر را یك گونه تعریف میكنند، تودهایها به گونه دیگری تعریف میكنند و هركسی برداشت خودش را از این واقعه دارد».