|

ضرورت قدرت‌گيري تشکل‌هاي صنفي-‌فرهنگي

سعيد خادمي . فعال فرهنگي و اجتماعي

کارکرد تشکل‌هاي صنفي، اجتماعي و سياسي، بازتاب مطالبات و دغدغه‌هاي جامعه به صاحبان قدرت و پيگيري تحقق آنهاست. هرچه تشکل‌ها قدرتمندتر و پوياتر باشند، به‌واقع مشارکت مردمي اثرگذارتر و قدرتمندانه‌تر خواهد بود. اهميت و اصالت قائل‌شدن براي تنوع و تکثر و قدرت‌جويي تشکل‌ها به‌واقع احترام به کرامت انساني است و هر تلاشي براي محدود‌کردن آن، زيرپاگذاشتن حقوق انسان‌ها!
بر اين باورم هر فرهنگيِ مسئول و متعهدي موظف است به‌عنوان پرورش‌دهنده سازندگان فرداي سرزمينمان با مفاهيمي مانند مردم‌سالاري و جامعه مدني آشنا باشد. يادداشتي را از يکي از فعالان صنفي ملاحظه کردم که شاکي اعمال قدرت تشکل‌هاي خاصي از فرهنگيان بود! غافل از اينکه قدرت‌گيري تشکل‌ها، مصداق اعمال قدرت توسط بدنه آموزش‌و‌پرورش است، مگر اينکه ادعا شود که تشکل‌ها در قبضه عده‌ای معدود و حلقه بسته‌اي است! که به فرض صحت چنين ادعايي هرگز نمي‌توان به شاکله و ظرف ايراد گرفت، بلکه مشکل از شناخت بدنه مجموعه نسبت به کارکرد تشکل‌ها و عدم اقبال به آنهاست که اتفاقا ارائه تصويرها و تحليل‌هاي خودمدارانه و غلط به‌جاي تلاش براي اصلاح روش‌هاي عملکردي، آسيب‌هاي جدي به اين رکن مهم مردم‌سالاري مي‌زند. وظيفه اساسي منتقدان مشفق فرهنگي اين است که فارغ از فضاي تهمت‌زني و پرخاش و بداخلاقي که عموما قابل معاوضه با خرده‌موقعيتي است، به دنبال نقد منصفانه تشکل‌ها و ارائه راهکارهاي عملي براي اصلاح رويه‌ها و تقويت ارکان و اجزای آنها و در نتيجه ارتقای اثرگذاري تشکل‌ها باشند که حاصل بديهي آن قدرت‌گيري بدنه فرهنگيان و کم‌شدن فاصله با مسئولان و تقويت عملکرد مجموعه خواهد بود. يکي از مواردي که متأسفانه نزد برخي فعالان صنفي فرهنگي مشهود است، خود‌اعلم‌انگاري است که برپايه آن به خود اجازه مي‌دهند به هر شخص و شاکله‌اي تهمت بزنند و ضرورت وجود تکثر در تشکل‌ها را نفي کنند و البته به‌تبع آن اصول بديهي مانند ضرورت به‌قدرت‌رسيدن تشکل‌ها به نيت اعمال نظر اصلاحي در مجموعه را زير سؤال ببرند!
البته بر اين باورم بايد با اين دست افراد که ابزارشان گاه پرخاش کلامي است، چنان مدارا کرد تا مداراکردن و گفت‌وگوي مثبت را بياموزند!
اين نوشتار به‌هيچ‌وجه در پي اثبات کارآمدي تشکل‌هاي فعلي فرهنگي يا نفي آنها نيست، بلکه در تلاش است بيان کند که وجود تشکل‌هاي متعدد و تلاش براي به‌قدرت‌رسيدن آنها، امري لازم و ضروري است و باعث حذف فاصله بين فرهنگيان و دولت و بالابردن نقش نظارتي و مشارکتي فرهنگيان مي‌شود. ترديدي نيست تقويت تشکل‌ها در پرتو اصلاح ساختارها و اقبال عامه به آنها، باعث بالابردن منزلت فرهنگيان خواهد شد. تشکل‌هاي قدرتمند در حالت مطلوب بايد بر چگونگي برنامه‌ريزي، نحوه سازماندهي، قدرت هدايت و کنترل و شرايط نوآوري و توان ايجاد انگيزش توسط مديران در مجموعه و حتي روند بودجه‌بندي آنها نظارت کنند و در مواقع لازم پيشنهادهاي اصلاحي ارائه و بدنه را از چگونگي عملکرد مديران آگاه کنند. قطعا براي تحقق چنين شرايطي، نياز به شکل‌گيري تشکل‌هاي قدرتمند متشکل از اعضاي شجاع و تأثيرگذار است.
کارکرد تشکل‌هاي صنفي، اجتماعي و سياسي، بازتاب مطالبات و دغدغه‌هاي جامعه به صاحبان قدرت و پيگيري تحقق آنهاست. هرچه تشکل‌ها قدرتمندتر و پوياتر باشند، به‌واقع مشارکت مردمي اثرگذارتر و قدرتمندانه‌تر خواهد بود. اهميت و اصالت قائل‌شدن براي تنوع و تکثر و قدرت‌جويي تشکل‌ها به‌واقع احترام به کرامت انساني است و هر تلاشي براي محدود‌کردن آن، زيرپاگذاشتن حقوق انسان‌ها!
بر اين باورم هر فرهنگيِ مسئول و متعهدي موظف است به‌عنوان پرورش‌دهنده سازندگان فرداي سرزمينمان با مفاهيمي مانند مردم‌سالاري و جامعه مدني آشنا باشد. يادداشتي را از يکي از فعالان صنفي ملاحظه کردم که شاکي اعمال قدرت تشکل‌هاي خاصي از فرهنگيان بود! غافل از اينکه قدرت‌گيري تشکل‌ها، مصداق اعمال قدرت توسط بدنه آموزش‌و‌پرورش است، مگر اينکه ادعا شود که تشکل‌ها در قبضه عده‌ای معدود و حلقه بسته‌اي است! که به فرض صحت چنين ادعايي هرگز نمي‌توان به شاکله و ظرف ايراد گرفت، بلکه مشکل از شناخت بدنه مجموعه نسبت به کارکرد تشکل‌ها و عدم اقبال به آنهاست که اتفاقا ارائه تصويرها و تحليل‌هاي خودمدارانه و غلط به‌جاي تلاش براي اصلاح روش‌هاي عملکردي، آسيب‌هاي جدي به اين رکن مهم مردم‌سالاري مي‌زند. وظيفه اساسي منتقدان مشفق فرهنگي اين است که فارغ از فضاي تهمت‌زني و پرخاش و بداخلاقي که عموما قابل معاوضه با خرده‌موقعيتي است، به دنبال نقد منصفانه تشکل‌ها و ارائه راهکارهاي عملي براي اصلاح رويه‌ها و تقويت ارکان و اجزای آنها و در نتيجه ارتقای اثرگذاري تشکل‌ها باشند که حاصل بديهي آن قدرت‌گيري بدنه فرهنگيان و کم‌شدن فاصله با مسئولان و تقويت عملکرد مجموعه خواهد بود. يکي از مواردي که متأسفانه نزد برخي فعالان صنفي فرهنگي مشهود است، خود‌اعلم‌انگاري است که برپايه آن به خود اجازه مي‌دهند به هر شخص و شاکله‌اي تهمت بزنند و ضرورت وجود تکثر در تشکل‌ها را نفي کنند و البته به‌تبع آن اصول بديهي مانند ضرورت به‌قدرت‌رسيدن تشکل‌ها به نيت اعمال نظر اصلاحي در مجموعه را زير سؤال ببرند!
البته بر اين باورم بايد با اين دست افراد که ابزارشان گاه پرخاش کلامي است، چنان مدارا کرد تا مداراکردن و گفت‌وگوي مثبت را بياموزند!
اين نوشتار به‌هيچ‌وجه در پي اثبات کارآمدي تشکل‌هاي فعلي فرهنگي يا نفي آنها نيست، بلکه در تلاش است بيان کند که وجود تشکل‌هاي متعدد و تلاش براي به‌قدرت‌رسيدن آنها، امري لازم و ضروري است و باعث حذف فاصله بين فرهنگيان و دولت و بالابردن نقش نظارتي و مشارکتي فرهنگيان مي‌شود. ترديدي نيست تقويت تشکل‌ها در پرتو اصلاح ساختارها و اقبال عامه به آنها، باعث بالابردن منزلت فرهنگيان خواهد شد. تشکل‌هاي قدرتمند در حالت مطلوب بايد بر چگونگي برنامه‌ريزي، نحوه سازماندهي، قدرت هدايت و کنترل و شرايط نوآوري و توان ايجاد انگيزش توسط مديران در مجموعه و حتي روند بودجه‌بندي آنها نظارت کنند و در مواقع لازم پيشنهادهاي اصلاحي ارائه و بدنه را از چگونگي عملکرد مديران آگاه کنند. قطعا براي تحقق چنين شرايطي، نياز به شکل‌گيري تشکل‌هاي قدرتمند متشکل از اعضاي شجاع و تأثيرگذار است.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها