لين، ليو، اينگمار
سعيد عقيقي
موها ريخته تو صورت، بدنش را خم و راست نميکند. دخترک مثل تمام شاگردان ديگر کلاس باله، لاغر است، ولي به خوبي ديگران نميرقصد. او زياد ميخورد- خوراکي که دخترهاي سوئدي ميپَزند او لب نميزند- اما هميشه گرسنه و در حال خوردن است. پسر با موي چتري ميپرسد: فيلم «بلوآپ» از آنتونيوني رو ديدهاي؟ دخترک سرش را به علامت منفي تکان ميدهد.
- ميدوني. آنتونيوني از پدر تو بهتره.
- خب
- او به دنياي دوروبرش بيشتر توجه داره.
- خب.
-فيلماش جالبترن.
- خب. ميخواي من و تو بريم شهر و اين فيلمشو ببينيم؟
- خب.
اما بهجز آن پسرک، هيچکس نه به دخترک چيزي ميگويد و نه به سينما دعوتش ميکند (ص 168 و 169)
لين اولمان، فرزند ليو اولمان و اينگمار برگمان، داستاننويس نامدار، براي خوانندگان فارسيزبان نام چندان آشنايي نيست. فقط يک رمان او به نام «موهبت»، شش سال پيش با ترجمه مهسا خليلي به فارسي درآمده و «بيقراران» که ترجمهاش مستقيما از زبان سوئدي؛ يعني متني که انتشارات اکتبر نروژ در 2015 صورت گرفته، دومين برگردان فارسي از آثار اوست. کتاب به روشني رماني است خود- زندگينامهاي (اتوبيوگرافيک) که بخشهايي ناگفته و ديدهنشده از زندگي خصوصي پدر و مادر مشهورش را عيان ميکند. اما داستان فارغ از قواعد معمول رمان زندگينامهاي مدام ميان زمانهاي مختلف پيشوپس ميرود، روي کنشهايي کوتاه و گذرا مکث ميکند، از جدايي پدر و مادرش به لحظهاي کوتاه از يک نامه، از يک خاطره، از يک وضعيت نهچندان مهم برش ميزند و بعد به نقشمايهاي واحد يا نخ تسبيحي بازميگردد که ترجيعبند تمامي خاطرههاست: گفتوگو با اينگمار برگمان، کارگردان بزرگ سوئدي، و ضبطکردن نوار صداهاي او تا سال 2007. شش نوار صوتي. اگر پدرم زنده بود از او سؤال ميکردم چطور دوباره آن مکثها، سکوتها، فاصلهدادنها بين گفتوگويمان را بيافرينم. او چطور آنها را ميآفريد؟
(ص80)
همانند دختر هر مرد بزرگي، اينگمار الگوي لين است. حتي اگر او چنين نميگفت يا نمينوشت که همواره دوست داشته موهايش را مطابق سليقه پدر شانه کند، يا لباسش طوري باشد که او ميپسندد. بااينحال، هرگز از ياد نميبرد که چهطور مقايسه با پدر و مادر هنرمندش همواره مايه آزار او بوده است؛ و او هرچه بکوشد، نميتواند مانع مقايسه سليقه و روحيه و دانش او با والدينش از سوي ديگران شود. لين با آگاهي کامل از اين وضع، و بيآنکه سعي کند بحراني به اين بزرگي را ناديده بگيرد يا انکارش کند، خطر کرده و به سراغ داستاني رفته که رازش را هنگام خواندن درمييابيم: بيقراران درباره رسوخ دقيق و عميق زندگي هنري و خصوصي مشهورترين زوج هنري سوئد به دنياي دختر کوچکشان است. عنوان رمان بسيار زيرکانه انتخاب شده و به بيقرارياي اشاره دارد که بر روح و روان اينگمار برگمان، ليو اولمان و دخترشان لين چنگ انداخته بود و مسير داستان نشان ميدهد که اين بحران پس از مرگ پدر نيز مهمترين مسئله دخترش بوده است. او با انتخاب شيوه سيال داستانگويي از نقطهاي به نقطهاي ديگر ميرود، پاسخ منتقدان سختگير تئاتر و کجفهميهایشان را ميدهد و همزمان با نقلقول گومبريچ،
نويسنده نمايشي که برگمان روي صحنه برده، مخالفت ميکند و چند سطري نميگذرد که دليل مخالفت دختر را ميفهميم: لين نوجوان، روي صحنه به دنبال تصويري از مادر ميگردد که فقط و فقط متعلق به خودش باشد، و نيافتن اين تصوير از مادر، و گمکردن جاي خود در تصاوير ماندگار پدر، بحران اصلي زندگي اوست.
بهتدريج رابطه مادرش با مردان زندگياش شباهت غريبي با دنياي فيلمهاي برگمان پيدا ميکند، و لين طبعا نميتواند نقش ناظري بياعتنا را براي او بازي کند. با خواندن کتاب متوجه ميشويم که عملا داريم در اين زندگينامه، صحنههايي از «يک زندگي زناشويي»، «سونات پاييزي»، «سکوت» و «مصيبت آنا» را ميبينيم. رمان به مسيري از تخيل گام برميدارد که يکسر واقعي است و همين نکته سبب ميشود تا کار اولمان را در مقام يک رماننويس، مؤثر و درگيرکننده بيابيم؛ داستاني واقعي درباره تخيل هنري، با ارجاعاتي دائمي به سينما و موسيقي و ادبيات. پيشنهادهاي برگمان به دخترش براي فيلمديدن، زانوي کلرِ اريک رومر يا قلب زمستاني کلود سوته و پاسخ دختر که اين فيلمها را ديده و منهتن وودي آلن را ترجيح ميدهد، خواندن تکهاي از نامههاي پدر به زن سابقش و بازگشت به لحظهاي که پدر ميخواهد فيلمي ببيند و فقط يکي از بازيگرانش -گريگوري پک- را به ياد ميآورد، تفاوت لحظهاي که برگمان به عکس پدر و مادرش نگاه ميکند با لحظهاي که لين به تصوير پدر و مادرش مينگرد، لحظههايي نيست که به سادگي بشود فراموش کرد. اگر از چند غلط تايپي و ويرايشي بگذريم، «بيقراران»
داستاني نيست که خوانندهاش را نااميد کند.
موها ريخته تو صورت، بدنش را خم و راست نميکند. دخترک مثل تمام شاگردان ديگر کلاس باله، لاغر است، ولي به خوبي ديگران نميرقصد. او زياد ميخورد- خوراکي که دخترهاي سوئدي ميپَزند او لب نميزند- اما هميشه گرسنه و در حال خوردن است. پسر با موي چتري ميپرسد: فيلم «بلوآپ» از آنتونيوني رو ديدهاي؟ دخترک سرش را به علامت منفي تکان ميدهد.
- ميدوني. آنتونيوني از پدر تو بهتره.
- خب
- او به دنياي دوروبرش بيشتر توجه داره.
- خب.
-فيلماش جالبترن.
- خب. ميخواي من و تو بريم شهر و اين فيلمشو ببينيم؟
- خب.
اما بهجز آن پسرک، هيچکس نه به دخترک چيزي ميگويد و نه به سينما دعوتش ميکند (ص 168 و 169)
لين اولمان، فرزند ليو اولمان و اينگمار برگمان، داستاننويس نامدار، براي خوانندگان فارسيزبان نام چندان آشنايي نيست. فقط يک رمان او به نام «موهبت»، شش سال پيش با ترجمه مهسا خليلي به فارسي درآمده و «بيقراران» که ترجمهاش مستقيما از زبان سوئدي؛ يعني متني که انتشارات اکتبر نروژ در 2015 صورت گرفته، دومين برگردان فارسي از آثار اوست. کتاب به روشني رماني است خود- زندگينامهاي (اتوبيوگرافيک) که بخشهايي ناگفته و ديدهنشده از زندگي خصوصي پدر و مادر مشهورش را عيان ميکند. اما داستان فارغ از قواعد معمول رمان زندگينامهاي مدام ميان زمانهاي مختلف پيشوپس ميرود، روي کنشهايي کوتاه و گذرا مکث ميکند، از جدايي پدر و مادرش به لحظهاي کوتاه از يک نامه، از يک خاطره، از يک وضعيت نهچندان مهم برش ميزند و بعد به نقشمايهاي واحد يا نخ تسبيحي بازميگردد که ترجيعبند تمامي خاطرههاست: گفتوگو با اينگمار برگمان، کارگردان بزرگ سوئدي، و ضبطکردن نوار صداهاي او تا سال 2007. شش نوار صوتي. اگر پدرم زنده بود از او سؤال ميکردم چطور دوباره آن مکثها، سکوتها، فاصلهدادنها بين گفتوگويمان را بيافرينم. او چطور آنها را ميآفريد؟
(ص80)
همانند دختر هر مرد بزرگي، اينگمار الگوي لين است. حتي اگر او چنين نميگفت يا نمينوشت که همواره دوست داشته موهايش را مطابق سليقه پدر شانه کند، يا لباسش طوري باشد که او ميپسندد. بااينحال، هرگز از ياد نميبرد که چهطور مقايسه با پدر و مادر هنرمندش همواره مايه آزار او بوده است؛ و او هرچه بکوشد، نميتواند مانع مقايسه سليقه و روحيه و دانش او با والدينش از سوي ديگران شود. لين با آگاهي کامل از اين وضع، و بيآنکه سعي کند بحراني به اين بزرگي را ناديده بگيرد يا انکارش کند، خطر کرده و به سراغ داستاني رفته که رازش را هنگام خواندن درمييابيم: بيقراران درباره رسوخ دقيق و عميق زندگي هنري و خصوصي مشهورترين زوج هنري سوئد به دنياي دختر کوچکشان است. عنوان رمان بسيار زيرکانه انتخاب شده و به بيقرارياي اشاره دارد که بر روح و روان اينگمار برگمان، ليو اولمان و دخترشان لين چنگ انداخته بود و مسير داستان نشان ميدهد که اين بحران پس از مرگ پدر نيز مهمترين مسئله دخترش بوده است. او با انتخاب شيوه سيال داستانگويي از نقطهاي به نقطهاي ديگر ميرود، پاسخ منتقدان سختگير تئاتر و کجفهميهایشان را ميدهد و همزمان با نقلقول گومبريچ،
نويسنده نمايشي که برگمان روي صحنه برده، مخالفت ميکند و چند سطري نميگذرد که دليل مخالفت دختر را ميفهميم: لين نوجوان، روي صحنه به دنبال تصويري از مادر ميگردد که فقط و فقط متعلق به خودش باشد، و نيافتن اين تصوير از مادر، و گمکردن جاي خود در تصاوير ماندگار پدر، بحران اصلي زندگي اوست.
بهتدريج رابطه مادرش با مردان زندگياش شباهت غريبي با دنياي فيلمهاي برگمان پيدا ميکند، و لين طبعا نميتواند نقش ناظري بياعتنا را براي او بازي کند. با خواندن کتاب متوجه ميشويم که عملا داريم در اين زندگينامه، صحنههايي از «يک زندگي زناشويي»، «سونات پاييزي»، «سکوت» و «مصيبت آنا» را ميبينيم. رمان به مسيري از تخيل گام برميدارد که يکسر واقعي است و همين نکته سبب ميشود تا کار اولمان را در مقام يک رماننويس، مؤثر و درگيرکننده بيابيم؛ داستاني واقعي درباره تخيل هنري، با ارجاعاتي دائمي به سينما و موسيقي و ادبيات. پيشنهادهاي برگمان به دخترش براي فيلمديدن، زانوي کلرِ اريک رومر يا قلب زمستاني کلود سوته و پاسخ دختر که اين فيلمها را ديده و منهتن وودي آلن را ترجيح ميدهد، خواندن تکهاي از نامههاي پدر به زن سابقش و بازگشت به لحظهاي که پدر ميخواهد فيلمي ببيند و فقط يکي از بازيگرانش -گريگوري پک- را به ياد ميآورد، تفاوت لحظهاي که برگمان به عکس پدر و مادرش نگاه ميکند با لحظهاي که لين به تصوير پدر و مادرش مينگرد، لحظههايي نيست که به سادگي بشود فراموش کرد. اگر از چند غلط تايپي و ويرايشي بگذريم، «بيقراران»
داستاني نيست که خوانندهاش را نااميد کند.