هیچم از صفرا و از سودا مپرس
گیتی صفرزاده
دنیای امروز هزار و یک ویژگی خوب و بد دارد. این را همین اولش گفتم که فکر نکنید من از زادهشدن خودم در این عصر شاکیام و جزء آن دسته آدمهایی هستم که آه نوستالژیک میکشند و میگویند چرا 150 سال پیش به دنیا نیامدم. به گمانم این آدمها تصورشان از گذشته یک تصویر کارتپستالی زیباست، وگرنه اگر میدانستند که ممکن است گرفتار دورهای شوند که از گوشت تن مردم قرمهسبزی درست میکردند، چنین حرفی نمیزدند. حالا راست یا دروغ این داستان که میگویند منشأ ضربالمثل فلانی کلهاش بوی قرمهسبزی میدهد است به کنار، در هر صورت معلوم است که گذشته همچین آش دهنسوزی هم نبوده است. با این پیشمقدمه میخواستم این را بگویم که زمان حال خیلی ویژگیهای خوب دارد؛ اما یک ویژگی بد هم دارد و آن اینکه برای هر مشکل و درد و مرضی یک راه چاره در آستین دارد. ممکن است بعضی بگویید این خیلی هم ویژگی بدی نیست، اما از نظر من نکته بدش اینجاست که این راهکارها، فرمولهای کلیشهای هستند که همه آدمها را در یک قالب و چارچوب دستهبندی میکنند. فرض کنید شما میگویید حالوحوصله ندارید، بلافاصله یک نسخه رفع بیحالوحوصلگی برایتان ارائه میشود یا مثلا میگویید مدتی است چشم چپم میپرد، فیالفور یک راهکار برای جلوگیری از پرش چشم چپ جلوی پایتان میگذارند یا از دستتان درمیرود و یک خط مطلب جایی چاپ میکنید و سر ضرب یکی عقدهای مربوط به کودکیتان از داخلش کشف میکند. یعنی یکطورهایی انگار حق زندگیکردن و تجربهکردن از شما سلب میشود و همه جهان دست به دست هم دادهاند که شما را سالم و سلامت و بهبه چه نیکو به سرمنزل رستگاری برسانند. فارغ از اینکه چنین رستگارشدنی چقدر ارزشمند است، همه زیبایی جهان به همین تنوع و تفاوت آدمها و همه مزه زندگی به همین بالا و پایینشدنهاست، حتی اگر چند روزی هم پلک چشم چپمان بپرد و خودمان از داخلش چیزی کشف کنیم که تجربه یگانه ما بشود.
چند وقت قبل کانون پرورش فکری بهعنوان یکی از مراکز مهم و باسابقه عرصه ادبیات کودک نشستی برای نویسندگانش برگزار کرد برای آشنایی نویسندگان و شاعران حوزه کودک و نوجوان با آموزههای طب سنتی. هدف این نشست شکلگیری کتابهای کودک و نوجوان براساس آموزههای طب ایرانی عنوان شد (این دقیقا همان تیتری است که خبرگزاری کانون برای اعلام این نشست انتخاب کرده است). گرچه داشتن اطلاعات در حوزههای گوناگون برای هر نویسندهای بسیار خوب و ارزشمند است اما اینکه نشستی با هدف شکلگیری کتابهایی با موضوع خاص انجام شود، کمی آدم را یاد سازوکار کارخانههای تولید لبنیات و پوشاک میاندازد. حالا البته قضاوت درباره این ماجرا را میسپارم به بزرگان اهل ادب و کودک و به جمله کلیشهای من کوچکتر از آنی هستم که رهنمودی دراینباره بدهم، بسنده میکنم؛ اما نکته جالبتر این نشست پرداختن به مزاج نویسندگان و اینکه طبع آنها چه تأثیری روی آثارشان گذاشته بود. با این حساب بعد از این مثلا بهجای دستهبندی شعر کهن فارسی به انواع خراسانی و عراقی و هندی، میتوانیم بگوییم شاعران بلغمی و سودایی و صفراوی. بهترش این است که میتوانیم برای مزاج بلغمی خیام نسخه بپیچیم و علت آفرینش غزلیات حافظ را بر پایه طبع سوداییاش تفسیر کنیم و با خوراندن گرمک و کدوخورشتی مولانا را از بیقراری ناشی از طبع صفراویاش نجات دهیم. آنوقت همه آسودهخاطر، دست در دست گروه مزاجی خودمان، در جهانی یکشکل و بدون آفریدههای هنری تند و ترش، به رستگاری برسیم. کودکانمان هم هکذا!
دنیای امروز هزار و یک ویژگی خوب و بد دارد. این را همین اولش گفتم که فکر نکنید من از زادهشدن خودم در این عصر شاکیام و جزء آن دسته آدمهایی هستم که آه نوستالژیک میکشند و میگویند چرا 150 سال پیش به دنیا نیامدم. به گمانم این آدمها تصورشان از گذشته یک تصویر کارتپستالی زیباست، وگرنه اگر میدانستند که ممکن است گرفتار دورهای شوند که از گوشت تن مردم قرمهسبزی درست میکردند، چنین حرفی نمیزدند. حالا راست یا دروغ این داستان که میگویند منشأ ضربالمثل فلانی کلهاش بوی قرمهسبزی میدهد است به کنار، در هر صورت معلوم است که گذشته همچین آش دهنسوزی هم نبوده است. با این پیشمقدمه میخواستم این را بگویم که زمان حال خیلی ویژگیهای خوب دارد؛ اما یک ویژگی بد هم دارد و آن اینکه برای هر مشکل و درد و مرضی یک راه چاره در آستین دارد. ممکن است بعضی بگویید این خیلی هم ویژگی بدی نیست، اما از نظر من نکته بدش اینجاست که این راهکارها، فرمولهای کلیشهای هستند که همه آدمها را در یک قالب و چارچوب دستهبندی میکنند. فرض کنید شما میگویید حالوحوصله ندارید، بلافاصله یک نسخه رفع بیحالوحوصلگی برایتان ارائه میشود یا مثلا میگویید مدتی است چشم چپم میپرد، فیالفور یک راهکار برای جلوگیری از پرش چشم چپ جلوی پایتان میگذارند یا از دستتان درمیرود و یک خط مطلب جایی چاپ میکنید و سر ضرب یکی عقدهای مربوط به کودکیتان از داخلش کشف میکند. یعنی یکطورهایی انگار حق زندگیکردن و تجربهکردن از شما سلب میشود و همه جهان دست به دست هم دادهاند که شما را سالم و سلامت و بهبه چه نیکو به سرمنزل رستگاری برسانند. فارغ از اینکه چنین رستگارشدنی چقدر ارزشمند است، همه زیبایی جهان به همین تنوع و تفاوت آدمها و همه مزه زندگی به همین بالا و پایینشدنهاست، حتی اگر چند روزی هم پلک چشم چپمان بپرد و خودمان از داخلش چیزی کشف کنیم که تجربه یگانه ما بشود.
چند وقت قبل کانون پرورش فکری بهعنوان یکی از مراکز مهم و باسابقه عرصه ادبیات کودک نشستی برای نویسندگانش برگزار کرد برای آشنایی نویسندگان و شاعران حوزه کودک و نوجوان با آموزههای طب سنتی. هدف این نشست شکلگیری کتابهای کودک و نوجوان براساس آموزههای طب ایرانی عنوان شد (این دقیقا همان تیتری است که خبرگزاری کانون برای اعلام این نشست انتخاب کرده است). گرچه داشتن اطلاعات در حوزههای گوناگون برای هر نویسندهای بسیار خوب و ارزشمند است اما اینکه نشستی با هدف شکلگیری کتابهایی با موضوع خاص انجام شود، کمی آدم را یاد سازوکار کارخانههای تولید لبنیات و پوشاک میاندازد. حالا البته قضاوت درباره این ماجرا را میسپارم به بزرگان اهل ادب و کودک و به جمله کلیشهای من کوچکتر از آنی هستم که رهنمودی دراینباره بدهم، بسنده میکنم؛ اما نکته جالبتر این نشست پرداختن به مزاج نویسندگان و اینکه طبع آنها چه تأثیری روی آثارشان گذاشته بود. با این حساب بعد از این مثلا بهجای دستهبندی شعر کهن فارسی به انواع خراسانی و عراقی و هندی، میتوانیم بگوییم شاعران بلغمی و سودایی و صفراوی. بهترش این است که میتوانیم برای مزاج بلغمی خیام نسخه بپیچیم و علت آفرینش غزلیات حافظ را بر پایه طبع سوداییاش تفسیر کنیم و با خوراندن گرمک و کدوخورشتی مولانا را از بیقراری ناشی از طبع صفراویاش نجات دهیم. آنوقت همه آسودهخاطر، دست در دست گروه مزاجی خودمان، در جهانی یکشکل و بدون آفریدههای هنری تند و ترش، به رستگاری برسیم. کودکانمان هم هکذا!