جداافتاده از مردم
جواد طوسی
حتما آندسته از مدیران و رسانههایی که به هر دلیلی دل خوشی از ناصر ملکمطیعی نداشتند و به انکار موجودیت و جایگاه تاریخیاش پرداختهاند، خبرنگاران و رابطينشان را برای رفع کنجکاوی و سردرآوردن از اوضاع، راهی مراسم تشییع جنازهاش کرده بودند. واقعا این اشخاص حقیقی و حقوقی در برابر چنین خیل عظیم مردمی چه پاسخی دارند؟ اینها نه نوکر اجنبی بودند، نه جیرهبگیر شبکههای خارجی. آنها برای ادای احترام به بازیگری که بیش از 66 سال در دل مردم جا داشت، آمده بودند. جالب و عبرتآموز آنکه 36 سال از این مدت را او ممنوعالکار بود، ولی چیزی از محبوبیتش کاسته نشد. ناصر ملکمطیعی با همه افتوخیز کارنامه هنریاش یک بازیگر مردمی بود که در دورههای مختلف با شمایل و نقشهای متفاوت در آثاری مانند «ولگرد»، «غفلت»، «چهارراه حوادث»، «کلاهمخملی»، «قیصر»، «غلام ژاندار»، «طوقی»، «سه قاپ» و... محبوبیت یافت و جایگاه تثبیتشدهاش را حفظ کرد. منتها در ژورنالیسم محافظهکار ما رسانههایی بوده و هستند که این واقعیتهای انکارناپذیر تاریخی را با سلیقه، ادبیات و «اتاق فکر» خود تحلیل و تفسیر میکنند و اسم خود را «روشنفکر خلافآمدِ عادت» میگذارند. نکته جالب و بسیار تأملبرانگیز ائتلاف تاکتیکی این دو طیف است. مثلا روزنامه تریبون «رسانه ملی» به مناسبت درگذشت ناصر ملکمطیعی، در صفحه اول خود تیتر درشت میزند «داستان کلاهمخملیها» و با الگوقراردادن تلویحی این بازیگر به «بررسی سرنوشت فیلمفارسی» میپردازد. خدا بگویم باعث و بانی این واژه مندرآوردی را بیامرزد یا... چون به جایی رسیدهایم که هر تازه از گرد راه رسیدهای، بدون شناخت و درک درستی از وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دهههای 30 تا 50، بیجهت و كترهاي از این واژه استفاده میکند و به مقایسه تطبیقی و تاریخی دوران قبل و بعد از انقلاب به شکلی سطحی و روبنایی میپردازد. روزنامه به ظاهر پرتیراژ دیگری که دوست دارد وانمود کند متفاوت و جلوتر از اینگونه واکنشهای احساسی و پوپولیستی است، در صفحه اولش تیتر زده «دارید اشتباه میروید» و در کنارش عکسی یککتی از ناصرخان را چاپ کرده که در پسزمینه زن بیحجابی داخل يك خودروي وطني نشسته و دورادور نگاهش میکند (ارجاعی به فیلم خاطرخواه مثلا) و در تیتر کوچکتری تیکه انداخته که «موج غمنامههای بیپایان در رثای مرحوم ناصر ملکمطیعی». خب، این بازیهای پرت و پیشپاافتاده ژورنالیستی و نگاه تمسخرآمیز به همهچیز و از آن بالا نگاهکردن به جامعه و آدمهایش، چه فضیلتی دارد؟ آیا شماها با این اتیکتهای باسمهای روشنفکرانه، دارید آدرس درست میدهید یا خودتان بیشتر از همه سوراخ دعا را گم کردهاید؟!
خلاصه که در این دوران انفعال، فاصلهگرفتن از مردم و شمایلهای محبوب و تاریخسازشان، نوعی پز و اداواصول شده است.
حتما آندسته از مدیران و رسانههایی که به هر دلیلی دل خوشی از ناصر ملکمطیعی نداشتند و به انکار موجودیت و جایگاه تاریخیاش پرداختهاند، خبرنگاران و رابطينشان را برای رفع کنجکاوی و سردرآوردن از اوضاع، راهی مراسم تشییع جنازهاش کرده بودند. واقعا این اشخاص حقیقی و حقوقی در برابر چنین خیل عظیم مردمی چه پاسخی دارند؟ اینها نه نوکر اجنبی بودند، نه جیرهبگیر شبکههای خارجی. آنها برای ادای احترام به بازیگری که بیش از 66 سال در دل مردم جا داشت، آمده بودند. جالب و عبرتآموز آنکه 36 سال از این مدت را او ممنوعالکار بود، ولی چیزی از محبوبیتش کاسته نشد. ناصر ملکمطیعی با همه افتوخیز کارنامه هنریاش یک بازیگر مردمی بود که در دورههای مختلف با شمایل و نقشهای متفاوت در آثاری مانند «ولگرد»، «غفلت»، «چهارراه حوادث»، «کلاهمخملی»، «قیصر»، «غلام ژاندار»، «طوقی»، «سه قاپ» و... محبوبیت یافت و جایگاه تثبیتشدهاش را حفظ کرد. منتها در ژورنالیسم محافظهکار ما رسانههایی بوده و هستند که این واقعیتهای انکارناپذیر تاریخی را با سلیقه، ادبیات و «اتاق فکر» خود تحلیل و تفسیر میکنند و اسم خود را «روشنفکر خلافآمدِ عادت» میگذارند. نکته جالب و بسیار تأملبرانگیز ائتلاف تاکتیکی این دو طیف است. مثلا روزنامه تریبون «رسانه ملی» به مناسبت درگذشت ناصر ملکمطیعی، در صفحه اول خود تیتر درشت میزند «داستان کلاهمخملیها» و با الگوقراردادن تلویحی این بازیگر به «بررسی سرنوشت فیلمفارسی» میپردازد. خدا بگویم باعث و بانی این واژه مندرآوردی را بیامرزد یا... چون به جایی رسیدهایم که هر تازه از گرد راه رسیدهای، بدون شناخت و درک درستی از وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دهههای 30 تا 50، بیجهت و كترهاي از این واژه استفاده میکند و به مقایسه تطبیقی و تاریخی دوران قبل و بعد از انقلاب به شکلی سطحی و روبنایی میپردازد. روزنامه به ظاهر پرتیراژ دیگری که دوست دارد وانمود کند متفاوت و جلوتر از اینگونه واکنشهای احساسی و پوپولیستی است، در صفحه اولش تیتر زده «دارید اشتباه میروید» و در کنارش عکسی یککتی از ناصرخان را چاپ کرده که در پسزمینه زن بیحجابی داخل يك خودروي وطني نشسته و دورادور نگاهش میکند (ارجاعی به فیلم خاطرخواه مثلا) و در تیتر کوچکتری تیکه انداخته که «موج غمنامههای بیپایان در رثای مرحوم ناصر ملکمطیعی». خب، این بازیهای پرت و پیشپاافتاده ژورنالیستی و نگاه تمسخرآمیز به همهچیز و از آن بالا نگاهکردن به جامعه و آدمهایش، چه فضیلتی دارد؟ آیا شماها با این اتیکتهای باسمهای روشنفکرانه، دارید آدرس درست میدهید یا خودتان بیشتر از همه سوراخ دعا را گم کردهاید؟!
خلاصه که در این دوران انفعال، فاصلهگرفتن از مردم و شمایلهای محبوب و تاریخسازشان، نوعی پز و اداواصول شده است.