کدام علوم اجتماعی؟
به مناسبت 12 آذر که به عنوان روز بزرگداشت علوم اجتماعی و دکتر صدیقی نامگذاری شده است، دو مسئله را مطرح کردهام. نخست اینکه وقتی از علوم اجتماعی سخن میگوییم، کدام نوع علوم اجتماعی به ذهن متبادر میشود و اهمیت بیشتری نزد ما دارد. دوم اینکه آیا اگر علوم اجتماعی را به مثابه جان در نظر بگیریم، آیا این جان در رفتار و ژست اصحاب علوم اجتماعی جاری است؟
به مناسبت 12 آذر که به عنوان روز بزرگداشت علوم اجتماعی و دکتر صدیقی نامگذاری شده است، دو مسئله را مطرح کردهام. نخست اینکه وقتی از علوم اجتماعی سخن میگوییم، کدام نوع علوم اجتماعی به ذهن متبادر میشود و اهمیت بیشتری نزد ما دارد. دوم اینکه آیا اگر علوم اجتماعی را به مثابه جان در نظر بگیریم، آیا این جان در رفتار و ژست اصحاب علوم اجتماعی جاری است؟ ریمون آرون، جامعهشناس معروف فرانسوی، در مقدمه کتاب «مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعهشناسی» از سه نوع علوم اجتماعی سخن میگوید: علوم اجتماعی انتقادی- انقلابی مارکس و پیروانش، علوم اجتماعی تحلیلی تجربی آمریکایی و علوم اجتماعی صوری- غیرتاریخی پارسونز. علوم اجتماعی تحلیلی تجربی، که بیشتر در آمریکا رواج دارد، تحقیقاتی است که بر اساس پرسشنامه و یا مصاحبه پیش میرود تا تعیین کند انسانهای اجتماعی یا به قولی افراد اجتماعیشده چگونه میزیند، میاندیشند، حس و قضاوت میکنند، چگونه رأی میدهند، چگونه خرید میکنند و چه متغیرهایی از سن و جنس، محل سکونت، سطح درآمد، مذهب و... بر تصمیمهای انتخاباتی یا رفتار اقتصادی آنها تأثیر میگذارد. در این نوع جامعهشناسی تأثیر هریک از متغیرها بر رفتار و نگرش افراد یا گروهها سنجیده میشود. در این نوع جامعهشناسی به قول آرون، جامعه یکی نیست و جامعه کلی از جوامع متعدد تشکیل شده است. این نوع جامعهشناسی بیشتر اصلاحطلب است اما به این معنی نیست که سویه انتقادی ندارد اما از انقلاب به اصلاح اجتماع حرکت میکند. علوم اجتماعی انتقادی-انقلابی مارکسیستی که هرچند بعدها از غلظت انقلابی آن کاسته شد. کسانی مانند آدورنو، هورکهایمر، مارکوزه و سی رایت میلز کم و بیش در این نحله قرار دارند. آنها به علوم اجتماعی تحلیلی تجربی و جامعهشناسی صوری حمله میکنند. آنها بر این نظرند که از انتقاد کلی و جامع بر نظم موجود نباید لحظهای غافل شد و جامعهشناس متعهد است که همیشه در پی آشکارکردن امور مضمر حاکم بر نظم مستقر باشد. هورکهایمر میگوید جامعهشناسی انتقادی بر اساس نقد اقتصاد سیاسی مارکس بنیاد نهاده شده است. آرون میگوید جامعهشناسی انتقادی انقلابی مارکسیستی، دو نوع جامعهشناسی دیگر را دشمن خود میداند.
منتقدان، علوم اجتماعی تحلیل تجربیِ خردنگر را جامعهنگاری میدانند. در مقابل جامعهشناسان تحلیل تجربی خرد، نظریههای انتقادی را ایدئولوژی تلقی میکنند که بیشتر کنش انقلابی است تا پژوهش علمی. امروزه تحقیقات تجربی خردنگر آمریکایی بر اغلب تحقیقات جامعهشناسی حاکم شده است. آدورنو، جامعهشناس آلمانی، در درسگفتارهای سال 1968 که در کتابی با عنوان مقدمهای بر جامعهشناسی به فارسی ترجمه شده است، در مناقشه با لازسفلد، جامعهشناس آمریکایی، مینویسد لازسفلد معتقد بود دو تصویر ناسازگار از جامعهشناسی در کارند. یکی نامش را تحقیقات اداری گذاشت که جامعهشناس در پی شناخت و تحلیل امور واقع اجتماعی است و آنها را در اختیار این یا آن دفتر اداری قرار میدهد و دیگری تحقیقات انتقادی. تفاوت واقعی میان دو نوع جامعهشناسی در اهدافی نیست که دنبال میکنند بلکه در این واقعیت نهفته است که جامعهشناسی اداری یا حاکمیتی انسان را به مثابه ابژه در نظر میگیرد، ابژهای که با فهمیدن نگرش و رفتارش میتوان برنامههایی برای فروش بیشتر کالا به او و یا نحوه ادارهکردنش تدوین کرد. آدورنو و به طور کلی جامعهشناسی انتقادی این نوع جامعهشناسی را حقیر میشمارند. آدورنو معتقد است در جامعهشناسی انتقادی انسان و جامعه نه ابژه که سوژه هستند. از نظر این گروه از جامعهشناسان هر نوع جامعهشناسی که ابژه، سوژه نباشد، انتقادی نیست و در نوع تحقیقات اداری قرار دارد که در خدمت سلطه بر انسان است. بر اساس دیدگاه جامعهشناسی انتقادی- انقلابی مارکسیستی، اگر جامعهشناسی با تحقیقات خود انگیزهها، نگرشها و رفتارهای افراد جامعه را تحلیل کند و رابطه بین متغیرهای اجتماعی را بسنجد و بر اساس آن تولید محتوا کند و در اختیار بنگاه و دولت قرار دهد که از این طریق بتواند زندگی کند، جامعهشناس اداری است که در مرتبه نازلی قرار دارد. جامعهشناسی و تحقیقاتش نباید در خدمت بنگاه و دولت باشد. اما سؤال این است که جامعهشناسیخوانده چگونه باید زندگی کند و کنش صیانت از نفس او چگونه ممکن میشود. آیا یک جامعهشناس دارای تحصیلات عالیه میتواند با رویکرد انتقادی- انقلابی زندگی کند اگر مثلا به دنبال مفاهیم عملی در نظریهها باشد که بر اساس آن بتواند کسبوکاری تأسیس کند یا به استخدام دولت و بنگاه بر اساس تخصص شناخت جامعه و گروههای اجتماعی درآید، مرتکب اشتباه شده است؟ با این نوع تفکر، جامعهشناس انتقادی فقط انسانی است دانشگاهی. اما با این نوع جامعهشناسی فرایند صیانت از نفس که بنیاد زندگی انسانهاست، چه میشود. صیانت از نفس یعنی توانایی انجامدادن چیزها و کارها نه صرفا توانایی نقد چیزها. جامعهشناس که فقط به دنبال معرفت از خود است نه معرفت از چگونگی حفظ خود، زندگی مادی و اقتصادیاش دشوار میشود. بر اساس این رویکرد، رابطه این علم با توانایی برای فعالیت و کار از جامعهشناسی ناپدید میشود. جامعهشناسی اداری که آدورنو از آن سخن میگوید، همان نوع جامعهشناسی است که آرون با عنوان تحقیقات تجربی خردنگر از آن نام میبرد اما آرون به نیکی از آن یاد میکند و آدورنو چندان با آن همراه نیست. ریمون بودون، جامعهشناس مشهور فرانسوی، علوم اجتماعی را بر اساس هدف به چهار گونه تقسیم میکند: معرفتی، انتقادی، تصویربردارانه و بیانی (احساسنگر). دو گونه جامعهشناسی معرفتی و انتقادی بحث شد اما تصویربردارانه و بیانی نیاز به توضیح دارد. علوم اجتماعی تصویربردارانه تحقیقاتی است که هدفشان بیشتر اطلاعرسانی درباره پدیدههایی اجتماعی به سفارشدهندگان واقعی یا فرضی است. بخش زیادی از تحقیقات علوم اجتماعی همین گونه فعالیتهاست. هدف در این نوع تحقیقات مرئیکردن محیطها و پدیدههایی است که برای کنشگران و دستاندرکارانشان آشنا هستند در حالی که عموم مردم و مجریان امور از وجود آنها آگاه نیستند. او تحقیقاتی که در زمینه جامعهشناسی شهری صورت گرفته است را مثال میزند که توجه همگان را نسبت به شرایط ویژهای که در مجموعههای مسکونی بزرگ پدید میآید، جلب کردند که برای ساکنان این مجموعهها روشن بود اما برای مسئولین و مدیران مشخص نبود. این گونه اطلاعرسانی ممکن است قالب کیفی داشته باشد یعنی مبتنی بر مصاحبه باشد که در مکانهایی مثل مدرسه، کارخانه، گالری هنری یا مجتمع مسکونی و تجاری انجام شده باشد. یا ممکن است قالب کمی داشته باشد و بخواهد به پرسشهایی مانند چند نفر، چند تا و چقدر و مانند اینها جواب دهد. چنین تحقیقاتی هم مورد توجه دولتهاست و هم ممکن است برای احزاب سیاسی، بنگاهها و شرکتها جالب باشد. بودون هشدار میدهد که اگر این نوع تحقیقات زیاد شود و توجه به اهداف دیگر جامعهشناسی کم شود، جامعهشناسی به رشتهای برونپرداز تبدیل میشود و هدفش بیان مسائل اجتماعی لحظهای شده یا تحت تأثیر ایدئولوژی زمان قرار میگیرد. نوع دیگر جامعهشناسی از نظر بودون، جامعهشناسی بیانی یا حسانگیز است. این نوع جامعهشناسی بیانکننده احساسات و درونیات افراد است بهعبارتی، تحقیقاتی که ممکن است مفید اما غلط باشد. مفید چون احساسات مردم را بیان میکند اما ممکن است مبتنی بر حقیقت نباشد. از نظر بودون مثال دقیق آن نظریه وابستگی است. بر اساس این نظریه، توسعهنیافتگی تقصیر جامعه، مردم و حتی مسئولین نیست بلکه استعمار علت اصلی همه بدبختیها و عقبماندگیهاست. شاید این جمله مارکس ر ا بتوان مصداق این نوع جامعهشناسی دانست: نیروی مادی را باید با نیروی مادی پاسخ داد؛ البته نظریه میتواند تبدیل به نیروی مادی شود وقتی که به دل تودهها مینشیند. بوراووی، جامعهشناس آمریکایی بدون ارجاع به تحقیقات قبلی از چهار نوع جامعهشناسی سخن میگوید: معرفتی، انتقادی، سیاستگذار و مردممدار. جامعهشناسی معرفتی و انتقادی که با سنخبندی ریمون بودون یکی است. جامعهشناسی سیاستگذار مدنظر بوراووی همان جامعهشناسی تصویربردارانه بودون است که شباهت زیادی به جامعهشناسی اداری مدنظر آدورنو و جامعهشناسی تحلیلی تجربی آرون دارد. علاوهبراین، جامعهشناسی مردممدار خیلی شبیه جامعهشناسی بیانی است. با این تفاوت که ریمون بودون، جامعهشناسی بیانی و احساسی که زبان و بیان مردم است را چندان جدی نمیداند اما بوراووی این نوع جامعهشناسی را بااهمیت تلقی میکند. از نظر او، جامعهشناسی تحقیقات خود را همراه با مردم انجام میدهد و در جهت توانیابی و قدرتیابی مجدد مردم استفاده میکند. اما سؤال این است که هرکدام از این انواع جامعهشناسی چه مهارتهایی برای زندگی شغلی و حرفهای فارغالتحصیلانش فراهم میکند؟ جامعهشناسی اداری مدنظر آدورنو و یا تصویربردارانه که ریمون بودون از آن سخن میگفت، در نزد جامعهشناسان حقیر است. در محیطهای علمی سخن از جامعهشناسی کارآفرینی، بازاریابی، بازاریابی اجتماعی و سایر درسهای مهارتی نیست و نوای ضعیفی دارند درحالیکه برخی دانشجویان به آنها مشتاقاند. اگر جامعهشناسی به مهارتهای عملی و مهارتهای شغلی دانشجویانش برای صیانت از نفس یا همان بقای مادی توجه نکند، از بنیادیترین وجه زندگی که مادی است، غفلت کرده است و تبدیل به علم درجه دوم میشود. از طرفی جامعهشناسی نمیتواند فقط در راستای آمادهسازی شغلی و حرفهای افراد قرار گیرد و فاقد بینش انتقادی باشد. اساس علوم اجتماعی در همه انواعش انتقادیبودن و نه لزوما انقلابیبودن است. جامعهشناسی انتقادی، بینش انتقادی را در دانشجویان تقویت میکند. جامعهشناسی تحلیلی -تجربی یا تصویربردارانه، توان انجام تحقیقات تجربی و مشخص ایجاد میکند. جامعهشناسی بیانی یا مردممدار تلاش میکند بیان احساسات و درونیات مردم باشد و دانش خود را در قدرتیابی مجدد آنها قرار دهد و در انتها به قول بوردیو هیچ چیز کاربردیتر از یک نظریه خوب نیست به شرط اینکه دقیق و موشکافانه و وجوه مختلف آن مطالعه و تحلیل شود.
یک پرسش از علوم اجتماعی
بارها و بارها به کسانی برخوردهام که سازی را فوقالعاده خوب مینواختند و حتی به نوعی آهنگ هم میساختند اما در زندگی عادی کاملا با موسیقی خود بیگانه میشدند. آیا عجیب نیست؟ این پرسشی است که لوکاچ در کتاب جان و صورت مطرح میکند. در ادامه او مینویسد هنرمندان در زندگی عادی چگونه رفتار میکنند، چگونه هنر و زندگی رویاروی هم قرار میگیرند، چگونه هر کدام دیگری را شکل میدهد و عوض میکند؟ آیا در زندگی روزمره هنرمند ملودی نیرومند و همیشهنوازی وجود دارد که تا پایان ادامه یابد، همه چیز را ضروری کند و همه چیز را در خود حل کند؟ آیا آثار بزرگ از پدیدآورنده خود انسانی بزرگ میسازند؟ در هنر کجا معلوم میشود که هنرمند انسانی بزرگ است؟ همین سؤال را میتوان درباره علوم اجتماعی پرسید. آیا محتوای علوم اجتماعی در زندگی روزمره و عادی اصحاب آن جاری و ساری است؟ اگر جامعهشناسی را جان فرض کنیم و رفتار و ژست جامعهشناس را صورت تلقی کنیم، آیا این جان در صورت متجلی است؟ آیا اصحاب علوم اجتماعی در زندگی روزمره عادلانهتر با دیگران رفتار میکنند، آیا همدلی و درک بیشتری از دیگران دارند؟ آیا زمانی که مدیر و مسئول میشوند، بهتر عمل میکنند؟ آیا کلاس درس جامعهشناس وضعیت بهتری دارد و دانشجویانش احساس عدالت بیشتری دارند؟ خلاصه بگویم؛ آیا علوم اجتماعی نوای نیرومندی دارد که زندگی روزمره خوانندهاش را تغییر میدهد؟ اینها سؤالاتی هستند برای اینکه جامعهشناس از خود بپرسد. وقتی از آزادی و عدالت میگوید، چقدر در رفتار خود با دیگران آن را رعایت میکند. وقتی از دیکتاتوری یا استبداد میگوید، زمانی که در جایگاه استاد قرار دارد، چقدر از آن حذر میکند. آیا فریاد عدم تبعیض علم جامعهشناسی در رفتار او جاری است؟ در روز علوم اجتماعی به این موضوعات درونی بیشتر بیندیشیم.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.