نیاز به بازآفرینی حکمرانی آب
بحران آب در ایران امروز نه صرفا یک چالش زیستمحیطی، بلکه نشانهای عمیق از «ورشکستگی حکمرانی آب» است. دههها تصمیمگیری کوتاهمدت و سیاستزده، برداشتهای بیضابطه از منابع زیرزمینی، توسعه نامتوازن و بیاعتنایی به ظرفیت اکولوژیک حوضههای آبریز، کشور را در موقعیتی قرار داده که کارشناسان آن را بدون اغراق، مسیر «ورشکستگی آب» مینامند.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
بحران آب در ایران امروز نه صرفا یک چالش زیستمحیطی، بلکه نشانهای عمیق از «ورشکستگی حکمرانی آب» است. دههها تصمیمگیری کوتاهمدت و سیاستزده، برداشتهای بیضابطه از منابع زیرزمینی، توسعه نامتوازن و بیاعتنایی به ظرفیت اکولوژیک حوضههای آبریز، کشور را در موقعیتی قرار داده که کارشناسان آن را بدون اغراق، مسیر «ورشکستگی آب» مینامند. نشانههای این ورشکستگی نه در آیندهای دور، بلکه همین امروز قابل مشاهدهاند: فرونشست زمین در مقیاسی بیسابقه، تخریب تالابها، کاهش شدید کیفیت آب، گسترش تنشهای اجتماعی بر سر حقابهها و ظهور مهاجرتهای محیطزیستی که آرام اما پیوسته ساختارهای جمعیتی کشور را دگرگون میکنند.
آنچه بحران کنونی را پیچیدهتر میکند، ماهیت عمیقا حکمرانیمحور آن است. آب در ایران قربانی نوعی مدیریت بخشی، پروژهمحور و سازهمحور شده که در آن، ساخت سد و اجرای طرحهای انتقال آب بهجای برنامهریزی علمی و بلندمدت، به عنوان معیار موفقیت تعریف شده است.
در این میان، یکی از ابعاد کمتردیدهشده اما بسیار تعیینکننده بحران آب در ایران، نقش ساختار اقتصاد سیاسی کشور است. قیمتگذاری غیرواقعی آب، یارانههای پنهان و نبود سازوکارهای تنبیهی و تشویقی کارآمد، سبب شده آب در ایران عملا «ارزانی توهمی» داشته باشد؛ ارزانیای که مصرف بیرویه را عادی کرده و انگیزهای برای تغییر الگوهای بهرهبرداری باقی نگذاشته است. وقتی آب کالایی بسیار ارزشمند است اما در نظام اقتصادی کشور بیارزش تلقی میشود، نتیجه آن مصرف ناپایدار، تخریب منابع و افزایش نابرابری در دسترسی است. در چنین شرایطی، بخش کشاورزی که بیش از ۸۰ درصد مصرف آب را به خود اختصاص میدهد، به عنصر کانونی بحران بدل شده است. در بسیاری از مناطق، محصولاتی کشت میشوند که هیچ نسبتی با اقلیم ایران ندارند و حجم آب مصرفشده در تولید آنها با ارزش اقتصادی محصول تناسبی ندارد. فقدان یک «الگوی کشت ملی و منطقهای» بر مبنای توان اکولوژیک حوضهها، کشاورزی ایران را به صنعتی پرمصرف، کمبازده و ناهماهنگ با واقعیت طبیعی کشور تبدیل کرده است.
در سطحی کلانتر، بحران آب ایران دیگر صرفا تابع عوامل داخلی نیست؛ این بحران در پیوندی تنگاتنگ با دیپلماسی بینالمللی آب قرار دارد. در جهانی که منابع مشترک آب تحت تأثیر تغییرات اقلیمی، رقابتهای ژئوپلیتیک و سیاستهای سدسازی کشورهای همسایه قرار گرفتهاند، ایران ناگزیر از بازتعریف روابط آبی خود با کشورهای حوزههای مشترک است. عدم تدوین یک سیاست خارجی آبی مبتنی بر حقوق بینالملل، مذاکرات تخصصی، دیپلماسی علمی و سازوکارهای چندجانبه، موجب شده کشور در برخی موارد در مواجهه با پروژههای فرامرزی که بر جریانهای ورودی به کشور تأثیر میگذارند، موضعی منفعل یا کماثر داشته باشد. دیپلماسی آب امروز یکی از ابزارهای اصلی امنیت ملی کشورهاست و ایران ناگزیر است جایگاه آن را در سیاست خارجی خود بازتعریف کند.
در کنار مؤلفههای داخلی و خارجی، اقلیم ایران نیز به عنوان ساختار طبیعی تعیینکننده، چارچوبی محدودکننده بر سیاستگذاریهای آبی تحمیل میکند. تغییرات اقلیمی، افزایش دما، کاهش بارشهای مؤثر، گسترش دورههای خشکسالی و تغییر الگوهای هیدرولوژیک، چالشی مضاعف برای سرزمینی ایجاد کرده که پیشاپیش با کمبود منابع مواجه است. اقلیم ایران حکم میکند که توسعه این کشور نه میتواند و نه باید مشابه الگوهای کشورهای پرآب باشد، بلکه باید بر پایه «سازگاری» و «تابآوری» طراحی شود. اما توسعه در ایران اغلب بدون توجه به این واقعیت پایهای صورت گرفته است.
در نهایت، بحران آب ایران بیش از آنکه بحران کمبود باشد، بحران حکمرانی است؛ بحران نبود ساختار تصمیمگیری یکپارچه، شفافیت، پاسخگویی، دانشمحوری و مشارکت اجتماعی. حل این بحران فقط با پروژههای فنی امکانپذیر نیست؛ مستلزم بازسازی رابطه دولت و جامعه در حوزه آب، اصلاح نظام اقتصادی کشور، تعریف سیاست خارجی فعال در حوزه منابع مشترک و بازطراحی توسعه ملی در چارچوب ظرفیت اقلیمی است. اگر ایران نتواند حکمرانی آب خود را بازآفرینی کند، هیچ اصلاح اقتصادی، اجتماعی یا امنیتی در کشور پایدار نخواهد بود. اما اگر این بازآفرینی با شجاعت، عقلانیت و اجماع ملی آغاز شود، بحران آب میتواند به نقطه عطفی در مسیر توسعه پایدار و بازسازی سرمایه اجتماعی بدل شود.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.