بحران افغانستان و بنبست روابط با پاکستان در سایه شکست مذاکرات و مداخلات خارجی
چرخه تکراری بیاعتمادی، انزوا و تنش
افغانستان بار دیگر در میانه توفانی از بحرانهای درهمتنیده قرار گرفته است؛ بحرانهایی که نهتنها ریشه در ساختار قدرت داخلی دارند، بلکه بازتابی از رقابتهای منطقهای و مداخلات فرامنطقهای نیز هستند. شکست مذاکرات اخیر طالبان و پاکستان در استانبول، بار دیگر نشان داد که کابلِ تحت حاکمیت طالبان، هنوز نتوانسته است از چرخه تکراری بیاعتمادی، انزوا و تنش عبور کند.
علیرضا رجایی: افغانستان بار دیگر در میانه توفانی از بحرانهای درهمتنیده قرار گرفته است؛ بحرانهایی که نهتنها ریشه در ساختار قدرت داخلی دارند، بلکه بازتابی از رقابتهای منطقهای و مداخلات فرامنطقهای نیز هستند. شکست مذاکرات اخیر طالبان و پاکستان در استانبول، بار دیگر نشان داد که کابلِ تحت حاکمیت طالبان، هنوز نتوانسته است از چرخه تکراری بیاعتمادی، انزوا و تنش عبور کند. از سوی دیگر، سایه سنگین سیاستهای ایالات متحده و قدرتهای منطقهای، وضعیت را به پیچیدهترین مرحله خود از زمان بازگشت طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱ رسانده است.
۱. گذشتهای که هنوز تمام نشده است
برای درک بنبست کنونی، بازخوانی تاریخ سقوط نخست طالبان در سال ۲۰۰۱ ضروری است. آن زمان نیز طالبان با همان مشکلاتی روبهرو بودند که امروز ادامه یافته است: رهبری متشتت، تصمیمگیریهای مبتنی بر باورهای خرافی، قطع ارتباط با بدنه جامعه و بیتوجهی به مشاورههای متحدان منطقهای. روایتهایی از درون ساختار طالبان در آن دوران نشان میدهد که تصمیمهای حیاتی نه بر پایه اطلاعات میدانی، بلکه براساس استخاره و خواب گرفته میشد. همین رویکرد غیرعقلانی سبب شد تا در برابر حملات آمریکا و متحدانش، حکومت طالبان ظرف چند هفته فروبپاشد. اکنون، پس از دو دهه جنگ و بازگشت طالبان به قدرت، همان الگوها دوباره در حال تکرار هستند؛ رهبری این گروه همچنان در انزوای تصمیمگیری به سر میبرد، صدای جامعه مدنی و اقوام مختلف در ساختار قدرت جایی ندارد و سیاست خارجی آن بیشتر بر واکنشهای ایدئولوژیک و موقتی استوار است تا محاسبههای راهبردی. تاریخ به طالبان هشدار داده بود، اما به نظر میرسد این هشدار نادیده گرفته شده است.
۲. شکست مذاکرات استانبول؛ نشانه یک بنبست عمیقتر
مذاکرات امنیتی استانبول میان طالبان و مقامهای پاکستانی قرار بود نقطه آغاز همکاری در مهار تهدیدهای مرزی و مقابله با گروه «تحریک طالبان پاکستان» (TTP) باشد، اما بهسرعت به شکاف و اتهامزنی متقابل انجامید. پاکستان از طالبان خواسته بود بهطور قاطع علیه TTP که در خاک افغانستان پناه گرفته، اقدام کنند. در مقابل، طالبان این خواسته را «دخالت در امور داخلی افغانستان» دانستند و ادعا کردند که ریشه ناامنی در پاکستان، ناشی از بحرانهای سیاسی و اقتصادی داخلی آن کشور است. اسلامآباد که در دو سال اخیر از افزایش حملات TTP در مناطق قبایلی و خیبر پختونخوا نگران است، اکنون طالبان را مسئول مستقیم این ناامنیها میداند. پاسخ طالبان اما تند بود؛ آنها تأکید کردند که «افغانستان به هیچ کشوری اجازه عملیات نظامی در خاک خود را نمیدهد». نتیجه، شکست کامل مذاکرات و آغاز دور تازهای از درگیریهای مرزی بود. ارتش پاکستان حملات هوایی محدودی در مناطق مرزی افغانستان انجام داد و در مقابل، طالبان تهدید کردند «هرگونه تجاوز را پاسخ خواهند داد». این وضعیت، روابط دو کشوری را که روزگاری متحد استراتژیک در تحولات افغانستان بودند، به مرز خصومت آشکار کشانده است.
۳. طالبان و پاکستان؛ از اتحاد تاکتیکی تا بیاعتمادی متقابل
در دهه ۱۹۹۰، پاکستان از اصلیترین حامیان طالبان بود و نقش تعیینکنندهای در شکلگیری و تثبیت نخستین حکومت آنان داشت. اسلامآباد، طالبان را ابزاری برای تأمین «عمق استراتژیک» خود در برابر هند میدید. اما پس از بازگشت طالبان در سال ۲۰۲۱، این رابطه دستخوش تحولی بنیادین شد. طالبان امروز، برخلاف گذشته، تمایلی به ایفای نقش نیابتی برای پاکستان ندارند و میخواهند بهعنوان «حکومت مستقل افغانستان» شناخته شوند. در مقابل، پاکستان که از فقدان نفوذ سنتی خود در کابل نگران است، تلاش دارد با فشار امنیتی و سیاسی، طالبان را وادار به همکاری کند. اما نتیجه معکوس بوده است: بیاعتمادی افزایش یافته، مرزها ناامنتر شده و حتی گفتمان ضدپاکستانی در میان بخشی از طالبان نیز تقویت شده است. اسلامآباد اکنون با یک معادله پیچیده روبهروست؛ از یک سو نمیخواهد درگیر جنگی فرسایشی در مرزهای غربی شود و از سوی دیگر، گسترش نفوذ TTP را تهدیدی جدی برای امنیت داخلی خود میداند. در همین حال، طالبان نیز با بحران مشروعیت داخلی و فشارهای اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند و حاضر نیستند به بهای کاهش استقلال سیاسی، به خواستههای پاکستان تن دهند.
۴. بازگشت سایه آمریکا و مداخلات چندجانبه
در کنار بحرانهای دوطرفه، نقش قدرتهای خارجی بهویژه ایالات متحده، قطر، ترکیه و پاکستان در شکلگیری یک «محور چهارجانبه» برای مدیریت وضعیت افغانستان، بُعد دیگری از بحران را آشکار کرده است. منابع دیپلماتیک گزارش دادهاند که این محور با هدف «مهار طالبان»، «جلوگیری از بازخیزی تروریسم جهانی» و حتی «ایجاد رهبری قابل کنترلتر در داخل طالبان» در حال شکلگیری است. واشنگتن که پس از خروج نظامی در سال ۲۰۲۱ ظاهرا از صحنه افغانستان کنار رفته بود، اکنون از مسیرهای دیپلماتیک و اطلاعاتی دوباره فعال شده است. پیشنهادهایی غیررسمی درباره استفاده مجدد از پایگاه هوایی بگرام یا برقراری تماسهای مستقیم با برخی جناحهای میانهرو در طالبان نیز در محافل سیاسی غربی مطرح شده است. طالبان این تلاشها را «توطئه برای تقسیم حکومت» میدانند. اما واقعیت این است که نبود انسجام سیاسی و اقتصادی در داخل افغانستان، زمینه را برای نفوذ و مداخله مجدد بازیگران خارجی فراهم کرده است. همانطور که یک دیپلمات منطقهای به نقل از منابع آگاه گفته است، «طالبان میخواهند حکومت کنند، اما هنوز نمیدانند چگونه کشورداری کنند».
۵. بحران مشروعیت داخلی و تهدید از درون
در داخل افغانستان، طالبان با چالشی بهمراتب بزرگتر از فشار خارجی روبهرو هستند: بحران مشروعیت. حذف زنان از عرصههای اجتماعی، سرکوب رسانهها، انحصار قدرت در دست حلقههای خاص و نادیدهگرفتن تنوع قومی و مذهبی کشور، فاصله میان مردم و حاکمان را به حد خطرناکی رسانده است. در چنین فضایی، گروههایی مانند «جبهه مقاومت ملی» به رهبری احمد مسعود، تلاش میکنند بار دیگر گفتمان مقاومت ملی را زنده نگه دارند. هرچند این گروهها هنوز انسجام و قدرت نظامی درخور توجهی ندارند، اما در عرصه سیاسی و رسانهای توانستهاند بخشی از نارضایتیهای مردمی را بازتاب دهند. در آن سوی مرزها نیز «تحریک طالبان پاکستان» با الهام از الگوی طالبان افغان، خواستار برپایی حکومتی مشابه در پاکستان شده است. این وضعیت، نهتنها تهدیدی امنیتی برای اسلامآباد محسوب میشود، بلکه نشانهای از گسترش موج ایدئولوژی طالبانگرایی در منطقه است؛ پدیدهای که مهار آن بدون همکاری واقعی میان کشورها دشوار خواهد بود.
۶. بنبست اقتصادی؛ ریشه نادیدهگرفته بحران
در کنار بحران سیاسی و امنیتی، اقتصاد فروپاشیده افغانستان نیز عامل تعیینکنندهای در ناپایداری کنونی است. با قطع کمکهای بینالمللی پس از روی کار آمدن طالبان، حدود ۷۰ درصد بودجه کشور که پیشتر از کمکهای خارجی تأمین میشد، عملا از میان رفته است. فقر، بیکاری و مهاجرت گسترده جوانان، چهره اجتماعی کشور را تغییر داده است. طالبان در این شرایط نهتنها برنامه اقتصادی مدونی ندارند، بلکه سیاستهای محدودکننده آنها در حوزه آموزش و اشتغال زنان، یکی از اصلیترین ظرفیتهای توسعه کشور را از کار انداخته است. کارشناسان میگویند تا زمانی که حکومت طالبان نتواند اقتصاد را از وابستگی به کمکهای اضطراری خارج کرده و زیرساختهای تولیدی و تجاری را بازسازی کند، هیچ مذاکرات سیاسی یا توافق امنیتی پایداری به نتیجه نخواهد رسید. فقر، همزمان عامل نارضایتی داخلی و تهدیدی برای ثبات سیاسی است.
۷. موقعیت ژئوپلیتیکی افغانستان؛ میدان رقابت، نه همکاری
افغانستان به واسطه موقعیت ژئوپلیتیکی خود، همواره در کانون رقابت قدرتهای منطقهای قرار داشته است. همسایگان شمالی و کشورهایی مانند ایران، چین و روسیه، هر یک با احتیاط و محاسبهای دقیق به تعامل با طالبان پرداختهاند. ایران از یک سو به دلیل نگرانی از گسترش افراطگرایی مذهبی و وضعیت اقلیتهای شیعه، سیاستی محتاطانه در پیش گرفته و از سوی دیگر، در تلاش است از مسیر همکاریهای اقتصادی (مانند توسعه بندر چابهار و مبادلات انرژی) نفوذ خود را حفظ کند. چین با تمرکز بر امنیت مرزهای خود در سینکیانگ و نگرانی از حضور گروههای افراطی اویغور در خاک افغانستان، به طالبان فشار آورده است تا تضمینهای امنیتی ارائه دهند. در همین حال، روسیه نیز که درگیر جنگ اوکراین است، نمیخواهد در مرزهای جنوبی خود شاهد بیثباتی مضاعف باشد. بااینحال، هیچیک از این قدرتها تاکنون حاضر به بهرسمیتشناسی رسمی حکومت طالبان نشدهاند. آنچه در ظاهر سیاست «تعامل بدون بهرسمیتشناسی» خوانده میشود، درواقع نوعی فشار سیاسی و آزمون صبر طالبان است.
۸. آیندهای مبهم در سایه تکرار تاریخ
افغانستان امروز در چرخهای گرفتار شده که نشانههای آن بهروشنی یادآور روزهای پیش از سقوط نخست طالبان است. همان مشکلات قدیمی -انحصار قدرت، بیاعتمادی به همسایگان، اتکا بر برداشتهای دینی بهجای تحلیل سیاسی و غیبت اراده برای اصلاحات واقعی- دوباره خود را نشان دادهاند. اگر طالبان در مسیر تغییر گام نگذارند، خطر تکرار تاریخ بسیار جدی است. این بار اما شرایط از گذشته پیچیدهتر است؛ در کنار فشارهای خارجی، رقابت قدرتهای منطقهای و بحران اقتصادی، جامعهای قرار دارد که خسته اما آگاهتر از گذشته است. نسلی از جوانان افغان که در دو دهه گذشته در فضای بازتری رشد کردهاند، اکنون با محدودیتهایی بیسابقه روبهرو هستند. این نسل، هرچند سرکوب شده، اما خاموش نیست.
۹. جمعبندی نهایی: تکرار در مسیری خطرناکتر
تحولات اخیر نشان میدهد افغانستان بار دیگر به نقطهای رسیده است که تصمیمهای نادرست میتواند آینده کشور را برای دههها به عقب برگرداند. شکست مذاکرات استانبول تنها یک رویداد دیپلماتیک نیست؛ نشانهای از بحران عمیقتری است که در بطن ساختار سیاسی و فکری طالبان ریشه دارد. طالبان در تلاشاند تا چهرهای از استقلال و اقتدار ارائه دهند، اما واقعیت این است که بدون بازنگری در شیوه حکمرانی، گشودن درهای گفتوگو با اقوام و گروههای مختلف و تعامل سازنده با همسایگان، این حکومت نمیتواند از چرخه انزوا و فشار بیرون آید. در سطح منطقهای نیز پاکستان باید بپذیرد که سیاست دوگانهاش در قبال طالبان دیگر کارآمد نیست. امنیت این دو کشور به هم گره خورده و هیچیک بدون همکاری صادقانه دیگری به ثبات نخواهد رسید. افغانستان امروز در آستانه انتخابی تاریخی قرار دارد؛ یا بازگشت به گذشتهای پر از جنگ و مداخله، یا آغاز مسیری دشوار اما ضروری به سوی حکومتداری فراگیر و مسئولانه. تاریخ یک بار دیگر در این سرزمین تکرار میشود؛ اما هنوز فرصتی باقی است تا این تکرار، پایان متفاوتی داشته باشد.
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.