|

مروری بر ضروریات انکارناپذیر دوران دستیاری

در چالش گزینش «مرگ یا زندگى»، یک ستاره دیگر ماندن و شب به صبح رساندن را انتخاب نکرد! خانواده‌ای را در یأسی عمیق فرو برد.

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

در چالش گزینش «مرگ یا زندگى»، یک ستاره دیگر ماندن و شب به صبح رساندن را انتخاب نکرد! خانواده‌ای را در یأسی عمیق  فرو برد.

راستی چرا؟

راستی چرا چنین زخمی عمیق بر تن نزدیکان و دوستدارانشان می‌نشانند؟ چه حق دارند؟ و آیا به عمق این درد و آتشی که به جان نزدیک‌ترین عزیزانشان می‌ریزد و نابودشان می‌کند واقف‌اند؟

راست است اکثر مردم همواره و در همه شرایط با همه مشکلات زندگی را برمی‌گزینند اما بسیاری دیگر هم، تحت شرایطی این کار را نمی‌کنند. دلایل و آن شرایط بسیارند. این پدیده‌ای چند عاملی است که به‌ویژه در مورد پزشکان ایرانی به هیچ‌ رو نمی‌توان آن را به یک یا دو عامل تقلیل داد.

*دوران دستیاری به عنوان بخشی از مهم‌ترین دوران خدمات پزشکان جوان هنوز یک دوره کاری محسوب نمی‌شود. نوعی طرز تلقی وجود دارد که پزشکان را در این دوره دانشجو می‌نامد و در عین حال بیشترین بهره کاری را از ایشان می‌برد.

*نبود قوانین استخدامی در دوران دستیاری و عدم پرداخت حقوق برای هر ساعت اضافه‌کاری، کار را به سمت قوانینی با مفاهیم اطاعت و تمکین شبیه محیط‌های نظامی می‌کند. کاری که برای آن دستمزد یا اضافه حقوق پرداخت نمی‌شود را باید بر دوش دیگری انداخت؛ آن که به‌جای همکار، زیردست محسوب می‌شود.

*تعهدات سنگین که هدفشان ماندگاری پزشکان بوده اما منجر به بیزاری و فرار می‌شوند نیز عامل مهمی است. آیا کسی که همواره بالاترین نمرات را داشته و مایه افتخار همه بوده، حالا باید مثل دزدها به دنبال ضامن بگردد که درس بخواند؟ فهم و شعور کجا فرار کرده؟

همه اینها درست اما به‌ویژه با این مورد آخر!

عوامل فوق احتمالا تأثیر کمتری داشتند اگر یک نکته را بخواهیم برجسته‌تر کنیم. باید از پدیده‌ای نام ببریم که می‌توان آن را «مرگ قطعی امید» خواند.

فاصله روزافزون و نجومی بین واقعیت موجود و ایدئال‌هایی که در ذهن می‌آیند، امید دستیابی به آن ایدئال‌ها را هرچه کمتر و کمتر کرده و امید را می‌میرانند. پس تنها موضوع، پسرفت واقعیت موجود نیست، پیشرفت هرچه فراتر ایدئال‌ها هم هست.

پزشکان جوانی که کار دستیاری را برمی‌گزینند، به عنوان دانش‌بنیان‌ترین مردم بیش از هر چیز دیگر (حتی اگر خود چنین خودآگاهی‌ای را نداشته باشند) شیفته توانایی‌ها و نوع نگرش مسحورکننده‌ای هستند که دانش مدرن تصور و تجسم آن را ممکن کرده است.

تصور اینکه بخشی از سیستمی هستی که تنها و تنها بر عقل متکی است، تعریف عقل و روش دستیابی به دانش را هم هر لحظه متحول می‌کند و او را به عنوان یک فرد قابل اطمینان ارج می‌گذارد و بهترین امکانات را برایش فراهم می‌کند.

فرد احساس می‌کند بخشی از پیشرفته‌ترین تحقیقات بین‌المللی برای پیشبرد دانش است و هرآنچه پیرامون اوست از هر رفتار ساده تا کار درمانی‌ای که می‌کند براساس عقل و در تلاش برای بهترین روش تنظیم شده است و... .

بنابراین هر عقل‌گریزی‌ای از بدیهی‌ترین روش‌های مدیریتی گرفته تا انکار ضروریاتی تردیدناپذیر مثل ارتباط بین‌المللی، خود گامی است به سوی مرگ امید و قدم‌برداشتن در جهت برعکس آن، به‌ویژه که کوچک‌ترین تلاش اجتماعی برای تغییر در شرایط هم ممکن نیست و وقتی امکانی برای مداخله نباشد، دویدن بر تردمیل یا در کابوس به ذهن می‌آید.

بی‌هیچ چیز می‌توان زیست بی‌امید نمی‌توان!

اگر هیچ کار نمی‌توانید کنید، حداقل امید بیافرینید. امید همان‌طور که سهل از میان می‌رود، آسان پدید می‌آید با صداقت، تغییر مسیر، تغییر نماد‌ها، تغییر در شعارها، تغییر هرآنچه رنگ گذشته بوی نم و نا به خود گرفته و تنها ناکارآمدی  به ذهن می‌آورد.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.