چرخه بیپایان خشونت در «نفرت نوبهاران» بختیار علی
حقیقت و تاریخ
رمان «نفرت نوبهاران» نوشته بختیار علی بهتازگی با ترجمه آراکو محمودی در انتشارات نگاه منتشر شده است. بختیار علی در این رمان، با قلمی جادویی، چرخه بیپایان خشونت را به تصویر میکشد؛ زخمی که نسلها با تکرار و بازگویی، همواره زنده و تازه میماند. در این جهان تراژیک، هیچ فردی از سرنوشت جمعی گریزی ندارد. تصویر در این رمان، بهجای آنکه حافظهای از حقیقت باشد، ابزاری برای بازنویسی و تحریف گذشته است.
به گزارش گروه رسانهای شرق،
شرق: رمان «نفرت نوبهاران» نوشته بختیار علی بهتازگی با ترجمه آراکو محمودی در انتشارات نگاه منتشر شده است. بختیار علی در این رمان، با قلمی جادویی، چرخه بیپایان خشونت را به تصویر میکشد؛ زخمی که نسلها با تکرار و بازگویی، همواره زنده و تازه میماند. در این جهان تراژیک، هیچ فردی از سرنوشت جمعی گریزی ندارد. تصویر در این رمان، بهجای آنکه حافظهای از حقیقت باشد، ابزاری برای بازنویسی و تحریف گذشته است. این اثر، در جستوجوی سرچشمه نفرتی است که نهتنها بر سرنوشت شخصیتها، بلکه بر روح یک عصر سایه افکنده است. دوربینها، کتابها و تصاویر کهن، بسان شاهدان خاموش، داستانی را روایت میکنند که در آن عشق، خیانت، تاریخ و فلسفه در هم میآمیزند تا پرده از رازی پنهان بردارند. بختیار علی با تلفیق روانکاوی شخصیتها و نقد ساختارهای اجتماعی، حقیقت و تاریخ را در روایتی همزمان شاعرانه و بیرحمانه بازآفرینی میکند. یکی از شخصیتهای رمان به نام «ارباب کامیل» در سال 1957، دوربینی را از یکی از ایرانیهایی خرید که به منطقه جنوبی کردستان پناه آورده بودند. ارباب، آن زمان، در روستای پرت و دورافتادهاش میان کوهها زندگی میکرد، او شیفته هر چیز نو و مدرنی بود، حیرتزده اخبار پیشرفتهای علمی را دنبال میکرد و در محافل و اندرونیها با صدای بلند از وسایل جدیدی حرف میزد که هماکنون وجود دارند یا ممکن است در آینده ساخته شوند. بختیار علی ارباب کامیل را چنین توصیف میکند: «او آمیزهای از وقار و شتابزدگی، از آرزویِ دیوانهوار برای به آغوش کشیدنِ زندگی و از رفتارِ سردِ اربابمآبانه بود. بزرگ عشیره و زبانزد منطقه خود بود. مردمان گوناگون به دیوانخانهاش روی میآوردند. مرد ایرانی که عجله داشت بار خود را سبک کند و از طریق بغداد به بیروت برود، در ازای مبلغی که به نسبت آن زمان کم نبود، توصیههای دقیقی درباره عملکرد دوربین و فنون عکاسی را در اختیار ارباب کامیل قرار داد. ارباب شیدا و شیفته دوربین شده بود. همین که عکاسی یاد گرفت، برای اینکه مجبور نباشد حلقه عکسهایش را در بیرون ظهور و چاپ کند به ذهنش رسید تاریکخانهای در منزلش راه بیندازد». ارباب نمیخواست کسی سر از کارش دربیاورد و به همین دلیل در خانهاش همه وسایل را فراهم کرد تا جز خودش کسی تصویری از نشست و برخاستها و عکاسیهایش نبیند. «ارباب کامیل معتقد بود دوربین دستگاهی است که میتواند برای همیشه به احساسِ تنهایی پایان دهد. این دستگاه سلاحِ جدیدِ پزشکان است که علیه تنهایی ساختهاند. هرگاه در میان مردانِ معتمد مینشست، اینگونه دوربینش را توصیف میکرد». ارباب کامیل بر این باور بود که دوربین نقطه مقابل کتاب است؛ کتاب لحظههای مهم و افکار ژرف انسانها را ثبت میکند، اما دوربین به آن لحظات بیارزش و موقتی اجازه و حق ثبتشدن میدهد، لحظاتی که نه برای افراد، نه برای جهان و نه برای تاریخ ارزشی ندارند. او با صدای بلند میگفت: «دوربین برای ثبتِ پوچیِ زندگیمان ساخته شده، ولی فراموش نکنید زیباترین لحظاتِ زندگی، همان لحظاتِ پوچ هستند». در آن سالها ارباب کامیل زود به زود به پایتخت میرفت، برای ورود به پشت صحنه تئاترها و باشگاههای شبانه به صاحبانشان پول میداد. آنجا با پرداخت رشوه از همه حقالسکوت میگرفت. آن زمان همه شهرهای بزرگ کشورهای منطقه را گشت، هر شهری را که تماشاخانه مشهوری داشت. میگویند اشتیاق و رؤیای عکاسی او را به طرف استانبول و بیروت و تهران کشاند و از آنجا حلقههای فیلم را با خودش بازمیگرداند و در تاریکخانهاش، مخفیانه ظهور و چاپ میکرد. ارباب معتقد بود تنها چیزی که از این عصرِ شتابزده باقی میماند، عکسهایی است که او با دوربینش ثبت میکند: «از این لحظه به بعد، هر چیزی که تبدیل به عکس نشود، تبدیل به تاریخ نخواهد شد». گاهی این جملات را با صدای بلند در جمع مهمانان دیوانخانهاش به زبان میآورد. بیآنکه کسی دقیقا درک کند ارباب به چه چیزی اشاره میکند و منظور او از این سخنان چیست. همگان در تعجب بودند که ارباب تا سیوپنجسالگی مجرد مانده است. چنین کاری برای اربابی چون او شکبرانگیز بود. برخی شروع به پچپچ و شایعهپراکنی کردند. میگویند ارباب کامیل در غروبی با تهپری به سراغ همان مردکِ تهمتزن رفت و به سوی خانهاش شلیک کرد تا به او بفهماند اگر به این چرندیات و شایعات ادامه دهد، چه سرنوشتی خواهد داشت. در کل او نسبت به شهرتش بسیار حساس بود، گوشه و کنایه و ریشخندها روحیهاش را جریحهدار میکرد، با این همه، مانند هر ارباب دیگری ناچار بود به آینده فکر کند. تا اینکه سرانجام در تابستان 1962، ارباب کامیل با خانمی آشنا شد که بعدها همسرش شد. «تا آن زمان، هرگز به ازدواج فکر نکرده بود، باور داشت زندگیاش با عکسها خوشتر و هیجانانگیزتر است تا اینکه شوهر زنی شود، با او پیر شود و بمیرد». چون فرد جهانگردی بود، بسیاری از بستگانش اعتقاد داشتند اگر ازدواج هم بکند، نخواهد توانست خانواده مستحکم و ماندگاری تشکیل دهد و بهزودی پشیمان شده و عیش و خوشیاش را در شهرهای بزرگ از سر میگیرد. اما اتفاقات آنگونه که همه پیشبینی میکردند پیش نرفت و سرنوشت دیگری برای ارباب کامیل رقم خورد. آراکو محمودی، مترجم «نفرت نوبهاران» معتقد است این رمان یکی از برجستهترین رمانهای بختیار علی و در عین حال اثری شاخص در ادبیات معاصر کُردی است که پیچیدگیهای روایی، غنای زبانی و عمق اندیشههای مطرحشده در آن، فرصتی ارزشمند برای مترجم فراهم میکند تا هم در سطح ادبی و هم در عرصه فرهنگی، تجربهای تازه بیافریند. او همچنین باور دارد که رمان «نفرت نوبهاران» مثل «آخرین درخت انار دنیا» ظرفیت آن را دارد که تأثیری چشمگیر بر مخاطبان ایرانی بر جای بگذارد، چراکه در این اثر، زن بهعنوان شخصیتهای محوری حضور دارد و از خلال روایت، موضوعاتی همچون روابط قدرت، جنسیت، ساختارهای قبیلهای، خشونتهای تکرارشونده بازنمایی میشود. رمان بختیار علی بهخوبی نشان میدهد که چگونه ساختارهای اجتماعی بر سرنوشت فردی و جمعی تأثیر میگذارند. محمودی به «ایبنا» میگوید: «آنچه اهمیت اثر را دوچندان میکند، روایت نوآورانه رمان است. به همین دلیل، این اثر نهتنها میتواند خوانندگان عام را تحتتأثیر قرار دهد، بلکه برای پژوهشگران و علاقهمندان به حوزههای نقد فرهنگی، مطالعات جنسیت و بررسی روابط قدرت نیز منبعی ارزشمند خواهد بود».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.