|

مرگ تراژیک؛ سرنوشت کارگردانان بزرگ سینمای ایران

مرگ به خودی خود غم‌انگیز است و هر زمانی که رخ دهد برای بازماندگان غیرمنتظره خواهد بود. دیروز همسر ناصر تقوایی خبر درگذشت این کارگردان صاحب سبک سینمای ایران را داد.

مرگ تراژیک؛ سرنوشت کارگردانان بزرگ سینمای ایران

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

مرگ به خودی خود غم‌انگیز است و هر زمانی که رخ دهد برای بازماندگان غیرمنتظره خواهد بود. دیروز همسر ناصر تقوایی خبر درگذشت این کارگردان صاحب سبک سینمای ایران را داد. از ساخت آخرین اثر تقوایی با نام «کاغذ بی‌خط» 24 سال می‌گذرد. اینکه چنین هنرمندی حدود یک ربع قرن گوشه‌نشین باشد، بسیار تأسف‌بار است. تجربه نشان داده همین محدودیت‌ها و سخت‌گیری‌های نابجا که منتهی به انزوا و افسردگی می‌شود، بر روی نگاه به زندگی و مرگ هنرمندان اثرگذار است. این چهارمین مرگ تراژیک برای سینمای ایران در کمتر از ۱۰ سال گذشته بود. در ادامه مروری داریم بر فهرست چهار کارگردان که با مرگی غیرمتعارف با زندگی بدرود گفتند.

نخست، عباس کیارستمی: در عرصه بین‌المللی، درخشان‌ترین نام و اعتبار سینمای ایران بود که ریاست هیئت داوری چندین جشنواره مهم را بر عهده داشت. در اوایل سال 1395 خبر بیماری و وخامت حال کیارستمی منتشر شد. پس از چند عمل جراحی با آمبولانس هوایی به پاریس رفت و در آنجا درگذشت. در مورد علت مرگ اخبار ضد و نقیضی منتشر شد که به نظر می‌رسد عامل اصلی قصور پزشکی بوده است. در عالم حقوق، مرگ ناشی از قصور پزشکی قتل غیرعمدی ناشی از بی‌احتیاطی نام دارد.

دوم، کیومرث پوراحمد: بلافاصله پس از تعطیلات نوروزی سال 1402، جامعه با خبر خودکشی کیومرث پوراحمد در بهت فرو رفت. بخواهیم یا نخواهیم، پذیرش خبر خودکشی همواره برای افکار عمومی دشوار بوده است، حتی درمورد غلامرضا تختی که قرائت و دلایل زیادی برای خودکشی او وجود دارد، همچنان بخشی از جامعه علت مرگ او را باور نکرده‌اند و اعتقاد به قتل او دارند. درباره پوراحمد هم شایعات بلافاصله شروع شد، به‌ویژه که در آثار خود از جمله «قصه‌های مجید»، «خواهران غریب»، «شب یلدا» و «اتوبوس شب» به ستایش زندگی پرداخته بود.

سوم، داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر: هیچ‌کدام از این مرگ‌ها به اندازه قتل فجیع داریوش مهرجویی و همکار و همسرش وحیده محمدی‌فر دلخراش نبود. یافت‌شدن جنازه کارد آجین‌شده این دو سینماگر نامدار ایران در ویلای خود، هنوز که هنوز است باورپذیر نیست. پس از رسیدگی به پرونده در دادگاه کیفری یک استان البرز، تنها متهم ردیف اول به دلیل ارتکاب جرم قتل عمدی به دو بار قصاص نفس محکوم و دیگر سه متهم پرونده با اتهاماتی چون شروع به قتل عمدی، معاونت در قتل و ضرب و جرح عمدی به حبس محکوم شدند.

البته اولیای دم مهرجویی‌ها در مردادماه امسال از قصاص نفس گذشت کردند ولی همچنان خود را دادخواه می‌دانند. خانم مانوش منوچهری، یکی از وکلای پرونده در یادداشتی در شماره خرداد و تیرماه 1404 نشریه «بخارا»، یادنامه استاد داریوش مهرجویی، این‌گونه می‌نویسد: «روند پاسخ‌های متهمین در بازجویی که آن روز بیش از 20 نفر بودند و من امروز تنها به چهار متهمی که برایشان کیفرخواست صادر شد اشاره می‌کنم، به این ترتیب بود: اول انکار، انکار حتی حضور در صحنه جنایت، دوم و پس از احتمالا حضور در بازجویی‌های سخت‌تر اظهارات متناقض و داستان‌هایی که هیچ‌یک ربطی به دیگری نداشت، سوم اقرار جنایت... و چهارم انکار متهم اصلی پرونده...». این نشان‌دهنده سیر پرونده است. همچنین ایشان در آخرین گفت‌وگویی که روز گذشته با روزنامه «اعتماد» داشتند، گفته‌اند: «متهمان انگیزه کافی برای جنایت علیه این دو نفر نداشتند؛ بنابراین پای یک آمر دیگری به میان است که این چهار متهم فقط اجراکننده اوامر آن آمر بوده‌اند...».

چهارم، ناصر تقوایی: روز گذشته، مرضیه وفامهر، همسر ناصر تقوایی با نوشتن این جملات خبر از درگذشت این استاد سینمای ایران داد: «ناصر تقوایی هنرمندی که دشواری آزاده‌زیستن را برگزید، به رهایی رسید. پروازش را به خاطر بسپاریم. او عاشق گیاهان بود، به یادش درخت بکاریم. او عاشق نور بود، شمع خویش را بیافزاییم. او عاشق جامه سپید بود، به یادش سپید بپوشیم. او عاشق ادبیات بود، به یادش بخوانیم. او عاشق سینما بود، به یادش تماشا کنیم. یاد او را با نواختن و شنیدن موسیقی و تماشای هنرها گرامی بداریم، نه غیر از این. راهش پررهرو». نمی‌توان انزوای ناشی از فراهم‌نبودن شرایط کار را در این سرنوشت بی‌اثر دانست.

نکته‌

امسال در رویدادی بی‌سابقه، هم‌زمان چهار کارگردان ایرانی، چهار کشور مختلف را در آکادمی اسکار نمایندگی می‌کنند: علی زرنگار با فیلم «علت مرگ نامعلوم» از ایران؛ جعفر پناهی با فیلم «یک تصادف ساده» از فرانسه؛ علیرضا خاتمی با فیلم «چیزهایی که می‌کشی» از کانادا؛ و شهرام مکری با فیلم «خرگوش سیاه؛ خرگوش سفید» از تاجیکستان. رخدادی که هم‌زمان تأسف‌بار و غرورانگیز است و نشان می‌دهد سینمای ایران چه سرمایه گران‌سنگی برای دیپلماسی عمومی دارد. اگر زمانی کشورهای همسایه مولوی و رودکی را از آن خود می‌دانستند، حالا خودمان با محدودیت‌های بیجا هنرمندان زمانه را تقدیم آنان کرده‌ایم. اگر دل در گرو ایران داریم، کاش بزرگانی چون استاد بهرام بیضایی را دریابیم.

 

آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.