«شرق» در دومین سالگرد هفتم اکتبر، آثار این رخداد بر نظم منطقهای و جهانی و جایگاه ایران در این نظم را در گفتوگو با کارشناسان واکاوی میکند
بین بحران و بیداری
با عبور از هفتم اکتبر ۲۰۲۵، جهان وارد سومین سالگرد عملیات «طوفان الاقصی» شده است؛ رویدادی که در آغاز کمتر کسی تصور آثار و تبعات بعدی آن را داشت، اما اتفاقات بعد از عملیات بهسرعت به بهمنی سهمگین بدل شد که نهتنها جغرافیای سیاسی خاورمیانه، بلکه مناسبات جهانی را نیز دگرگون کرد.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
با عبور از هفتم اکتبر ۲۰۲۵، جهان وارد سومین سالگرد عملیات «طوفان الاقصی» شده است؛ رویدادی که در آغاز کمتر کسی تصور آثار و تبعات بعدی آن را داشت، اما اتفاقات بعد از عملیات بهسرعت به بهمنی سهمگین بدل شد که نهتنها جغرافیای سیاسی خاورمیانه، بلکه مناسبات جهانی را نیز دگرگون کرد. طوفان الاقصی و هفتم اکتبر، اکنون در حافظه سیاسی منطقه به عنوان نقطهای عطف در آغاز نظمی نوین در غرب آسیا ثبت شده است؛ تا جایی که از آن بهمثابه «۱۱ سپتامبر دوم» یاد میشود که آغازگر نظمی شده که نشانههای آن در ابعاد نظامی، سیاسی، فرهنگی و دیپلماتیک بهوضوح قابل مشاهده است و تبعات آن همچنان در حال گسترش.
بارزترین جلوه این نظم جدید، بیتردید در نوار غزه نمایان است؛ جایی که در دو سال گذشته صحنه یکی از سنگینترین و بیرحمانهترین جنایات قرن بوده است. حجم و شدت بمبارانها، کشتار غیرنظامیان، تخریب زیرساختهای حیاتی و محاصره کامل انسانی، همه و همه تصویری از «آخرالزمان انسانی» را پیش چشم جهانیان قرار داده است.
بااینحال، این حجم از کشتار قطعا بدون تبعات نیست و در کنار این فجایع، اسرائیل در عرصه دیپلماتیک و سیاسی با انزوایی بیسابقه مواجه شده است. موج اعتراضات مردمی در سراسر جهان علیه جنایات اسرائیل، از نیویورک و لندن تا جاکارتا و کیپتاون، به یک جنبش جهانی بدل شده که مشروعیت این رژیم را به چالش کشیده است. در نتیجه این تحولات، برای نخستین بار بیش از ۱۵۰ کشور جهان در اقدامی نمادین، موجودیت دولت مستقل فلسطین را به رسمیت شناختند؛ اقدامی که اگرچه در شورای امنیت با وتوی ایالات متحده متوقف شد، اما از منظر سیاسی و اخلاقی، شکستی تاریخی برای اسرائیل به شمار میرود. افزون بر آن، دانشگاهها، نهادهای فرهنگی و مجامع علمی جهان نیز یکی پس از دیگری از همکاری با نهادهای اسرائیلی سر باز زدهاند. به این ترتیب، رژیمی که خود را مدعی توسعه و فناوری میدانست، اکنون در انزوایی بیسابقه فرو رفته است. اما این سکه روی دیگری نیز دارد؛ عملیات هفتم اکتبر فقط به تضعیف اسرائیل در افکار عمومی جهان محدود نماند، بلکه موجی از ناامنی، خشونت و درگیری را نیز در سراسر خاورمیانه برانگیخت. در دو سال گذشته، ترور رهبران کلیدی مقاومت از جمله اسماعیل هنیه، صالح العاروری، سیدحسن نصرالله، یحیی السنوار و... ضرباتی را بر پیکره محور مقاومت وارد کرد. در کنار این ترورها، حملات اسرائیل به لبنان و یمن نیز ابعادی تازه یافت؛ تا جایی که در ماههای اخیر حتی خاک قطر نیز هدف حملات محدود هوایی قرار گرفت. در همین بازه زمانی، سقوط حکومت بشار اسد در سوریه نیز رخدادی تعیینکننده بود که معادلات امنیتی منطقه را بیش از پیش پیچیده کرد. اما شاید مهمترین تحول برای ایران در دل این دو سال پرآشوب، عبور از مرحله «جنگ نیابتی» و ورود به یک مواجهه مستقیم با اسرائیل بود. برای نخستین بار در تاریخ منازعه تهران و تلآویو، دو طرف درگیر عملیاتهایی با ابعاد آشکار نظامی شدند. آغاز این روند با «وعده صادق ۱ و ۲» همراه بود؛ عملیاتهایی که پاسخی آشکار به تجاوزات اسرائیل به مواضع محور مقاومت در سوریه و لبنان به شمار میرفت. اما نقطه اوج این منازعه را باید در خرداد امسال جستوجو کرد؛ جایی که تجاوز ۱۲روزه اسرائیل با حمله گسترده و بیسابقه ایران در قالب «وعده صادق ۳» پاسخ داده شد. این رویارویی، چهره تازهای از معادلات قدرت در خاورمیانه را نمایان کرد و نشان داد موازنه بازدارندگی به طور کامل تغییر کرده است.
اکنون، با گذشت دو سال از آغاز طوفان الاقصی، منطقه در وضعیتی ایستاده که نه میتوان آن را به دوران پیش از اکتبر بازگرداند و نه میتوان آیندهاش را بهسادگی پیشبینی کرد. از یک سو، محور مقاومت با از دست دادن شماری از رهبران خود و تحمل هزینههای سنگین انسانی در غزه، درگیر بازسازی ساختار و راهبردهایش است و از سوی دیگر، اسرائیل با وجود تمام خشونتها و جنایتها، نتوانسته به اهداف اولیه خود، یعنی نابودی حماس و فروپاشی کامل مقاومت، دست یابد. این رژیم، پس از دو سال جنگ بیامان، نهتنها از امنیت فاصله گرفته است، بلکه بیش از هر زمان دیگری در معرض خطر فروپاشی اجتماعی و سیاسی قرار دارد. در سطح بینالمللی نیز تداوم جنگ در غزه و گسترش دامنه درگیریها به یمن، لبنان و حتی ایران، معادلات جهانی را دستخوش تغییر کرده است. ایالات متحده که روزی خود را تضمینکننده امنیت اسرائیل میدانست، امروز با بحران مشروعیت داخلی و ناتوانی در مدیریت متحدانش روبهرو است. اروپا نیز میان فشار افکار عمومی و منافع استراتژیک، به سردرگمی دیپلماتیکی گرفتار آمده که نشانهای از فروپاشی نظم سنتی غربمحور است.
در چنین شرایطی، بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که طوفان الاقصی، نه یک حادثه مقطعی، بلکه نقطه آغاز نظمی جدید در خاورمیانه است؛ نظمی که برخلاف گذشته، بر پایه مقاومت، آگاهی عمومی و استقلال ملتها شکل میگیرد. هرچند هنوز گردوغبار این تحولات فرو ننشسته و تصویر نهایی آن مبهم است، اما یک واقعیت انکارنشدنی است: پس از هفتم اکتبر ۲۰۲۳، خاورمیانه دیگر آن خاورمیانه پیشین نیست و هیچ قدرتی، حتی اسرائیل یا آمریکا، نمیتواند چرخ تاریخ را به عقب بازگرداند. جهان امروز، در دومین سالگرد طوفان الاقصی، در برابر آزمونی تاریخی ایستاده است؛ آزمونی میان سلطه و آزادی، میان قدرت و عدالت، میان فراموشی و بیداری و میان بحران و بیداری. اینکه واقعا عملیات طوفان الاقصی و تحولات دوساله پس از هفتم اکتبر چه بر سر خاورمیانه و جهان آورده است و ایران در کجای این معادلات قرار دارد، سؤالی است که «شرق» در گفتوگو با کارشناسان به بررسی دقیقتر آن میپردازد.
فرشید باقریان: ۷ اکتبر، ۱۱ سپتامبر دوم نبود، بلکه ۲۸ مرداد اسرائیل بود
فرشید باقریان در گفتوگوی خود با «شرق» و در تحلیل تحولات پس از حمله هفتم اکتبر ۲۰۲۳، این روز را نه «۱۱ سپتامبر دوم»، بلکه «۲۸ مرداد اسرائیل» مینامد؛ تعبیری که به گفته او: «بازتابدهنده فروپاشی ساختار ذهنی و سیاسی اسرائیل در برابر واقعیتهای جدید منطقه است». این پژوهشگر حوزه بینالملل یقین دارد: «آنچه در هفتم اکتبر رخ داد، نه صرفا یک حمله نظامی، بلکه کودتایی علیه اسرائیل بود؛ کودتایی که بنیاد مشروعیت و هژمونی این رژیم را در سطح جهانی به چالش کشید». با چنین برداشتی، این مفسر ارشد سیاست خارجی از نظم جدید منطقه میگوید و به زعمش: «رخداد هفتم اکتبر ساختار قدرت در خاورمیانه را لرزاند؛ زیرا برای نخستین بار اسرائیل نه در میدان جنگ، بلکه در میدان ادراک و حیثیت سیاسی شکست خورد». او به صحنهای اشاره میکند که «نمایندگان اروپایی و آمریکایی پس از هفتم اکتبر یکی پس از دیگری به اسرائیل میرفتند تا از نتانیاهو حمایت کنند»، اما باقریان معتقد است: «از آن روز تا امروز، مفهومی به نام تحریم اسرائیل از شعار به واقعیت بدل شده است؛ تغییری که حتی در تصور رهبران اروپایی هم نمیگنجید». به گفته این تحلیلگر: «آنچه پس از هفتم اکتبر رخ داد، فقط به درگیری میان حماس و اسرائیل محدود نماند، بلکه معادله قدرت جهانی را دگرگون کرد». پژوهشگر مسائل بینالملل بر این باور است: «اسرائیل با وجود حملات گسترده و تلفات انسانی بالا، به هیچ موفقیتی در اشغال دست نیافته است و برخلاف آنچه گفته میشود، هفتم اکتبر مانند ۱۱ سپتامبر دوم به نظم جدید در منطقه و جهان منتج شد، چنین اتفاقی روی نداد». چراکه به باور باقریان: «در ۱۱ سپتامبر آمریکا توانست با حمله به عراق و افغانستان حکومت طالبان و صدام را سرنگون کند، اما امروز و پس از دو سال کشتار و جنایت بینتیجه، اسرائیل مجبور شد پشت درهای بسته با حماس مذاکره کند. در واقع، آنچه در ظاهر جنگ بود، در باطن پذیرش ناگزیر گفتوگو با نیرویی بود که مقاومت میکرد».
به تعبیر مفسر حوزه سیاست خارجی: «این رویداد یادآور همان منطق تاریخی ۲۸ مرداد است؛ جایی که یک قدرت بهظاهر مسلط، ناگهان با فروپاشی درونی مواجه میشود». باقریان در ادامه به «شرق» میگوید: «حماس نهتنها با اسرائیل، بلکه با نظم سلطه غربی جنگید. وقتی وزیران و سیاستمداران ردهبالای آمریکا و اروپا به منطقه رفتوآمد کردند، هدفشان نه میانجیگری، بلکه حفظ موجودیتی بود که بنیان آن از مانیفست ۱۹۱۷ بریتانیا تا امروز، بر پایه حمایت استعماری بنا شده بود».
به اعتقاد او: «اسرائیل اکنون درگیر نوعی فروپاشی ضمنی است؛ فروپاشیای که در ظاهر دیده نمیشود، اما در عرصه مشروعیت و اعتماد جهانی کاملا هویداست. اسرائیل دیگر آن ببر خروشان نیست؛ بیشتر شبیه ببر کاغذی است که فقط با صدای رسانهها زنده میماند».
تحلیلگر ارشد روابط بینالملل بر این باور است: «پیامدهای هفتم اکتبر هنوز ادامه دارد و نقشه ژئوپلیتیکی منطقه در حال بازتعریف است؛ چون در دو سال اخیر، تحولات پیرامون اسرائیل از هر دوره دیگری پرشتابتر بوده است. برای نخستین بار، ایران در جایگاه کشوری ظاهر شد که نهتنها در برابر حملات اسرائیل واکنش نشان داد، بلکه ابتکار عمل را نیز در اختیار گرفت. این یک تغییر پارادایم است؛ تغییری که حتی در تلآویو هم پذیرفته شده است». به گفته این تحلیلگر سیاست خارجی: «حملات متقابل ایران و اسرائیل نشان داد تلآویو دیگر قادر به حفظ برتری سنتی خود نیست. وقتی ایران توانست در مدت 12 روز پاسخی قاطع بدهد، در واقع نشان داد موازنه قدرت تغییر کرده است. از این پس، هر اقدام نظامی علیه ایران، میتواند به واکنشی چندجانبه و هماهنگ منجر شود». باقریان در ادامه با اشاره به تحولات غزه اعتقاد دارد: «حماس اکنون نه صرفا یک گروه نظامی، بلکه بازیگری سیاسی با ظرفیت مذاکره و سازماندهی است؛ چراکه امروز مقاومت از مرحله بقا عبور کرده و وارد مرحله هدایت مذاکرات شده است.
این تحول شاید یکی از مهمترین پیامهای هفتم اکتبر باشد؛ پیامی که نشان میدهد ساختار سیاسی منطقه دیگر به گذشته بازنخواهد گشت». به تعبیر این پژوهشگر ارشد مسائل بینالملل: «هفتم اکتبر فقط یک رویداد نظامی نبود، بلکه زلزلهای سیاسی و دیپلماتیک بود که ریشههای نظم پیشین را لرزاند. در این دو سال، اسرائیل بیش از هر زمان دیگری ناچار به پذیرش واقعیت شده است. همانطور که انگلیس پس از جنگ جهانی دوم نقش خود را در استعمار از دست داد، اسرائیل نیز در حال گذار به دورهای است که دیگر نمیتواند تعیینکننده باشد». باقریان در پایان تأکید میکند: «این تحول نه صرفا در خاورمیانه، بلکه در وجدان جهانی بازتاب یافته است. وقتی افکار عمومی اروپا در برابر تصاویر جنگ غزه خشمگین میشود، یعنی دوران مشروعیت بیپاسخ اسرائیل به پایان رسیده است. از همین منظر، من هفتم اکتبر را ۲۸ مرداد اسرائیل میدانم؛ روزی که ساختار یک قدرت، زیر آوار واقعیت فرو ریخت».
محمدصالح صدقیان: نظم جدید خاورمیانه پس از ۷ اکتبر، نظمی پرهزینه برای محور مقاومت بود
محمدصالح صدقیان هم دیگر کارشناسی بود که در گپوگفتش با «شرق»، قرائتی کاملا عکس هفتم اکتبر دارد و برخلاف تحلیل فرشید باقریان، تأکید و تصریح میکند: «رویداد هفتم اکتبر ۲۰۲۳، نقطه عطفی در تاریخ ۷۵ساله منازعه فلسطین و اسرائیل بود. رخدادی که اگرچه در ظاهر یک حمله نظامی از سوی حماس به سرزمینهای اشغالی بود، اما در عمق خود نظم جدیدی را در منطقه خاورمیانه شکل داد؛ نظمی که به باور تحلیلگر ارشد جهان عرب: «نهتنها پیچیدهتر از گذشته است، بلکه پیامدهای ویرانگر و پرهزینهای برای محور مقاومت بههمراه داشته است». مفسر ارشد سیاست خارجی بر این باور است: «در طول هفت دهه گذشته، هیچ حادثهای در داخل سرزمینهای اشغالی به وسعت و اهمیت هفتم اکتبر رخ نداده بود. از زمان اشغال فلسطین در سال ۱۹۴۸ تاکنون، هیچگاه چنین زلزلهای سیاسی و امنیتی در درون اسرائیل دیده نشده بود. این حادثه خاورمیانه را از خواب بیدار کرد، اما بیداریای که بهای سنگینی برای ملتهای منطقه داشت».
به گفته کارشناس مسائل غرب آسیا: «این واقعه دو قرائت عمده در منطقه ایجاد کرد: نگاه خوشبینانه و نگاه بدبینانه. در نگاه نخست، ۷ اکتبر موجب شد چهره واقعی اسرائیل در سطح جهانی آشکار شود». صدقیان یادآور میشود: «پس از این حمله، موجی از همدلی مردمی با فلسطینیها در کشورهای اروپایی و آمریکایی بهراه افتاد و برای اولینبار در تاریخ، دادگاه بینالمللی لاهه مقامات ارشد اسرائیل از جمله بنیامین نتانیاهو و وزیر دفاعش را تحت تعقیب قرار داد». از این منظر و به گفته این کارشناس ارشد حوزه خاورمیانه: «اسرائیل به نماد تروریسم دولتی تبدیل شد و این خود پیروزی بزرگی برای ملت فلسطین بود».
اما صدقیان به همان اندازه که به ابعاد نمادین و افشاگرانه این حادثه اشاره دارد، از تبعات سنگین و واقعی آن برای محور مقاومت نیز سخن میگوید. او با لحنی صریح، اما تحلیلی تأکید میکند: «اگر واقعبینانه نگاه کنیم، ۷ اکتبر هزینهای سنگین برای مقاومت داشت؛ از فاجعه انسانی در غزه تا ترور و شهادت رهبران بزرگ این محور».
او به «شرق» میگوید: «در طول دو سال گذشته پس از هفتم اکتبر، ما شاهد شهادت اسماعیل هنیه، سیدحسن نصرالله، صالح العاروری، یحیی السنوار و جمع زیادی از فرماندهان ارشد مقاومت بودیم. در لبنان، بیثباتی بیسابقهای به دلیل تجاوزات اسرائیل شکل گرفت و در سوریه نیز سقوط دولت بشار اسد، نقطه عطفی در روند تحولات منطقه بود. چون سقوط دمشق، بهمعنای ازدسترفتن یکی از ستونهای راهبردی نظم مد نظر ایران در خاورمیانه است».
به باور این مفسر سیاست خارجی، این سلسله تحولات نتیجه مستقیم نظمی است که پس از ۷ اکتبر شکل گرفته؛ نظمی که او از آن به عنوان «نظم تحمیلی و پرهزینه» یاد میکند. صدقیان میافزاید: «در این نظم جدید، حتی کشورهای عربی منطقه نیز مصون نیستند. اسرائیل امروز نهتنها غزه و لبنان، بلکه قطر، اردن، عراق و یمن را نیز در دایره تهدیدات خود قرار داده است. حمله اخیر به قطر، نمونهای روشن از این بیپروایی و تجاوزگری است».
رئیس مرکز عربی مطالعات ایران با اشاره به تحولات اخیر، یکی از ابعاد نگرانکننده نظم جدید پس از هفتم اکتبر را در «اذعان رسمی مقامات اسرائیلی برای یک طرح شوم بزرگتر میداند». به گفته او: «برای نخستینبار یک مقام ارشد اسرائیلی بهصراحت اعلام کرده است که تلآویو به دنبال پیادهسازی طرح اسرائیل بزرگ است؛ طرحی که مرزهای این رژیم را تا بخشهایی از مصر، اردن، سوریه، عراق، لبنان و حتی عربستان و یمن گسترش میدهد». او این اعتراف را «هشداری آشکار به همه بازیگران منطقه» میداند و متذکر میشود: «اسرائیل بزرگ، در واقع همان نظم جدیدی است که از دل ۷ اکتبر بیرون آمده است؛ نظمی که با کشتار و ویرانی در پی تحمیل برتری مطلق تلآویو است».
صدقیان به مبحث ایران هم ورود کرده و تأکید دارد: «این تحولات فقط به عرصه سیاست و دیپلماتیک منطقه عربی محدود نماند، بلکه در قالب عملیاتهای متوالی همچون وعده صادق ۱ و ۲ ادامه یافت؛ سلسله رویدادهایی که در نهایت به جنگ ۱۲روزه اخیر منتهی شد و عملیات وعده صادق ۳ هم نشان داد که منطقه و مشخصا ایران، هنوز درگیر تبعات مستقیم ۷ اکتبر است که میتواند ادامه پیدا کند». با وجود آنچه گفته شد، تحلیلگر جهان عرب معتقد است: «تلآویو هنوز از تحقق اهداف اصلی خود بازمانده است». او توضیح میدهد: «با وجود تمام جنایات و ویرانیها، اسرائیل نتوانسته کنترل کامل غزه را به دست بگیرد. اکنون با فشار مستقیم دونالد ترامپ ناچار شده است مذاکرات آتشبس را در قاهره با حماس از سر بگیرد؛ این یعنی آنکه اهداف اولیه شکست خوردهاند و اسرائیل مجبور به عقبنشینی تاکتیکی است».
محمدصالح صدقیان در جمعبندی تحلیل خود، خاورمیانه پس از ۷ اکتبر را منطقهای توصیف میکند که «میان بیداری و بحران سرگردان است». او میگوید: «نظم جدیدی که در منطقه شکل گرفته، واقعیتی است انکارناپذیر؛ اما این نظم نه به معنای ثبات، بلکه به معنای بازتعریف قدرت از مسیر خون و ویرانی است. محور مقاومت هزینههای سنگینی داده، ولی این فقط یک سوی ماجراست. سوی دیگر، افشای چهره واقعی رژیمی است که خود را دموکراتیک مینامید، اما امروز در دادگاههای بینالمللی به عنوان جنایتکار جنگی شناخته میشود».
محسن پاکآیین: هفتم اکتبر نه شکلگیری نظم جدید، که آغاز تحولی عمیق در موازنه قدرت منطقه است
محسن پاکآیین هم دیگر کارشناسی بود که در گفتوگویی تحلیلی با «شرق» درباره نظم جدید پس از تحولات هفتم اکتبر معتقد است: «اگر قائل به شکلگیری نظم نوین در منطقه و جهان بعد از عملیات طوفان الاقصی باشیم، باید در نظر گرفت که نظمهای تازه در جهان نه از دل حوادث ناگهانی، بلکه در فرایندی تدریجی و ترکیبی از تحولات قابل پیشبینی و رخدادهای پیشبینیناپذیر شکل میگیرند». به تعبیر سفیر اسبق ایران در آذربایجان: «توفانهای سیاسی یا نظامی میتوانند مقدمهای برای تولد نظم تازه باشند، اما بهتنهایی قادر به بنیانگذاری آن نیستند».
به باور سفیر پیشین کشورمان در ازبکستان: «آنچه امروز در غرب آسیا در جریان است را باید نه پایان یک نظم که آغاز تحولی عمیق در موازنه قدرت منطقه دانست». او بر این باور است: «دیگر رژیم اسرائیل نمیتواند حرف آخر را در این منطقه بزند و دوره سلطهگری مطلق این رژیم رو به پایان است». پاکآیین «این دگرگونی را به سود مردم فلسطین و محور مقاومت ارزیابی میکند و نشانههای آن را در تحولات جهانی پیرامون مسئله فلسطین میبیند»؛ تحولی که بهگفته او: «اکنون به یک مسئله جهانی بدل شده است».
کارشناس ارشد سیاست خارجی با اشاره به موج جدید بهرسمیتشناختن دولت فلسطین از سوی بیش از ۱۵۰ کشور جهان، این روند را «نقطه عطفی» در تاریخ دیپلماسی معاصر میداند و به گفته او: «هرچند آمریکا با استفاده از حق وتو در شورای امنیت مانع تحقق رسمی تشکیل دولت فلسطین خواهد شد، اما اصلِ این اجماع جهانی نشاندهنده تغییر نگاه بینالمللی نسبت به مظلومیت مردم فلسطین است». پاکآیین ادامه داد: «وقتی گروهی مانند حماس که زمانی در ادبیات غرب به عنوان سازمانی تروریستی معرفی میشد، امروز طرف مذاکره اسرائیل قرار گرفته و حتی طرحهای صلح آمریکا بدون گفتوگو با آن مطرح نمیشود، این یعنی معادلات منطقه بهطور جدی تغییر کرده است».
دیپلمات اسبق کشور، «این تحولات را در تضاد با هدف دیرینه اسرائیل میداند که میخواست مسئله فلسطین را از سطح جهانی خارج کرده و آن را به یک مناقشه صرفا عربی-اسرائیلی تقلیل دهد». اما بعد از طوفان الاقصی، «فلسطین به محور اصلی گفتوگوهای جهانی بدل شده و در هر اجلاس مهم بینالمللی، از سازمان ملل تا مجامع حقوق بشری، ردپای این موضوع به چشم میخورد. از دید او، این تغییر رویکرد جهانی، نتیجه مستقیم ناکامیهای اسرائیل در عرصه نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک است».
به اعتقاد سفیر سابق ایران در جمهوری آذربایجان: «اسرائیل در دو سال گذشته بعد از هفتم اکتبر با شکستهای سنگینی مواجه شده است؛ از ناتوانی در دستیابی به پیروزی نظامی تا بحران اقتصادی گسترده و انزوای بیسابقه در عرصه بینالملل». به گفته او: «اسرائیل که روزی میخواست خود را قدرت بلامنازع نظامی غرب آسیا معرفی کند، امروز در افکار عمومی جهان به عنوان رژیمی نسلکش و ناقض اصول انسانی شناخته میشود. دادگاه لاهه نیز با بررسی پرونده جنایات جنگی، برای نخستینبار اسرائیل را در سطحی رسمی و بینالمللی محکوم کرده است».
تحلیلگر ارشد مسائل بینالملل، از تحولات اخیر در روابط کشورهای عربی و اسلامی با اسرائیل نیز به عنوان نشانهای از تزلزل ساختار پیشین یاد میکند. او میگوید: «امروز حتی کشورهایی مانند قطر و پاکستان که پیشتر از تعامل غیرمستقیم با اسرائیل سخن میگفتند، اکنون مواضعی اتخاذ کردهاند که نشان از تغییر فضای عمومی دارد. در کنار آن، شواهد آشکار شکست پیمان ابراهیم دیده میشود. این نشانهها حاکی از آن است که یک اتفاق بزرگ در خاورمیانه در حال وقوع است؛ اتفاقی که غرب و آمریکا سعی در مهار آن دارند، اما اراده کشورهای مستقل و در حال ظهور برای ساختن جهانی چندقطبی، رو به تقویت است».
البته سفیر پیشین ایران در تایلند با نگاهی واقعگرایانه، اذعان دارد: «هیچ نظمی در تاریخ بدون هزینه شکل نگرفته است». از نگاه او: «تحول، همواره با درد همراه است و نظم جدید غرب آسیا نیز از این قاعده مستثنا نیست». به گفته او: «سقوط دولت در سوریه، ترور رهبران محور مقاومت و ویرانی غزه و حتی حملات به ایران و...، همه بخشهایی از هزینهای هستند که برای تغییر موازنه قدرت پرداخت شده است». ازاینرو پاکآیین معترف است: «اگرچه مردم غزه شهدای بسیاری تقدیم کردهاند، اما آنچه امروز از دل این فاجعه دیده میشود، تغییر نگاه جهانی و تزلزل بنیادهای قدرت رژیم اسرائیل است». از این منظر، او نتیجه میگیرد: «اسرائیل در تحقق اهداف خود ناکام مانده و حتی برای دستیابی به حداقل خواستههایش ناچار است پشت میز مذاکره با حماس بنشیند». این در حالی است که به گفته سفیر اسبق کشورمان: «هنوز مشخص نیست سرنوشت مذاکرات تازه که با میانجیگری مصر و فشار سیاسی ایالات متحده در جریان است در نهایت به نفع کدام طرف تمام خواهد شد». محسن پاکآیین، در پایان تحلیل خود یادآور میشود: «روند کنونی گرچه با ناامنی و بیثباتی همراه است، اما در نهایت به شکلگیری نظمی منجر خواهد شد که در آن قدرتهای سلطهگر غربی نمیتوانند مانند گذشته اراده خود را بر منطقه تحمیل کنند». با این تفسیر، از نگاه او: «آینده خاورمیانه نه در سایه سلاح و اشغال، بلکه در پرتو مقاومت و آگاهی ملتها رقم خواهد خورد؛ نظمی که پایههای آن هرچند هنوز در حال شکلگیری است، اما نشانههایش در سراسر منطقه آشکار شده است».
آخرین مطالب منتشر شده در روزنامه شرق را از طریق این لینک پیگیری کنید.