|

درد عجیب این روزگار

در این سرزمین، بعضی دردها هیچ‌وقت صاحب پیدا نمی‌کنند. زخمی می‌خورد، خون می‌چکد، یکی می‌نویسد، یکی فحش می‌دهد، یکی هم عکس می‌گیرد و ما می‌گذریم... .

درد عجیب این روزگار

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق،

پگاه پاکزاد

 

 در این سرزمین، بعضی دردها هیچ‌وقت صاحب پیدا نمی‌کنند. زخمی می‌خورد، خون می‌چکد، یکی می‌نویسد، یکی فحش می‌دهد، یکی هم عکس می‌گیرد و ما می‌گذریم... .

اما قصه عجیب این روزها فرق داشت. علیرضا فغانی، از همین خاک، از همین سرزمین که هرکدام‌مان زخمش را یک‌جور به دوش می‌کشیم، اسمش را از فهرست داوران الیت خط زدیم. رفت. مهاجرت کرد. یکی گفت بی‌وفا شد. یکی گفت مرد بود که رفت. یکی گفت نمک‌نشناس. ولی اصل ماجرا مهاجرت نبود؛ داستان از جایی دردناک می‌شود که تو می‌بینی فغانی، داوری که روزی با پرچم ما سوت می‌زد، حالا کنار کسی ایستاده که در همین یکی‌، دو هفته، خون چند‌ هم‌وطنان ما را در بیمارستان و کوچه و خانه‌شان ریخت. و اینجاست که ذهن آدم می‌ایستد؛ نه به‌ خاطر سیاست، نه به‌ خاطر پرچم، به‌ خاطر حس. همین‌جاست که باید از روان ما گفت. از مردمی که سال‌هاست بلدند برای هر چیز دو‌ واکنش بسازند: یکی جلوی دوربین و یکی ‌در دل‌شان.

یکی می‌گوید فغانی افتخار ایران است. یکی فحش می‌دهد وطن‌فروش. یکی هم ساکت می‌نشیند و یادش می‌آید همین سیستم بود که فغانی را حذف کرد. رانت زد، باند زد، تبعیض زد، بعد هم سانسور.

حالا همین آدم را از بیرون زمین هم کنترل می‌کنند که با کی دست بدهد و کنار کی عکس بگیرد. این وسط ما می‌مانیم و یک درد تازه. چطور کسی که از دل همین خاک رفته حالا کنار قاتل ایستاده است؟

اینجاست که روان‌شناسی اجتماعی می‌گوید: هویت وقتی شکاف می‌خورد که آدم نداند از کجا آمده و به کجا تعلق دارد. ما هم مردمانی هستیم که به درخت بی‌ریشه زود فحش می‌دهیم، اما یادمان می‌رود چه دست‌هایی ریشه‌اش را زد.

فغانی قصه یکی‌، دوتا نیست؛ قصه‌ همه‌ نخبگانی است که یا ساکن خارج‌اند‌ یا ساکت داخل. چون بلد نیستیم نخبه را نگه داریم، چون اینجا نخبه یا باید آقازاده باشد یا آویزان باند.

و ما مردم... مردمی که سال‌هاست هر اتفاقی را زود می‌بریم لب مرز خیانت و افتخار، یادمان می‌رود گاهی آدم‌ها فقط آدم‌اند. که گاهی عکس‌گرفتن کنار ترامپ، شاید اجبار داوران فیفا باشد. شاید توصیه رسمی، شاید اجبار دیپلماتیک یا شاید هم اختیار.

اما تو نمی‌دانی و ما همیشه در قضاوت‌ها تند می‌رویم؛ چون زخمی هستیم، چون می‌ترسیم، چون جنگ هنوز تمام نشده. حالا که درد داریم، یک دقیقه دیرتر قضاوت کنیم. دنیا این‌قدر سیاه و سفید نیست. هرکس رفت خائن نیست. هرکس ماند قهرمان نیست. دنیا پر از خاکستری است.

سیاست‌گذاران اگر ذره‌ای فهم روان داشتند، بلد بودند قبل از فرار نخبه را دعوت به صحبت کنند. فغانی را وقتی دیدند که دیر شده بود. نخبه را باید قبل از خروج نگه داشت. با امنیت روانی، حق انتخاب، احترام و امکان رشد. ما مردم هم باید عادت کنیم آدم‌ها را در شرایط‌شان ببینیم. بفهمیم چه گذشته به آدمی که سال‌ها تحت فشار له شده. جامعه‌ای که فقط دو قطب دارد، یا با ماست‌ یا دشمن ما، هرگز آرام نمی‌شود. باید بلد شویم اختلاف را ببینیم. بفهمیم می‌شود هم از رفتار کسی دلخور بود، هم دانست مقصر اصلی، سیاست‌های غلط است. قدر آدم‌ها را وقتی زنده‌اند، وقتی اینجا هستند، وقتی این سرزمین هنوز ظرفیت نگه‌داشتن‌شان را دارد‌ بدانیم؛ نه وقتی ‌مهاجرت کردند، نه وقتی مدال جهانی گرفتند، نه وقتی کنار این و آن ایستادند و ما تازه دیدیم‌شان.

 

آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.