بحران مهاجرت افغانستانیها و لزوم بازنگری در سیاستهای ایران
همزمانی پایان مهلت اقامت مهاجران افغانستانی فاقد مدارک قانونی در ایران با حمله نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران و نیز تقارن این وضعیت با فرارسیدن ماه محرم، سبب شده مسئله حضور شهروندان افغانستانی در ایران به یکی از موضوعات پرتنش میان دو ملت بدل شود.


به گزارش گروه رسانهای شرق،
داوود مرادیان - رئیس انستیتوی مطالعات استراتژیک افغانستان
همزمانی پایان مهلت اقامت مهاجران افغانستانی فاقد مدارک قانونی در ایران با حمله نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران و نیز تقارن این وضعیت با فرارسیدن ماه محرم، سبب شده مسئله حضور شهروندان افغانستانی در ایران به یکی از موضوعات پرتنش میان دو ملت بدل شود. بر پایه گزارشهای مختلف، از آغاز سال جاری میلادی تاکنون بیش از ۷۰۰ هزار شهروند افغانستانی از ایران به کشور خود بازگردانده شدهاند.
بزرگی این عدد را میتوان تنها با تجربه مهاجرت در ایالات متحده مقایسه کرد. در دوره ریاستجمهوری ترامپ، مسئله اقامت غیرقانونی مهاجران به یکی از محورهای سیاست داخلی تبدیل شد. با وجود برآورد حضور بیش از ۱۲ میلیون مهاجر فاقد مدرک در آمریکا، آمار بازگشت در آن دوران بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار نفر گزارش شده است. اگرچه این مقایسه به خودی خود دلالتی بر درستی یا نادرستی تصمیمات داخلی ندارد، اما نشان میدهد که آنچه در ایران در حال رخدادن است، از نظر مقیاس و پیامد، پدیدهای بیسابقه در سیاست مهاجرت منطقه است، بیآنکه بازتابی متناسب با ابعادش در رسانهها و تحلیلها یافته باشد.
نماینده آلمانی پارلمان اروپا، افغانستان تحت سلطه طالبان را «جهنم» توصیف کرده است. امروز صدها هزار انسانِ بیپناه، به این جهنم بازگردانده میشوند، بیآنکه چشمانداز روشنی برای آیندهشان وجود داشته باشد. همزمان، فضای مجازی فارسیزبان، آکنده از پیامهای همدردی، خشم، نفرت و گلایه از وضعیت موجود شده است. این واکنشها، چه عاطفی و چه سیاسی، نیازمند درک در زمینهای تاریخی و ساختاریاند. تصمیمات دفعی، واکنشی و یکپارچه درباره مسئلهای با این سطح از پیچیدگی، نهتنها راهگشا نیستند، بلکه بر عمق بحران میافزایند.
مواجهه با چالش چندلایه حضور چند میلیون افغانستانی در ایران، تنها با سیاستگذاری دقیق، واقعبینانه و چندجانبه ممکن خواهد بود. پدیده جابهجایی انسانی، از نخستین نشانههای تمدن بشری است. کمتر تحول سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی را میتوان یافت که از آن بیتأثیر مانده باشد. برخلاف تصویر غالب در رسانههای غربی، کشورهای غیرغربی پذیرای بخش عمده مهاجران جهان هستند. ایران، پاکستان، ترکیه، مصر و عربستان سعودی در مجموع میزبان بیش از 20 میلیون پناهجو از کشورهای همسایهاند.
ایران در پنج دهه گذشته، هم خود مبدأ مهاجرتهای میلیونی بوده و هم میزبان میلیونها پناهجو، عمدتا از افغانستان. پیش از قرارداد پاریس در سال ۱۸۵۷، ایران و افغانستان در یک قلمرو فرهنگی، تمدنی و سیاسی واحد زیست میکردند، اما با فروپاشی ساختارهای تاریخی مشترک، و بهویژه پس از انقلاب اسلامی و اشغال افغانستان به دست شوروی، دو کشور بار دیگر در متن یک سرنوشت سیاسی مشترک قرار گرفتند: ایران به پناهگاهی برای میلیونها شهروند افغانستانی بدل شد. این حضور طولانی و پرشمار، یکی از بزرگترین پروندههای مهاجرت در تاریخ معاصر را رقم زد؛ پدیدهای که در آن، سخاوت و تحمل، همزمان با تبعیض، بیسامانی نهادی و خستگی اجتماعی در هم تنیده شد. با وجود شرایط جنگی و تحریمهای گسترده، ایران میزبان صدها هزار دانشآموز و دانشجوی افغانستانی بود.
میلیونها کارگر و هزاران بازرگان افغانستانی توانستند در ایران برای خود فرصتهای اقتصادی بیافرینند. اما مانند هر تجربه پناهندگی، انتخابی در کار نبود؛ مهاجرت، نه یک تصمیم، بلکه یک اجبار بود.
برخورد ساختار سیاسی، نظام اداری و افکار عمومی ایران با مهاجران افغانستانی را میتوان در سه سطح بررسی کرد. تجربه روزمره بسیاری از ایرانیان از تعامل با افغانستانیها اغلب مثبت بوده است. از کارگران پرتلاش تا دانشجویان مستعد، از رزمندگان لشکر فاطمیون تا بازرگانان موفق، طیف متنوعی از حضور افغانستانیها در ایران تصویر مقبولی از خود ارائه دادهاند. صدها مهاجر افغانستانی امروز به طبقه میلیاردر و سرمایهگذار در ایران تعلق دارند. با این حال، تصویر عمومی از افغانستانیها در جامعه ایران، همچنان رنگی از تحقیر و طرد دارد.
در سلسلهمراتب نانوشته جامعه، آنها در پایینترین سطوح قرار گرفتهاند و این نگاه فرودستانه در قوانین و آییننامههای تبعیضآمیز نیز بازتاب یافته است. در بسیاری از استانها، افغانستانیها از اشتغال در مشاغل مرتبط با بهداشت و غذا، حتی در صورت داشتن اقامت قانونی، منع شدهاند. بدتر از آن، مفاهیم رسمی برای توصیف آنان، از واژگان مذهبی مانند «انصار و مهاجر»، به تعبیرهای مبهم و تبعیضآمیزی مانند «اتباع بیگانه غیرمجاز» تغییر یافته است. ایران، برخلاف بسیاری از کشورها، وضعیت «پناهنده» را برای شهروندان افغانستان به رسمیت نمیشناسد و این خلأ، در سیاستگذاریها و برنامههای اجرائی، به آشفتگی انجامیده است.
نبود تفکیک حقوقی میان انواع اقامت، یکی از ریشههای اصلی بیاعتمادی مهاجران و ناکارآمدی اداری است. در عمل، نه یک گردشگر اروپایی قادر به خرید خودرو است و نه یک افغانستانی که پنج دهه در ایران زندگی کرده است. گاه حتی محدودیتهای وضعشده بر پناهندگان سختگیرانهتر از مقررات متوجه گردشگران خارجی است. برای بسیاری از افغانستانیها، سفر میان دو شهر نیاز به مجوز رسمی دارد، حتی با داشتن کارت اقامت معتبر.
این در حالی است که هزاران نفر روزانه بدون مجوز در سراسر کشور جابهجا میشوند. قانونی که با واقعیتهای زیست اجتماعی در تعارض باشد، خواهناخواه، نقضشدنی و بیاثر خواهد شد. تصمیم به بازگرداندن صدها هزار پناهنده، اگر بدون تمهیدات حقوقی و انسانی اتخاذ شود، نهتنها به بحرانی انسانی در افغانستان منجر خواهد شد، بلکه تهدیدی راهبردی برای ثبات و امنیت ایران نیز خواهد بود. همانطورکه پیشتر اشاره شد، تجربه زیسته بیشتر شهروندان ایران از همسایگان افغانستانی خود مثبت است. از سوی دیگر، نهاد رهبری در ایران بارها نشان داده که شناخت دقیق و تعلقی صادقانه درباره افغانستان دارد. این دو سرمایه اجتماعی و سیاسی، باید به پشتوانهای برای تدوین راهبردی هوشمندانه، انسانی و مسئولانه در قبال مسئله مهاجرت بدل شوند.
کلید حل بحران نه در اخراج جمعی، بلکه در مشارکت راهبردی برای بازسازی افغانستان است. کمتوجهی مزمن ایران به تحولات افغانستان و در سالهای اخیر، سرمایهگذاری بر روابط با طالبان، یکی از عوامل شکلگیری موجهای میلیونی پناهجویان به سوی مرزهای ایران بوده است. طالبان، گروهی فاقد ظرفیت اداره کشور و عاری از اراده برای ساختن آیندهای انسانی است. اعتماد به چنین پدیدهای، برای کاهش فشارهای مهاجرتی، سادهانگاری خطرناکی خواهد بود. ایران باید در همکاری با کشورهای منطقه و غرب، نقش فعال و ابتکاری در ساختن ساختاری مشروع و باثبات در افغانستان ایفا کند.
گروهی که به صورت بنیادین ضد زن، ضد شیعه و ضد زبان فارسی است، نه متحد استراتژیک ایران خواهد بود و نه سپری برای امنیت مرزهای شرقی. ایران، اگر بخواهد سیاست مهاجرتی خود را از بن اصلاح کند، باید نگاه فرودستانه به دیگران و نیز خودتحقیری در برابر غرب را کنار بگذارد.
آنچه ایران را در تاریخ ممتاز کرده، نه مرزهای جغرافیایی یا نوع حکومت، بلکه هویت تمدنی آن است؛ هویتی ساختهشده از اخلاق، هنر، فرهنگ، عرفان و دانش. در این چشمانداز، تحقیر مردمی که تنها یک قرن پیش شریک تاریخ، جغرافیا و زبان ما بودند، با ذات این تمدن ناسازگار است. هیچ شهری در ایران امروز را نمیتوان یافت که در «ایرانیبودن» از هرات پیشی بگیرد.
بازسازی نگاه عمومی به پدیده مهاجرت، نیازمند کارزاری فرهنگی، آموزشی و رسانهای است. این اصلاح باید با بازنگری قوانین تبعیضآمیز و تنظیم دیدگاههای رسمی همگام شود. بسیاری از کشورهای جهان، میان مهاجرت، پناهندگی و شهروندی تمایز نهادی و حقوقی قائلاند. عربستان سعودی بهعنوان نمونه، همزمان میزبان میلیونها پناهنده و میلیونها کارگر خارجی است. ایران نیز باید میان اقشار مختلف جمعیت افغانستانی تمایز قائل شود: اعطای تابعیت و حقوق شهروندی به نسلهایی از پناهندگان، صدور ویزای کاری برای سرمایهگذاران و کارگران و ایجاد سازوکارهای مؤثر اما قانونمند برای بازگرداندن افراد فاقد مجوز. راهکارهای پلیسی و جمعی، نهتنها ناکارآمد، بلکه از منظر انسانی نیز مردود هستند. تا این لحظه، هیچ سندی نشان نمیدهد که شهروندان افغانستانی تهدیدی برای امنیت، سیاست یا اقتصاد ایران باشند.
با این حال، نگاه تحقیرآمیز به حضور پررنگ آنان در فضاهای عمومی، یادآور دیدگاههای تبعیضآمیز نژادی در غرب در برابر مهاجران رنگینپوست است. ضعف نهادهای اجرائی و پراکندگی اداری نیز از دیگر دلایل نارضایتی دو سوی این بحران است. رسیدگی به جمعیت چندمیلیونی مهاجران نیازمند نهادی منسجم، کارآمد و قدرتمند است. ایجاد سازمان ملی مهاجرت، یک ضرورت فوری برای اداره عقلانی این بحران است.
از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که کشورهای غربی و منطقهای در شکلگیری بحران پناهندگی افغانستانیها سهیم بودهاند و باید در حل آن نیز نقشآفرین باشند. ترکیه تاکنون میلیاردها یورو از اتحادیه اروپا برای کنترل موج مهاجران دریافت کرده و پاکستان نیز به پشتوانه میزبانی از پناهجویان، امتیازات نظامی و اقتصادی گستردهای کسب کرده است. ایران، در مقایسه، سهم بسیار اندکی از کمکهای جهانی دریافت کرده و لازم است مسئله پناهندگان در دستور گفتوگوهای دیپلماتیک ایران با کشورهای غربی و منطقه قرار گیرد. جامعه دانشگاهی ایران نیز میتواند نقشی کلیدی در تحلیل، تبیین و هدایت افکار عمومی ایفا کند.
ایجاد رشتههای مرتبط با مهاجرت، شکلگیری کارگروههای علمی و اتصال نهادهای اجرائی با رسانهها و نهادهای مدنی، رسالتی است که دانشگاهها میتوانند بر عهده بگیرند. دراینمیان، جامعه افغانستانی در تبعید نیز باید از رویکرد مظلومنمایی یا مسئولیتگریزی فاصله بگیرد و در مدیریت بحران کنونی نقشی فعال ایفا کند. نمونههایی مانند استقبال مردم هرات و فراه از بازگشتدادهشدگان، نمودهایی از مسئولیتپذیری و همبستگی مدنیاند که باید در دیگر مناطق نیز گسترش یابند.
نزاعهای تلخ این روزها در فضای مجازی میان کاربران ایرانی و افغانستانی گاه بیشتر به درگیری زندانیان با یکدیگر میماند تا تلاشی برای رهایی از زندانبان. افغانستان که در اشغال طالبان به سر میبرد، و ایران که با انبوهی از تهدیدهای خارجی و فشارهای داخلی دستوپنجه نرم میکند، گذشتهای مشترک و آیندهای درهمتنیده دارند. همسرنوشتی دو ملت، واقعیتی است که نه میتوان انکارش کرد و نه میتوان از آن گریخت. «آب اگر صد پاره گردد، باز با هم آشناست».
آخرین اخبار روزنامه را از طریق این لینک پیگیری کنید.